پیش بینی بالاترین رأی عدم کفایت سیاسی تاریخ به احمدی‌نژاد

۳۱ خرداد ۱۳۹۰
بخش خبری الف
 
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با بیان اینکه برخی می‌گویند که اگر احمدی‌نژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست می‌شود گفت: احمدی نژاد و مشایی مانند لاله و لادن دوقلوهای به هم چسبیده هستند که وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.

حجت‌الاسلام مجتبی ذوالنور شامگاه دوشنبه در همایش بصیرت و جهاد علمی که در سالن همایش‌های نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها برگزار شد با اشاره به ضرب العجل مجلس برای عزل احمدی‌نژاد اظهار داشت: در آن 11 روزی که احمدی‌نژاد قهر کرده بود 200 نفر از شخصیت‌های نظام به صورت تلفنی و حضوری با او صحبت کردند ولی فایده‌ای نداشت و به تعبیر بنده احمدی‌نژاد رغبتاً بر سر کارش نیامده است و از روی اکراه و ناچاری و اجبار آمد، چون مجلس ملتهب شده بود و ضرب‌العجل هم تمام شده بود و اگر آن روز سر کارش حاضر نمی‌شود، فردای آن روز استیضاح می‌شد.

ذوالنور اضافه کرد: اگر رأی عدم کفایت سیاسی احمدی‌نژاد در این مجلس مطرح می‌شد، بالاترین رأی عدم اعتماد تاریخ را می‌گرفت.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با طرح این سئوال که در حال حاضر بهترین تدبیر در مورد جریان انحرافی چیست، اظهار داشت: بعضی‌ها می‌گویند که اگر احمدی‌نژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست می‌شود.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با ذکر مثالی در این مورد گفت: لاله و لادن دو دختری که به همدیگر چسبیده بودند و وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.

وی ادامه داد: بارها احمدی‌نژاد گفته که من یعنی مشایی و مشایی یعنی من بنابراین الان فضای اینها به گونه‌ای است که اگر عمل شود هر دو از بین می‌روند.

ذوالنور تصریح کرد: فضای جامعه برای برخورد مناسب نیست، بنابراین باید مدارا کرد، به این معنی که نگذاریم باند انحرافی هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد.

وی با بیان اینکه پر و بال را باید قیچی کرد، اظهار داشت: نباید اجازه داد نغمه‌های شوم پیاده شود و با کمترین هزینه دوران گذر را بگذریم.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران تأکید کرد: باید کار به جایی برسد که افکار عمومی کاملا توجیه شود و رئیس جمهور هم پی به باطن این جریان ببرد.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: جداسازی احمدی‌نژاد و مشایی از هم ممکن نیست و این جداسازی هزینه‌هایی دارد.

 

ضرب المثل 12شتر را مي خواستند نعل کنند ، قورباغه هم پايش را بالا گرفت."

*** ضرب المثل اين قسمت : " شتر را خواستند نعل کنند ، قورباغه هم پايش را بلند کرد."
در روزگاران گذشته ، جمعيت زيادي در جايي جمع شده بودند . هر کس از آنجا عبور مي کرد ، جلو مي رفت تا ببيند چه خبر است . جمعيت هر لحظه بيشتر مي شد . ماجرا از اين قرار بود که شترباني تصميم گرفته بود شترش را نعل کند . شتربان مي گفت : " من با اين شتر براي مردم بار مي برم و با پولي که از بارکشي به دست مي آورم ، زندگيم را مي گذرانم . مي ترسم پاهاي شتر ، در اين رفت و آمدهاي زياد آسيب ببيند و زخمي شود . به همين دليل ، تصميم گرفته ام به پاهاي شتر نعل بکوبم که مشکلي پيش نيايد."
يکي مي گفت : " مگر شتر هم مثل اسب و الاغ است که پاهايش را نعل کني ؟"
ديگري مي گفت : " ما که تا به حال نديده ايم کسي پاي شتر را نعل کند."
يکي ديگر مي گفت : " اي بابا ! سُم شتر هم مانند سم اسب و الاغ است ، اگر نعل نداشته باشد ، زخمي مي شود."
اما فرد ديگر جواب مي داد : " سُم شتر نرم است . مثل سم اسب و الاغ نيست . سري را که درد نمي کند دستمال نمي بندند . شتري که بدون نعل هم بار مي برد ، نيازي به نعل ندارد . " خلاصه هرکس نظري مي داد . اما مسئله مهم اين بود که شتر حاضر نبود چهار تا نعل فلزي را با ميخهاي آهني به پاهايش بکوبند . به همين دليل ، سنگيني هيکل بزرگش را روي چهار تا پايش انداخته بود تا کسي نتواند پاهاي او را از زمين بلند کند تا نعلبند بر آنها نعل بکوبد . گفتگوي جمعيتي که دور شتر و شتربان جمع شده بود و نيز مقاومت شتر ادامه داشت . قورباغه اي که در آن دور و بر ، زندگي مي کرد ، صداي جمعيت را شنيد . از جاي خود بيرون آمد و از لا به لاي پاهاي مردم عبور کرد و خودش را به شتر رساند . مدتي منتظر ماند و به حرفهاي اين و آن گوش داد تا فهميد که موضوع از چه قرار است بعد ناگهان ، جستي زد و بر بالاي کوهان شتر پريد . همه با ديدن قورباغه ، کمي تعجب کردند و خنديدند . کمي بعد ، قورباغه گفت : " اين شتر بيچاره فکر مي کند که نعل کوبي ، درد دارد ، براي اين است که پاهايش را از روي زمين بلند نمي کند . حال که اين طور است ، من پايم را بلند مي کنم . پاي مرا نعل کنيد تا شتر ببيند نعل کوبي درد ندارد."
همه قاه قاه به ناداني قورباغه خنديدند . شتر هم که ديد او خودش را وارد معرکه کرده ، تکاني خورد و قورباغه را از روي کوهانش به زمين انداخت . بعد هم براي اينکه از شر آدمهايي که در اطرافش جمع شده بودند راحت شود ، جفتکي انداخت و از آنجا دور شد.
از آن به بعد ، وقتي آدم آگاه و با تجربه اي از قبول کاري سر باز مي زند ، اما آدم ناداني که از گرفتاريها و سختيهاي آن کار خبر ندارد ، براي انجامش داوطلب مي شود ، مي گويند : " شتر را مي خواستند نعل کنند ، قورباغه هم پايش را بالا گرفت."
-------------------------
*** منطق تو را از الف به ب مي برد ، در حالي كه تخيل تو را به همه جا مي برد
( انيشتين)

مثنوي مولوي /چنين کنند حکايت 12 خياط زيرک

با نام و ياد يگانه هستي آفرين . دوستان و ياران همراه با قسمتی ديگر از مجموعه " چنين کنند حکايت " ميزبان شما هستيم .
---------------------


*** آورده اند که:
در زمانهاي قديم ، خياطي زندگي مي کرد که هميشه مقداري از تیکه هایی (پارچه هایی ) که مردم براي دوختن لباس به او مي دادند ، مي دزديد . اگرچه همه کساني که به اين خياط پارچه یا تیکه داده بودند ، مي دانستند که او از تیکه مي دزدد ، اما هيچکس نمي توانست دزدي او را ثابت کند . چون او در مقابل مشتري و هنگام اندازه گيري و بريدن تیکه ، اين کار را مي کرد و چنان با زيرکي از پارچه یا تیکه مي دزديد که هيچکس نمي توانست بفهمد که او دزدي کرده است . بسياري از مرداني که به او تیکه داده بودند ، پيش از رفتن به مغازه خياطي ، به دوستان و آشنايان خود قول مي دادند که نگذارند خياط از آنها بدزدد ، اما هميشه آنها را فریب می داد. خياط اين کار خود را يک نوع هنر و زرنگي مي دانست و براي هنرنمايي ، پس از دزديدن تیکه و دوختن لباس ، تکه هاي دزديده شده را به مشتريها نشان مي داد تا بدانند که او با چه شيوه هنرمندانه اي از تیکه ها دزديده است.
خياط براي دزديدن تیکه های مشتريان ، از روشهاي گوناگوني استفاده مي کرد . وي هر مشتري را به گونه اي فریب می داد و حواسش را پرت مي کرد و با استفاده از حواس پرتي مشتري ، کار خود را انجام مي داد.
روزي از روزها يک جوان تُرک و ثروتمند که بسيار باهوش و زيرک نيز بود ، با دوستانش قرار گذاشت که نگذارد خياط دزد از تیکه اش بدزدد . يک روز که اين جوان و دوستانش در قهوه خانه اي جمع شده بودند و در اين باره گفتگو مي کردند ، يکي از او پرسيد : " بگو بيينم سر چه چيزي مي خواهي شرط بندي کني ؟ " جوان ثروتمند يک اسب اصيل عربي داشت که در چابکي و تيزرويي ، يگانه بود . جوان گفت بر سر اسبم شرط مي بندم . هر کس حاضر است جلو بيايد . اگر خياط مؤفق شد که از پارچه ام بدزدد ، اسبم را به او مي دهم و اگر نتوانست بدزدد ، طرف مقابل بايد اسبي مانند اسب خودم به من بدهد . جواني فقير و بي چيز از بين جمع گفت من حاضرم . اما من نه پول دارم و نه اسبي مانند اسب تو . اگر تو پيروز شوي ، من حاضرم تا هر زمان که بخواهي برايت کار کنم.
جوان تُرک پذيرفت . صبح فرداي آن روز ، جوان ثروتمند ، پارچه اش را براي دوختن لباس نزد آن خياط خطا کار برد . خياط که در جريان گفتگوي روز گذشته جوان بود ، وقتي که او را ديد ، در دلش گفت : " اي جوان خام و ساده دل ، از حالا اسبت را از دست رفته بدان . چنان بلايي بر سرت بياورم که خودت هم نداني از کجا خورده اي ." خياط با گرمي بسيار از جوان استقبال کرد . جوان که تمام حواسش متوجه خياط بود ، پارچه اطلسي اش را پيش روي او گذاشت و گفت : " جناب خياط باشي از اين پارچه قبايي برايم بدوز که مناسب روزهاي جنگ و پيکار باشد . " سپس مشخصات لباسي را که مي خواست به او داد.
خياط به ياد علاقه جوان به حکايتهاي خنده دار افتاد و در حالي که پارچه را به اين سو و آن سو مي چرخانيد و اندازه مي گرفت و مي بريد ، شروع به تعريف يک حکايت خنده دار كرد . او پيش از بيان حکايت به جوان گفت : " براي آنکه سرتان گرم شود ، من ضمن کار ، خاطرات و حکايتهايي از مشتريان قبلي خودم براي شما نقل مي کنم . مطمئنم که خوشتان مي آيد ." خياط با زبان چرب و نرم و شيرين خود ، حکايت اول را آغاز کرد . جوان ثروتمند با شنيدن حکايت ، شيفته داستان سرايي خياط شد و شروع به خنديدن كرد . او چشمهاي کوچک و تنگي داشت و در موقع خنديدن ، کوچکتر و تنگتر هم مي شد . او آنقدر خنديد كه چشمهاي تنگ و کوچکش بسته شد . خياط از اين فرصت استفاده کرد و تکه اي از پارچه را بريد و پنهان کرد.
مرد جوان که از شنيدن حکايت لذت برده بود ، از او خواهش کرد که حکايت ديگري هم برايش تعريف کند . خياط اول کمي ناز کرد و سپس در جواب خواهشهاي او، حکايت خنده دار دوم را نقل کرد.
جوان آن چنان مي خنديد که طاقت خود را از دست داد و دراثر شدت خنده ، به پشت روي زمين افتاد . او از خنده ريسه مي رفت و خبر نداشت که خياط حقه باز از پارچه اش تکه تکه مي دزدد . خياط توانست با همين دو حکايت ، تکه هاي زيادي از پارچه گرانبهاي جوان را بدزدد . جوان از او خواهش کرد که حکايت سوم را براي او تعريف کند و نمي دانست که هر حکايت خنده داري که براي او گفته مي شود ، به چه قيمتي تمام مي شود.
خياط نگاهي به باقي مانده پارچه و نگاهي به جوان انداخت و با خودش گفت : " اگرچه اين جوان بيچاره نمي فهمد که من چقدر از پارچه اش را برداشته ام ، اما خدا را خوش نمي آيد که بيش از اين برايش حکايت بگويم."
جوان اصرار مي کرد که او باز هم حکايت تعريف کند و خياط نمي پذيرفت و نمي توانست به او بفهماند که من بهره خود را از گفتن اين حکايتها برده ام . بنابراين رو به جوان کرد و گفت : " اي جوان ، ديگر حکايتي نمي گويم ، چون ديگر خسته شده ام و ديگر حکايتي براي گفتن ندارم . " اما جوان باز هم خواهش کرد . خياط باشي وقتي آن همه عجز و التماس را ديد ، مجبور شد با زبان روشن تر او را آگاه کند . بنابراين رو به جوان کرد و گفت : " بس کن اي جوان احمق ! اگر باز هم بخواهي برايت حکايت خنده دار تعريف کنم ، قبايت بسيار تنگ خواهد شد . اين را مي فهمي ؟"
مرد جوان که گويي يکباره از خوابي سنگين بيدار شده است ، آرام شد و بعد از چند دقيقه قهقهه سر داد . خياط از او علت خنده اش را پرسيد . او گفت : " اين بار به حکايت نمي خندم ، به خودم مي خندم و اينکه در همان دقايق اول ، شرط را باختم . اسبم در همان حکايت اول از دستم رفت و من ندانستم."
( برگرفته از مثنوي مولوي / حکايت خياط زيرک )


ضرب المثل اي این قسمت : " آن قدر شور بود که خان هم فهميد." 11

***
در زمان های نه چندان دور ، هر روستایی صاحبی داشت که به او " خان " مي گفتند . مردم روستا مجبور بودند هر سال مقداری از گندم و جو و میوه هایی را که با زحمت به دست می آوردند ، به خان بدهند . خان همه کاره ی روستا بود . هرچه دلش می خواست می کرد . تعدادی آدم هم دور و برش داشت که دستورهایش را اجرا می کردند و به مردم روستا زور می گفتند . خان یکی از این روستاها ، مردي به نام " قلی خان " بود . قلی خان در خانه بزرگي زندگی می کرد . نه کاری داشت و نه زحمتی می کشید . می خورد و می خوابید . قلی خان آشپزی هم داشت که شب و روز برایش غذا می پخت . آشپز قلی خان ، آشپز بدی نبود ، اما چون از کارهای خان و ستمکاری های او ناراحت بود ، توجهی به درست پختن غذا نمی کرد. غذاهایی که آشپز می پخت ، بد طعم و بد بو و بی ارزش بود . یک روز غذا شور می شد ، یک روز آبکی ، یک روز سفت . اطرافیان خان اصلاً دلشان نمی خواست چنان غذاهایی را بخورند ، اما چاره ای نداشتند . زیرا قلی خان اصلا اعتراضی به آشپز نمی کرد.
قلی خان علاوه بر ستمکاری و تنبلی ، بد سلیقه هم بود . برایش فرق نمی کرد که چه غذایی جلو او گذاشته اند ، هرچه بود می خورد و به به می گفت و انگشتانش را می لیسید . اطرافیان خان چند بار به آشپز تذکر دادند که بهتر غذا بپزد . اما آشپز به حرف آنها گوش نمي کرد . چند بار هم تصمیم گرفتند درمورد بد بودن غذاها با خان صحبت کنند . اما جرأت این کار را نداشتند ، می ترسیدند خان آنها را بیرون کند و کار پر درآمد خود را از دست بدهند.
یک روز که آشپزباشی مشغول پختن غذا بود ، ناگهان سنگ نمک از دستش رها شد و توی دیگ غذا افتاد . آشپزباشی اول تصمیم گرفت سنگ نمک را از دیگ بیرون بیاورد . اما بعد با خودش گفت چرا خودم را به خاطر قلی خان و اطرافیان ستمگر و تنبلش به زحمت بیندازم ؟
وقتي غذا آماده شد ، قلی خان و اطرافیانش دور سفره بزرگی نشستند و آشپزباشی مثل همیشه غذا را توی ظرف های بزرگ کشید و سر سفره برد . هرکس با بی میلی برای خودش کمی از آن غذا برداشت . خان هم مقدار زیادی غذا در ظرف خودش کشید . اولین لقمه ها که به دهان رفت ، آه از نهاد همه برآمد . غذا آن قدر شور بود که قابل خوردن نبود . اطرافیان خان چهره درهم کشیدند و با اشاره چشم و ابرو برای آشپزباشی نقشه کشیدند.
قلی خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد . اما انگار که متوجه موضوعی شده باشد ، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپز کرد و گفت : ببینم این غذا کمی شور نشده است ؟
آشپز گفت نه قربان ، فکر نمی کنم . اطرافیان که برای اولین بار اعتراض خان را به غذای آشپز دیده بودند ، از جواب آشپز عصبانی شدند و یکی از آنها فریاد زد : خجالت بکش ، این غذا آن قدر شور شده که خان هم فهمید.
قلی خان گفت : یعنی غذا همیشه بد بوده و من تاحالا نفهمیده ام ؟
یکی دیگر از اطرافیان گفت : بله قربان.
قلی خان که اصلاً تحمل حرفهای توهین آمیز دیگران را نداشت ، چوبی برداشت و به جان اطرافیانش افتاد و آنها را از خانه اش بیرون کرد . بعد به آشپز گفت : دیگر به اینها غذا نده و نشست و بقیه غذای شور را هم خورد.
از آن به بعد ، هنگامی که کسی در انجام کارهای نادرست و استفاده نابجا از موقعیت ها زیاده روی کند تا جایی که ساکت ترین آدمها را هم به اعتراض وا دارد ، می گویند : " آن قدر شور بود که خان هم فهمید."
--------------------
*** وقتی با انگشت به کسی اشاره می کنیم ، به یاد داشته باشیم که سه انگشت دیگر به طرف خودمان برگشته اند .
( ولتر)

چنين کنند حکايت عدالت

-----------------
آورده اند که : ***
تعدادي پرنده وحشي در دامنه يک کوهستان زندگي مي کردند . يک کلاغ بالاي درختي نزديک پرندگان ديگر براي خودش لانه ساخته بود . يک کبک شاهي هم آنجا لانه اي داشت . اين دو پرنده همسايه ، با هم دوست بودند و اوقات زيادي را با يکديگر مي گذراندند . يک روز کبک ، تک و تنها به بيابان رفت ، ولي برنگشت . وقتي غيبت کبک چند روزه شد ، کلاغ گمان کرد که ممکن است براي کبک اتفاقي افتاده باشد . بعد از يک هفته يا بيشتر ، يک کبک خاکي که از خانواده کبک هاست ، اما جثه اي کوچکتر دارد ، به مکاني که کلاغ زندگي مي کرد ، رسيد . وقتي لانه کبک را خالي يافت آن را براي خودش تميز کرد و در آنجا ساکن شد. کلاغ که حوصله اش از تنهايي سر رفته بود ، از آمدن همسايه جديد خوشحال شد.
روز بعد ، کلاغ براي خوش آمد گويي به خانه کبک رفت و به او گفت که : " من از زماني که کبک شاهي از اينجا رفته است ، تنها مانده ام . اميدوارم که از زندگي در اين لانه خوشحال باشي" . کبک خاکي مؤدبانه به تعريف کلاغ جواب داد و روز بعد به لانه کلاغ رفت . مدتي گذشت و کلاغ و کبک با يکديگر دوست شدند . تا اين که کبک شاهي بازگشت و کبک خاکي را در لانه اش ديد ، معترض شد و پرسيد : "چه کسي به تو اجازه داده تا در لانه من زندگي کني؟"
کبک خاکي گفت : " به تو ربطي ندارد . من دارم در خانه خودم زندگي کنم ، چه کسي به تو اجازه داد تا مزاحم من شوي و اين طور فرياد بزني ؟"
کبک شاهي عصباني شد و گفت : " اين خانه مال من است و تو بايد همين الان از اينجا بيرون بروي."
کبک خاکي گفت : " اما حالا من اين خانه را تصاحب کرده ام و طبق قانون ، مالک آن هستم ." بحث آنها بالا گرفت . کلاغ و پرنده هاي ديگر دور آنها جمع شدند . اما آنها نمي دانستند حق با کيست . کلاغ سعي کرد آنها را آشتي بدهد ، اما نتوانست آنها را متقاعد کند . پرنده هاي ديگر هم راه حل هايي پيشنهاد کردند ، اما کبک خاکي و کبک شاهي قبول نکردند.
پيشنهاد شد که طرفين دعوا به يک داور بي طرف مراجعه کنند تا حقيقت روشن شود . هيچ يک از آنها کلاغ را به عنوان داور قبول نداشتند . عاقبت ، يکي از پرنده ها پيشنهاد کرد تا به پشک که خودش به لانه احتياجي ندارد ، مراجعه کنند . او گفت : " چون او حيواني است که با انسان ها زندگي کرده ، مي فهمد چگونه قضاوت کند . او حيوان بي آزاري است و مي تواند از روي عدل داوري کند."
کبک ها موافقت کردند و به سراغ او رفتند . کلاغ به دنبال آنها رفت تا شاهد قضاوت باشد . پشک در خانه اش نشسته بود و در اين فکر بود که چگونه مي تواند چيزي براي خوردن پيدا کند . به محض اينکه صداي پاي کبک ها را شنيد ، خود را به خواب زد و با خودش گفت : " بَه بَه ! بوي پرنده مي آيد."
آنها از اين که پشک را در خانه اش ديدند ، خوشحال شدند و منتظر ماندند تا پشک بيدار شد . پشک چشمهايش را باز کرد . آنها به او سلام کردند و خواستند که مشکل آنها را عادلانه داوري کند . گربه پذيرفت که بين آنها داوري کند و کل ماجرا را از آن ها پرسيد.
وقتي پرنده ها ماجرا را توضيح دادند ، پشک فرياد کشيد : " همانطور که فکر مي کردم ، دعواي شما بر سر مال دنياست . عشق به مال دنيا ، هميشه بحث و جدال به وجود مي آورد ." سپس گفت : " من پير شده ام و گوشهايم سنگين است . متأسفانه آنچه را شما گفتيد ، درست نفهميدم . نزديک تر بياييد و برايم يک بار ديگر با صداي بلندتر توضيح دهيد تا بهتر بشنوم و بين شما داوري کنم."
پرنده ها با شنيدن حرف هاي پشک ، نزديکتر آمدند . کبکها هريک ماجرا را تعريف کردند و خواهان داوري شدند.
پشک پرسيد : " به من بگوييد کدام يک از شما صاحب واقعي اين خانه هستيد ؟ اما يک کمي بلندتر صحبت کنيد تا بتوانم بهتر صدايتان را بشنوم."
پرنده ها که با شنيدن حرف هاي پشک ، به قضاوت او اميدوارتر شده بودند ، به پشک نزديکتر شدند . آنها داشتند جواب پشک را مي دادند که ناگهان پشک پريد و پرنده ها را با پنجه هايش گرفت و هر دو را خورد . سپس لب ها و صورتش را با زبان خود تميز کرد و آرام با خود گفت : " وقتي دو موجود ضعيف که مايل نيستند حقوق خودشان را رعايت کنند و شکايت خود را نزديک بيگانه قوي ببرند و از او انتظار قضاوت عادلانه داشته باشند و فريب ظاهر او را بخورند ، جاي تعجب نيست . عدالت ايجاب مي کند که من اول شکم خود را سير کنم."
( برگرفته از کليله و دمنه )


ضرب المثل اين برنامه : " چه کشکيچه پَشمي"

یکی بود ، یکی نبود . گله داری بود که تعداد زیادی گاو و گوسفند داشت ، اما از آنجا که مرد خسیسی بود ، خودش گله اش را به صحرا می برد و حاضر نبود چوپانی را برای نگهداری از گله اش استخدام کند . یک روز که گاو و گوسفندهایش را به صحرا برده بود ، ابرهای تیره آسمان را پوشاند . باد تندی وزید و بارانی سیل آسا شروع به باریدن کرد . گله دار سعی کرد گاو و گوسفندهایش را جمع کند و به خانه برگردد ، اما باد و باران شديد بود و نتوانست . براي رهايي از سيلاب از درختي بالا رفت . گاو و گوسفندهای او به هم چسبیده بودند تا باد و باران کمتر اذیتشان کند . گله دار ، لاي شاخه های درخت ، منتظر قطع شدن باد و باران بود. اما نه باران قطع می شد و نه از شدت باد كاسته می شد . همان بالای درخت بود که چشمش به گنبد امامزاده افتاد . با خودش گفت : " باید برای نجات خودم و گله ام نذر کنم . " این بود که چشم هایش را بست و گفت : " خدایا ! اگر از این باد و طوفان نجات پیدا کنم ، نصف گاو و گوسفندهایم را نذر امامزاده می کنم و آن ها را به فقیران و بیچاره ها می بخشم . " مدتی بالای درخت ماند . کم کم از شدت وزش باد کم شد ، اما باران همچنان می بارید . با خود گفت : " حالا می توانم گله ام را به خانه برگردانم ، خدا را شکر که لااقل از شدت باد کاسته شده است."
در اين موقع ، ياد نذرش افتاد و این که باید نصف گاو و گوسفندهایش را در راه خدا ببخشد . کمی فکر کرد و با خود گفت : " چرا من این قدر عجله کردم ؟ این چه نذر بی جایی بود که به ذهنم رسید . " بعد رو کرد به گنبد امامزاده و با صدای بلند گفت : " قربانت بروم ، امامزاده جان ! همان طوری که نذر کردم ، نصف گاو و گوسفندهایم مال تو ، اما شاید تو راضی نباشی که من آنها را به هر کسي بدهم . اصلاً چه طور است نصف گاو و گوسفندهایم را بیاورم بیندازم توی امامزاده و خودت هر کاری می خواهی با آن ها بکنی . کمی که گذشت مرد گاو و گوسفندهایش را حرکت داد تا به خانه برگردد . به گاو و گوسفندها که نگاه می کرد ، بیشتر از نذری که کرده بود ، پشیمان می شد . ناگهان فکری به خاطرش رسید . رو به امامزاده کرد و گفت " امامزاده جان ! تو که چوپان نداری ، اصلاً چه طور است خودم چوپانت بشوم و گاو و گوسفندهایی را که نذر تو کرده ام ، نگه داری کنم . شیر و پشم و کشک گاو و گوسفندهایم را هم که جمع کنم ، نصف آن را به فقرا و بیچاره ها می دهم . " گاو و گوسفندها راه افتادند ، گله دار یادش آمد که چوپانی و گله داری ، کار سختی است . اگر دستمزد چوپان ها زیاد نبود ، حتماً کسی را برای چوپانی گاو و گوسفندهایش به کار می گرفت . رو کرد به امامزاده و گفت : " راستی یادم رفت چیزی را بگویم ، من از گاو و گوسفندهایت نگهداری می کنم ، اما دستمزد من چه می شود ؟ بهتر است شیر و ماست و کشک گاو و گوسفندهایت را به عنوان دستمزد کارم بردارم و پشم آن ها را در راه تو به فقرا و بیچاره ها بدهم . " باران نم نم مي باريد . گله دار و گاو گوسفندها داشتند به روستا نزدیک می شدند . وقتی گله دار از جلو امامزاده می گذشت ، رو کرد به امامزاده و گفت : " آخر قربانت بروم ، تو پشم گوسفندها را می خواهی چه کار کنی ؟ من گرفتار باد و باران شده بودم و حرفي زدم ، اصلا ً " چه کشکی ، چه پشمی " ، هنوز حرف های گله دار تمام نشده بود که سیل بزرگی راه افتاد . سیل هرچه را که در سر راهش بود ، از جا کند و تعدادی از گاو و گوسفندهای گله دار را با خود برد و هلاك كرد . از آن به بعد ، به کسی که در گرفتاری ها و سختی ها قولی داده باشد و پس از رفع گرفتاری ، به قولش عمل نکند ، می گویند این مثل گله دار شده و می گوید : " چه کشکی ، چه پشمی"

داستان شير و نخجيران  چنین حکایت کنند

آورده اند که:***

 


گروهي از جانوران وحشی ، در سرزمینی زيبا زندگي مي كردند و با شیری كه در آنجا بود ، دائم دعوا و کشمکش داشتند ، چراكه شیر ، خودش را سلطان کوه و دشت و جنگل و تمام حيوانات مي دانست و آشکار و پنهان از آنها می ربود و می درید . خلاصه زندگي را بر همه حيوانات جنگل تلخ كرده بود . حيوانات تصميم گرفتند حیله اي به كار ببرند . نزد شیر رفتند و او را ستایش کردند و گفتند ما از اين پس ، خوراک تو را هر روز از بين خود انتخاب مي كنيم و براي تو مي فرستيم ، پس قبول کن و دیگر در كمين ما مباش . بدین ترتیب هم سفره گشاده شاهی چون شیر از گوشت ما آراسته می شود و هم چريدن و زندگي براي ما ، تلخ و ترسناک و رنج آور نمی شود.
شیر گفت : من مکر و حیلت بسیار از این و آن دیده ام . به همين خاطر به قول و فعل شما اعتمادی ندارم . اگر شما راست بگوئید و بر عهد خود پايبند باشيد ، خواهش شما را می پذیرم.
حيوانات گفتند : ای سلطان جنگل ، تو باید توکل کنی و بر روزی كه خداوند براي تو مقرر كرده است ، راضی باشی . روزي رسان اصلي خداست و نبايد به تصور جهد و كوشش در چاه افتاد و اصل را فراموش كرد.
شير گفت : چون خداوند به من دست و پا و چنگ و دندان داده ، باید در طلب روزی تلاش كنم.
خلاصه پس از گفتگوهاي طولاني « روباه و آهو و خرگوش و شغال » با شير پيمان بستند که به عهد خود وفا کنند و هر روز غذاي شير را نزد او بفرستند تا ديگر نيازي به جنگ و گريز و دريدن و پوست کندن نباشد . پس از آن ، حيوانات جمع شدند و عاقبت به اين نتيجه رسيدند که هر روز قرعه به نام هركس افتاد ، او غذاي شير باشد و همگي پذيرفتند . از آن پس هر روز قرعه مي زدند و به نام هريک از آن جانوران بي نوا قرعه مي افتاد ، او را براي شير مي فرستادند و او طعمه و لقمه بي زحمت را مي دريد و مي خورد ، تا اينكه روزي قرعه به نام خرگوش درآمد.
او كه از اين امر ناراحت بود ، درصدد چاره برآمد . خرگوش از رفتن به کام مرگ و نزد شير ابا کرد ، اما جانوران او را سرزنش کردند که تو با اين كار ، عهد و پيماني را كه با شير بسته ايم مي شكني و او را عصباني مي كني . بهتر است كه پيش از خشمگين شدن شير ، نزد او بروي . خرگوش گفت به من مهلت بدهيد تا فکري کنم ، شايد بتوانم با مکرم ، خود و شما را از ستم شير برهانم . حيوانات گفتند چگونه ؟ اين چه سخني است که تو با اين کوچکي و خردي بر زبان مي آوري ؟ تو هرگز نمي تواني شير را فريب دهي . خرگوش گفت خداي تعالي به من الهام کرده است و دريافته ام که از لطف حق ، با تدبير و نيرنگ مي توانم از ستم شير برهم و شما را نيز از ستم برهانم خداوند بزرگ ، توانا است . حيوانات گفتند : اي خرگوش با هوش ، به ما بگو که چه نقشه اي داري ؟ »‌ خرگوش گفت هر رازي قابل بيان کردن نيست . بگذاريد ببينم كه نتيجه چه مي شود . حيوانات پذيرفتند . خرگوش رفت و پس از يك گردش مفصل در جنگل به سوي شير رفت . خرگوش ، دوان دوان پيش شیر رفت . شیر که از نرسیدن غذا خشمگين بود ، وقتي که خرگوش را ديد ، غريد که چرا دیر آمدی ؟ تو خرگوش کوچک می خواهی از من اطاعت نکنی ؟
خرگوش گفت : اگر صبر کنی برایت توضیح خواهم داد علت تأخیر من چیست . من و دوستم که بسیار هم از من چاقتر بود ، اول صبح به راه افتاده بودیم تا نزد تو بیاییم و تو دوست من را بخوری . اما در راه ، شیری دیگر به ما حمله کرد و من گفتم : ما غذا و بنده سلطان جنگلیم ، تو نباید به ما حمله کنی . آن شیر گفت : کدام سلطان ! ؟ هم تو و هم سلطانت را پاره پاره خواهم کرد !! من گفتم به ما مهلت بده تا به سلطان خبر بدهم و آن شیر درنده گفت : پس رفیقت را پیش من بگذار و خودت به نزد سلطانت برو . شیر گفت : به من بگو آن شیر کجاست ؟ خرگوش راهنماي شیر شد و او را به سمت چاهی برد که براي اين کار در نظر گرفته بود . چونکه به نزدیکی چاه رسیدند ، خرگوش ایستاد ! شیر گفت : چرا عقب ماندی ای خرگوش بیا جلو ! خرگوش گفت : آن شیر درنده در داخل این چاه زندگی مي كند و من از او می ترسم . شیر گفت : نترس ! زیرا من از او قوی تر هستم ! بیا در آغوش من و ببین که آیا آن شیر در ته چاه است یا خیر ؟ ! و خرگوش در آغوش شیر رفت و شیر و خرگوش هر دو به داخل چاه نگاه کردند . همین که شیر و خرگوش در چاه نگريستند ، شیر عکس خود را به همراه خرگوشی که در بغلش بود ، داخل آب دید ! شير گمان کرد که واقعاً در آن چاه شيري و خرگوشي است . خرگوش را رها کرد و از شدت خشم در چاه پرید تا دشمن را بکشد و خرگوش فربه را بدست آورد . به اين ترتيب ، شير در چاه افتاد و مرد و حيوانات جنگل از شرّ او خلاص شدند.
( مثنوي مولوي دفتر اول داستان شير و نخجيران )


« دانه دیدی و دام ندیدی

و اما ضرب المثل امروز : ؟ ***


روزی بود و روزگاری / کلاغي روی درختی آشیانه داشت و عقابي روی قله کوه بلندی ، لانه ساخته بود . کلاغ خیلی دلش می خواست که مثل عقاب پرواز کند ، اما نمی توانست . هر روز در لانه اش می نشست و پرواز عقاب را به افق هاي دور دست ، نظاره می کرد . عقاب هم هر روز کلاغ را هنگام پرواز می دید.
یک روز عقاب با خودش گفت : « بهتر است پیش کلاغ بروم و ببینم که درباره پرواز من چه نظری دارد . » کلاغ از دیدن او خوشحال شد و گفت : « من همیشه به پرواز تو چشم می دوزم . خیلی خوب پرواز می کنی . کاش من هم می توانستم مثل تو پرواز کنم . » عقاب از شنیدن حرفهای کلاغ ، خوشحال شد و گفت : « اصلاً از این فکرها نکن ، من عقابم و تو کلاغی ، کلاغ نمی تواند مثل عقاب پرواز کند . » کلاغ گفت : « راست می گویی ، اما آرزو بر جوانان عیب نیست . من هم جوانم و با آرزو دلخوشم . راستی وقتی آن بالا بالاها پرواز می کنی ، درخت و لانه من و زمین اطراف درخت را چطور می بینی ؟ »
عقاب مي خواست بگوید که خانه ها و درختها ، آن قدر از آن بالا کوچک به نظر می رسد که گاهی نمی توانم آنها را ببینم . واقعاً هم همین طور بود ، اما غرور عقاب اجازه نداد به اين واقعیت كه از آن بالا قادر نيست همه چيز را ببيند ، اعتراف كند . این بود که با خودپسندی زیاد گفت : « من فقط تیز پرواز نیستم ، تیز چشم هم هستم . مثلاً از آن بالا می توانم تخم گنجشک را در لانه اش ببینم . من می توانم دانه کوچکی را هم که در گوشه ای روی زمین افتاده ، به خوبی ببینم.»
کلاغ که حرفهای عقاب را باور نمی کرد ، گفت : « خوب بگو ببینم تو آن دوردستها چه می بینی ؟ » عقاب به دوردستها نگاهی کرد و نتوانست چیزی ببیند . اما خودش را نباخت و گفت : « آن دور دستها چند تا دانه می بینم . » کلاغ هرچه چشمش را باز و بسته کرد ، چیزی ندید . به عقاب گفت : « خیلی دلم می خواهد باور کنم که قدرت چشمان تو مثل قدرت پروازت زیاد است . اگر راست می گویی برو به طرف دانه ، من هم با تمام قدرت پرواز می کنم تا به تو برسم.»
عقاب قبول کرد . در راه با خودش مي گفت : « عجب کلاغ نادانی ! این طرف ها حتما ً دانه هایي پیدا می شود که به او نشان بدهم و بگویم این همان دانه هايي است كه آنها را از روی شاخه درخت دیده ام . » عقاب کمی که پرواز کرد ، خودش را به سطح زمین نزدیک کرد تا دانه پیدا کند . کلاغ سعی کرد خودش را به او برساند . عقاب همان طور که پرواز مي کرد ، ناگهان چشمش به چند دانه افتاد . با خود گفت : « عجب شانسی آوردم . حالا می روم پايين و صبر می کنم تا کلاغ به اینجا برسد . » عقاب چرخی زد و یک راست رفت سراغ دانه ها . اما هنوز به خوبی روی زمین ننشسته بود که داخل تور یک شکارچی افتاد . عقاب مغرور تلاش فراوان کرد تا خود را نجات دهد ، اما هرچه بیشتر تلاش می کرد ، پر و بالش بیشتر گرفتار دام می شد . دلش می خواست شکارچی هرچه زودتر از راه برسد و او را با خود ببرد ، نمی خواست کلاغ او را در این حال و روز ببیند . اما شکارچی به این زودی پیدایش نمي شد . صبحگاهان دام را پهن می کرد و عصرها آن را جمع می کرد.
کلاغ خودش را به عقاب رسانید . وقتی که نشست و نفسی تازه کرد ، تازه متوجه خطر شد . عقاب به کلاغ گفت : « این دانه ها را می گفتم . من این دانه ها را از روی آن درخت توانستم ببینم . » کلاغ که دیگر همه چیز را فهمیده بود ، با خنده گفت : « عجیب است ، تو توانستی دانه به این ریزی را از آن دور ببینی ، اما دام به این بزرگی را نتوانستی ببینی ؟»
عقاب فهمید که کلاغ بسیار با هوش و عاقل است و نباید او را نادیده می گرفت . این بود که غرور خود را کنار گذاشت و گفت : « مرا ببخش ، به تو دروغ گفتم . کمکم کن که نجات پیدا کنم.»
کلاغ گفت : « باید دنبال موش بروم . امیدوارم تا يافتن موش ، شکارچی از راه نرسد . اگر موش را پیدا کنم ، خیلی خوب می شود ، او مي تواند بندهای دام را بجود و تو را نجات بدهد
از آن به بعد ، درباره کسی که تکبر و ادعای بيجا دارد ، اما به دلیل غرور زیاد ، دچار دردسر می شود ، می گویند : « دانه دیدی و دام را ندیدی.»

۲۴ خرداد ۱۳۹۰

 

چنين کنند حکايت موشها همه آهن ها را خورده اند

با نام و یاد یگانه هستی آفرین . دوستان و یاران همراه ، با قسمتی دیگر از مجموعه « چنین کنند حکایت » میزبان شما عزیزان هستیم . با ما همراه باشید.
----------------------------
آورده اند که: ***
در گذشته های دور ، بازرگانی بود که برای تجارت به کشورهای مختلف سفر می کرد . يك روز پيش از آغاز سفري ، با خود اندیشید که اگر در طول این سفر ، راهزنان اموال او را غارت کنند ، هنگام بازگشت به شهر و ديار خود ، هيچ سرمایه اي نخواهد داشت . بازرگان نمی دانست این سفر چقدر طول می کشد و صلاح نمی دید که سرمایه اش را به صورت سكه هاي پول به امانت بگذارد . بنابراین سیصد کیلو آهن خرید و آن را نزد یکی از دوستانش به امانت گذاشت تا پس از بازگشت از سفر ، آن را پس بگیرد . بازرگان با خود گفت : « آهن از هرچیز دیگر بهتر است . از آنجایی که آهن سنگین است ، هیچکس نمي تواند آن را بدزدد . به علاوه ، آهن نه آتش می گیرد و نه فاسد می شود ، قابلیت شکستن ندارد و کهنه نيز نخواهد شد . » بازرگان بعد از آن با دوستش خداحافظی کرد و به سفر رفت.
سفر بازرگان یک سال طول کشید . او در بازگشت متوجه شد که قیمت آهن بالا رفته است . لذا تصمیم گرفت آهن هاي خود را از دوستش بگيرد و بفروشد . بنابراین به خانه دوستش رفت تا آهن امانتی را پس بگیرد . اما دوست قدیمی اش ، آهن ها را در جای دیگری پنهان کرده بود . بازرگان پس از سلام و احوالپرسی گفت که براي بردن آهن امانتی آمده است . دوست قدیمی ، بازرگان را با مهرباني به خانه اش برد و به او گفت : « دوست عزیز ! خیلی متأسفم که به تو این خبر را می دهم . حقیقت این است که من آهن ها را در انبار خانه ام گذاشته و در آن را قفل زده بودم . اما وقتی چند ماه بعد در انبار را باز کردم ، دیدم که موشها همه آهن ها را خورده اند . از بابت این اتفاق متأسفم و نمی توانم به تو کمکی بکنم.
بازرگان که متوجه حقه بازی دوستش شد ، تصمیم گرفت با او مقابله به مثل کند . ناراحتی خويش را پنهان کرد و به آرامی گفت : « تو درست می گویی . من هم شنیده ام که موش آهن دوست دارد و هرجا آهن پیدا کند ، می خورد . البته كه تو مقصر نیستی.»
مرد خائن از این جواب خوشش آمد و با خود گفت : « این مرد احمق ، داستان موش را باور کرد . بگذار برای شام او را به خانه ام دعوت کنم تا به این وسیله اگر شکی در ذهن او هست ، از بین برود . » پس به بازرگان گفت : « مدت طولانی است که ما یکدیگر را ندیده ایم . دعوت مرا قبول کن و امشب برای صرف شام به خانه ام بیا . » بازرگان گفت : « برای لطفی که به من داری متشکرم ، اما امشب کار بسیار مهمی دارم . فردا برای ناهار می آیم.»
بازرگان در هنگام خروج از منزل ، فرزند کوچک دوستش را دید که بیرون از خانه مشغول بازی است . او بچه را در آغوش گرفت و به خانه خود برد و از همسرش خواست که تا فردا شب از بچه مراقبت کند . روز بعد او به خانه دوستش رفت . صاحبخانه که به خاطر ناپدید شدن فرزندش ، بسیار ناراحت و پریشان بود ، به بازرگان گفت : « فرزندم از دیروز ناپدید شده است و ما تمام شهر را گشته و او را پیدا نکرده ایم . مرا ببخش امروز نمی توانم از تو پذیرایی کنم.
بازرگان پرسید : بچه تو پسر بود ؟ پیراهن خط دار و واسکت سیاه پوشیده بود ؟ آيا پتلون او سفید و بوت وي سیاه بود ؟
مرد با هیجان پاسخ داد : بله . این مشخصات فرزند من است . او را کجا دیدی ؟
بازرگان گفت : « دیروز وقتی از خانه ات بیرون رفتم ، یک کلاغ سیاه را دیدم که در آسمان پرواز می کرد و یک پسر با اين مشخصات را به منقار گرفته بود."
مرد با اوقات تلخی فریاد زد : « اي مرد احمق و دیوانه ! این چه داستان مسخره و نا ممکنی است که تعریف می کنی ! چه دروغ بزرگی ! چطور یک کلاغ که کمتر از دو کیلو وزن دارد ، می تواند پسر بچه ای را که بیش از ده کیلو وزن دارد ، به منقار بگیرد و ببرد ؟»
بازرگان گفت : « به نظر من عجیب نیست . در شهری که یک موش بتواند سیصد کیلو آهن را بخورد ، ‌یک کلاغ هم می تواند پسر بچه ده کیلویی را به منقار بگیرد و ببرد.»
مرد از کار خود شرمنده شد و گفت : " همه چیز را فهميدم ، موش آهن تو را نخورده است ، فرزندم را بیاور و آهن خود را ببر."

ضرب المثل امروز شتر ديدي ، نديدي.

-------------------
 : شتر ديدي ، نديدي. ***
روزي بود ، ‌روزگاري بود . در آن روزگار ، سعدي ، شاعر شيرين زبان ايراني ، دائم از اين شهر به آن شهر سفر مي کرد . در يکي از سفرهايش پاي پياده مي رفت که متوجه جاي پاي شتري شد و فهميد که پيش از او شتري از آنجا عبور کرده است . کمي که پيش رفت ، درکنار جاده به يونجه زاري رسيد که قسمتي از طرف چپ يونجه زار خورده شده و قسمت راست يونجه زار دست نخورده باقي مانده بود . با خودش گفت : ‌قسمت چپ يونجه ها خورده شده ، پس شتري که از اينجا عبور کرده ، چشم راستش کور بوده است
."
کمي که جلوتر رفت ، ديد که نزديک رد پاي شتر ، چند مگس روي لکه اي نشسته اند . سعدي خم شد و لکه ها را وارسي کرد . او فهميد که لکه ها ،‌ قطره هاي شيره هستند . لبخندي زد و گفت : " بيچاره ظرف شيره اش هم سوراخ بوده ." کمي جلوتر متوجه شد درکنار جاي پاي شتر ، چقری عميق تري به وجود آمده و جاي پاي بوت زنانه هم درکنار آن ديده مي شود . با خود گفت : " ازاين علامت ها ، بايد فهميد که شتر اينجا روي زمين نشسته است . زني هم سوار شتر بوده که از شتر پياده شده است
.
سعدي رد پاي شتر را دنبال کرد و ديد که باز هم جاي پاي شتر ادامه پيدا کرده است . با خودش گفت :‌ " ‌زن شتر سوار کمي استراحت کرده و بعد دوباره سوار شده و به راه خود ادامه داده است . کاش کمي سريعتر بروم و به شتر برسم و ببينم حدس هايي كه زده ام ، درست است يا نه ؟ " پس به راه افتاد . در راه مردي را ديد که هراسان به اين طرف و آن طرف مي دود . سعدي از او پرسيد : "‌ چه شده چرا اين قدر مضطرب و ناراحتي ؟ " مرد جواب داد : " شترم فرار کرده ، تو شتري نديده اي که از اينجا عبور کند ؟ " سعدي پرسيد : " چشم راست شترت کور است ؟ " مرد جواب داد : " ‌بله چشم راستش کور است
.
سعدي پرسيد : " ظرفي پر از شيره هم بار شترت است ؟
"
مرد جواب داد : " بله . "‌ سعدي گفت :‌ " من شترت را نديده ام
."
مرد پرسيد : " نديده اي ؟ اگر تو شتر مرا نديده اي ، نشاني هايش را از کجا مي داني ؟‌ حتماً تو شتر مرا دزديده اي و در جايي پنهان کرده اي ". سعدي گفت : " ‌اين چه حرفي است که مي زني ؟ مگر شتر تو موش است که توي اين بيابان بتوانم پنهانش کنم ؟ ‌من از آثاري که ديده ام پي برده ام که شتري چنين و چنان از اين جا عبور کرده است ." مرد با چوبدستي اش به جان سعدي افتاد . سعدي لت مي خورد و از بي گناهيش حرف مي زد که ناگهان شتر مرد از دور نمايان شد و مرد ، ‌دست از لت و کوب برداشت و دنبال شترش دويد . سعدي که ديد با هوش بودن ، کار دستش داده ، به خودش گفت : مرد حسابي ! اين چه کاري بود که کردي ؟ ‌اصلاً به چه دليل ، نشاني هاي شتر نديده را مي گويي ؟‌ بايد از اول به خودت مي گفتي شتر ديدي ، نديدي
.
از آن به بعد با گفتن اين ضرب المثل ، به ديگري مي گويند که بهتر است همه آنچه را که مي داني ، به زبان نياوري
.
----------------------
***
پیروزی آن نیست كه هرگز زمین نخوری ، آن است كه بعد از زمین خوردن برخیزی . ( گاندی)

 

حکایت کنندمرد زرگر

از روزگاران گذشته نقل کرده اند که: ***
صيادي براي شکار حيوانات ، دامي گسترده بود . يک ببر و مار و شادی در آن به دام افتادند . اتفاقاً مردي زرگر هم که از آنجا مي گذشت ، در دام گرفتار شد . آنها منتظر بودند تا صياد از راه برسد . زرگر خيالش آسوده بود که اگر صياد بيايد ، با او کاري نخواهد داشت و او را نجات خواهد داد ، اما ببر و مار و شادی (ميمون) نگران بودند و هر کار مي کردند ، نمي توانستند راهي براي نجات بيابند . دو روز گذشت . آنها خسته و گرسنه در انتظار بودند که کسي به سراغشان بيايد . روز سوم صداي پاي اسبي را شنيدند . زرگر که ديگر رمقي برايش نمانده بود ، با خوشحالي فرياد زد : آي ، مرد صياد ، مرا نجات بده . ببري بزرگ و شادی بازيگوش و يک مار در دام تو هستند . مي تواني از فروش آنها سود فراواني بدست آوري.
صداي شيهه اسب قطع شد و بعد صداي پايي به گوش آنها رسيد که نزديک و نزديکتر مي شد . لحظاتي بعد مردي کنار چقری(گودال) ايستاد . ببر غرش کرد و مي خواست به آن مرد بفهماند که هنوز قوي و پرزور است . مرد به زرگر گفت : " من صياد نيستم ، رهگذري هستم که از اينجا مي گذرم . حالا تو را نجات مي دهم تا به دنبال کار و زندگي ات بروي . " سپس ریسمانی از خورجين اسبش درآورد و داخل چقری انداخت ، اما قبل از اينکه مرد زرگر بتواند حركتي کند ، شادی دويد و از ریسمان بالا رفت ، به دنبالش ببر و مار هم از چقری بيرون آمدند . وقتي که هر سه بالا آمدند ، شادی ریسمان را بالا کشيد و به مرد رهگذر گفت : " تو در حق ما لطف کردي و ما را نجات دادي ، ما مديون تو هستيم و بدان که هر موقع برايت گرفتاري پيش بيايد به کمکت خواهيم آمد . اما اين مرد زرگر را همين جا بگذار و برو ، او مرد بد سرشتي است . ما در اين چند روز او را خوب شناخته ايم . او کسي است که به هيچکس جز خودش فکر نمي کند و خوبيها را خيلي زود فراموش مي کند."
مرد رهگذر گفت : " نه ، من نمي توانم او را تنها و گرسنه در اين چقری رها کنم . شايد صياد تا چند روز ديگر هم به اينجا سر نزند . من وظيفه خود مي دانم که از او دفاع کنم."
بعد ریسمان را داخل چقری انداخت و مرد را هم از چقری بيرون آورد . مرد از او تشکر کرد و قول داد که روزي محبت او را جبران کند . سپس نشاني خانه اش را به او داد تا اگر روزي به شهر آمد ، نزد او برود . مرد رهگذر پس از اينکه مقداري آب و غذا به زرگر داد ، از او خداحافظي کرد و رفت.
مدتي از اين ماجرا گذشت . يک روز آن مرد رهگذر ، خسته و گرسنه در حالي که هيچ آذوقه اي نداشت به سوي شهر مي رفت . ناگهان کسي او را صدا زد . برگشت و شادی را ديد . شادی را شناخت و او را در آغوش گرفت و نوازش کرد . شادی از مرد براي محبتي که آن روز در حقش کرده بود ، تشکر کرد و گفت : " شادیها خانه اي ندارند که تو را به آنجا دعوت کنم ، اما در عوض مي توانم هرقدر بخواهي برايت ميوه بياورم . همينجا بمان تا برگردم."
مرد رهگذر از اسب پياده شد و روي زمين نشست . چند دقيقه بعد ، شادی با سبدي پر از ميوه هاي تازه آمد . مرد که گرسنه بود تا مي توانست از آن ميوه ها خورد و به اسبش هم داد . او بقيه ميوه ها را در خورجين اسب گذاشت و به راه افتاد . همانطور که مي رفت صداي غرش حيوان درنده اي را شنيد . تنش لرزيد . اما صدايي گفت : " نترس دوست عزيز ، مرا مي شناسي ؟ " مرد ببر را شناخت ، ولي باز هم مي ترسيد . ببر نزديکتر شد و گفت : " از ديدن دوباره تو بسيار خوشحالم . هنوز محبت تو را فراموش نکرده ام و براي کاري که در حق من کرده اي ، هديه اي کوچک برايت آورده ام . همينجا بمان تا برگردم ." ببر به قصر امير که در همان نزديکي بود ، رفت و پنهاني وارد قصر شد . دختر امير در حياط قصر بازي مي کرد . ببر دستبند جواهرنشان او را ربود و فرار کرد . مرد رهگذر بي خبر از همه جا تا آن دستبند زيبا را ديد ، خوشحال شد . از ببر تشکر کرد و به راه خود ادامه داد . وقتي به شهر رسيد به ياد آورد که مرد زرگر آنجا زندگي مي کند . با خودش فکر کرد : " به ديدن او مي روم تا هم ديداري تازه کنم و هم اين دستبند را به او نشان بدهم تا قيمت آن را بدانم."
مرد رهگذر پس از قدري جستجو ، خانه زرگر را پيدا کرد . زرگر از ديدن او بسيار خوشحال شد . مرد رهگذر ماجراي دستبند را براي زرگر تعريف کرد و آن را به وي نشان داد . زرگر طماع تا دستبند را ديد ، آن را شناخت ، چراکه خبر دزديده شدن آن در شهر پيچيده بود و امير براي يابنده اش جايزه تعيين كرده بود . به مرد گفت همينجا بمان تا به مغازه بروم و آن را وزن کنم و قيمتش را به تو بگويم . زرگر از خانه بيرون آمد و خود را با عجله به قصر رساند و به نگهبان گفت : " اين خبر خوش را به امير برسان که زرگري ، دزد دستبند را پيدا کرده است . " خبر به امير رسيد و زرگر را به قصر بردند و او دستبند را به امير داد و گفت: دزد اين دستبند هم اکنون در خانه من است ، کساني را بفرستيد تا او را دستگير کنند . به دستور امير آن مرد بيچاره را دستگير کردند و به قصر آوردند . امير تا او را ديد با عصبانيت فرياد زد : " اين دستبند را از کجا آورده اي ؟ " و مرد تمام ماجرا را براي او نقل کرد . اما هيچکس حرف او را باور نکرد و مرد زرگر نيز اظهار ناآشنايي کرد . امير دستور داد دست و پاي او را ببندند و گرد شهر بگردانند و سپس اعدامش کنند . ماري که توسط آن مرد نجات يافته بود ، او را ديد و شناخت . براي آنکه بداند ماجرا از چه قرار است ، به دنبال آنان رفت تا به زندان رسيد . اظهار آشنايي کرد و ماجرا را پرسيد و مرد تمام ماجرا را براي او نقل کرد . مار بسيار اندوهگين شد و به او گفت : " يادت مي آيد به تو گفتم که آن مرد زرگر را نجات نده ، او بي وفا و نمک نشناس است ؟ حالا ناراحت نباش . من فکري دارم . من به قصر مي روم و دست پسر امير را نيش ميزنم . اين گياه پادزهر آن است آن را بگير ، وقتي خبردار شدي به نگهبان بگو که داروي نيش زدگي را داري . اين تنها راه نجات توست."
مار اين را گفت و رفت . مدتي گذشت و هياهويي بين نگهبانان افتاد که يک مار پسر امير را نيش زده و امير گفته هرکس پسرش را درمان کند ، آرزوي او را برآورده مي کنم . مرد که منتظر اين خبر بود ، همان کاري را که مار به او گفته بود ، انجام داد . او را به قصر بردند . او گياه را از خورجينش درآورد و گفت : " اين گياه را بکوبيد و دو بار بجوشانيد و بعد از خنک شدن به مارگزيده بدهيد . " اين کار را کردند و پسر امير نجات يافت . امير از مرد خواست تا آرزوي خود را بگويد . او گفت : " يک فرد اسير جز آزادي چه مي خواهد ؟ من آزادي ام را مي خواهم و اينکه حرفهايم را باور کنيد . " امير پذيرفت و دستور داد تا او را آزاد کنند و آن مرد زرگر را به خاطر کار نادرستي که کرده بود ، محاکمه و زنداني کردند.
(کليله و دمنه (داستانی برگرفته از

اشک بچه ها، وقیحانه ترین نوع سوءاستفاده ازکودکان


گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی

معرکه گیری، نان خوردن با اشک بچه ها، وقیحانه ترین نوع سوءاستفاده ازکودکان کار، هر چند نمی شود حتی به این رفتار "کار" گفت.

 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان
 
 معرکه گیری با کودکان

چنين کنند حکايت خست

در زمانهاي قديم ، مردي خسيس زندگي مي کرد . او با آنکه دارايي قابل توجهي داشت ، اما زندگي را با فقر و تنگدستي مي گذرانيد . شب و روز فکر آن مرد خسيس اين بود که سکه روي سکه بگذارد و پس انداز کند . بهانه اش براي خرج نکردن زرهايش اين بود که مي گفت نمي خواهد به فقر و تنگدستي دچار شود و جلوي مردم دستش را دراز کند . زن و فرزندان اين مرد به خاطر خِسّت او زندگي سختي داشتند ، هرچه از او مي خواستند که کمي هم به فکر آسايش خود و خانواده اش باشد ، به گوشش فرو نمي رفت که نمي رفت . شب و روز او به جمع کردن پول مي گذشت.
از قضاي روزگار يک شب پسر بزرگ مرد خسيس متوجه شد که پدرش نيمه شب آهسته آهسته از خانه بيرون رفت . کنجکاو شد و بي سر و صدا به دنبال پدر از خانه بيرون رفت . مرد خسيس وارد خرابه پشت خانه شد . به اطراف خود نگاهي انداخت ، وقتي مطمئن شد که کسي او را نمي بيند ، تکه چوبي از زمين برداشت و شروع به کندن زمين کرد و کوزه اي را از زير خاک بيرون آورد . مقداري سکه در آن ريخت و کوزه را درون گودال گذاشت و روي آن را با خاک پوشاند . پسر که گوشه اي پنهان شده بود ، از جاي دارايي پدر با خبر شد و با خود گفت : " اي مرد خسيس دنيا دوست ، پولهايت را در خرابه پنهان مي کني و به ما مي گويي : آهي در بساط نداري ! بيچاره مادرم که هميشه گرسنگي مي کشد ، در حالي که تو پولهايت را پنهان مي کني و زن و فرزندانت شبها با شکم گرسنه مي خوابند . چنان درسي به تو بدهم که ديگر به فکر مال اندوزي نيفتي."
پس با سرعت به خانه برگشت و خود را به خواب زد . لحظه اي بعد پدر به خانه بازگشت ، به بستر رفت و خوابيد . پسر وقتي مطمئن شد که پدر به خوابي سنگين فرو رفته است ، از جاي خود برخاست و از خانه بيرون رفت. به سرعت به سراغ کوزه پر از سکه رفت ، آن را از زير خاک بيرون آورد و سنگي را به جاي کوزه در خاک گذاشت و رويش را مثل قبل پوشاند.
از فرداي آن شب ، پسر با پول و طلا و نقره اي که از کوزه پدر برداشته بود ، به خوشگذراني پرداخت و به وضع خانه هم رسيد . او چون مي دانست که پدرش به زودي متوجه قضيه خواهد شد ، تصميم گرفت که همه پولها را چند روزه خرج کند . مقداري وسايل ، مثل فرش و انواع ظرف و چيزهاي ديگر براي خانه خريد و براي خودش ، مادرش و برادرهايش و حتي پدرش ، لباس نو خريد.
پدر که گمان مي کرد پسرش کار تازه اي را شروع کرده است و درآمد خوبي دارد ، از غذاهاي خوشمزه مي خورد و خبر نداشت که آنها از پولهاي خودش تهيه مي شود . طولي نکشيد که پسر همه پولهايي را که پدرش زمان درازي آن را جمع کرده بود ، خرج کرد.
بالاخره يکي از همان شبها ، مرد خسيس به سراغ کوزه رفت و همه چيز را دريافت . آه از نهادش برآمد . وقتي به اتاق برگشت ، ديد که پسرش در بستر نشسته است . گويا بيدار شده و منتظر نشسته بود تا پدرش برگردد و شروع به داد و فرياد کند و او در آرامش تمام به داد و فريادها و گريه و زاريهاي او گوش داد . مرد خسيس ، خيلي داد و فرياد کرد ، اما هياهو و جنجالش به جايي نرسيد ، چرا که همه پولها خرج شده بود.
آن شب گذشت و صبح شد . پسر به پدر گفت : " پدر جان ، براي چه خودت را ناراحت مي کني و عذاب مي دهي ؟ آيا در اين چند روزي که من پولهاي تو را خرج مي کردم ، به تو بد گذشت ؟ آيا غذاهايي که خوردي خوشمزه نبود ؟ ما در تمام عمرمان غذاهايي به آن خوبي و خوشمزگي نخورده بوديم . تو اصلاً چرا اين همه زحمت مي کشي و خود را خسته مي کني و پول در مي آوري ؟ وقتي پول داري چرا بايد به خود و خانواده ات سخت بگيري ؟ من سنگي به جاي کوزه پر از پول گذاشته ام . خيال کن که سنگ ، همان کوزه است . تو که تصميم نداشتي خرجش کني ، پس آن سنگ فرقي با کوزه زر ندارد.
مرد خسيس که پس اندازش را از دست داده بود ، بي اعتنا به حرفهاي پسر ، شروع به ناله و زاري کرد . پسر که ناله و زاري پدر را ديد و شنيد ، گفت : " پدر جان ، اگر پولهايت را خرج نکني و همچنان پس انداز کني ، ممکن است يک وقت بميري بدون اينکه فرصت کني ، جاي زرهايت را به ما بگويي . هيچ فکر کرده اي آن وقت چه مي شود ؟ آن پولها در زير خاک مي ماند و مي پوسد ، نه نصيب تو مي شود و نه نصيب ما . تازه اگر فرصت کني و جاي زرها را به ما بگويي و پس از آن بميري ، اين زرها چه نفعي براي خودت داشته است ؟ پس از مرگت ، خانواده ات به سراغ کوزه مي روند و از مرگت شادمان مي شوند ، چرا که مرگ تو موجب خواهد شد که آنها به پول و مال برسند . پدر من ! چنين نکن . دست از خست بردار و در هر کاري اندازه را نگهدار." (بوستان سعدی)


" کار بوزينه نيست نجاري"

)
---------------------------
*** 
: " کار بوزينه نيست نجاري"
روزي بود و روزگاري بود . تعدادي کارگر با چوب در وسط جنگل عبادتگاهي مي ساختند . يکي تنه درخت مي‌ آورد . يکي تنه درخت را از وسط مي بريد و الوار درست مي کرد . يکي الوار را به دوش مي گرفت و به جايي که قرار بود آن عبادتگاه ساخته شود مي بُرد . يک نفر هم که سرپرست همه نجارها بود ، الوارها را مي گرفت و عبادتگاه را مي ساخت . ميمونهايي که در آن جنگل زندگي مي کردند ، از لا به لاي درختها به کار نجارها و رفت و آمد آنها نظاره مي کردند.
يک روز وقتي ظهر شد ، نجارها طبق معمول دست از کار کشيدند تا کمي استراحت کنند و ناهار بخورند . جايي که عبادتگاه را مي ساختند درخت نداشت ، به همين دليل گرم و آفتابي بود . آنها وسط جنگل رفتند و زير سايه درختهاي جنگل نشستند و غذا خوردند و استراحت کردند . ميمونها که فکر مي کردند با چند روز نگاه کردن به کار نجارها ، همه چيز را ياد گرفته اند ، از فرصت استفاده کردند و به طرف محل کار کارگرها رفتند . يکي از ميمونها تنه درختي را کشان کشان به طرف عبادتگاه برد ، يکي ديگر به بالاي عبادتگاه نيمه تمام رفت و چکش و ميخ به دست گرفت تا نجاري کند . يک ميمون بد شانس هم تصميم گرفت الوار درست کند.
اما نجاري که تنه درخت را مي بريد و الوار درست مي کرد ، تنه درخت را تا نصفه بريده بود . او براي اينکه ارّه اش به راحتي بقيه تنه درخت را ببرد ، تکه چوبي وسط بريدگي تنه درخت گذاشته بود . ميمون بدون توجه به وضعيت تنه نيم بريده درخت ، اره را برداشت و مشغول اره کردن بقيه آن شد.خيلي خوشحال شد و به کارش ادامه داد ، اما ناگهان اره وسط بريدگي گير کرد و تکان نخورد . اگر نجار اصلي بود ، مي دانست که چه بايد بکند . تکه چوبي را که وسط چوب گذاشته بود ، جلوتر مي برد تا اره آزاد شود و به کارش ادامه دهد . ميمون از اين موضوع خبر نداشت . لذا به اره فشار آورد . روي چوب پريد و ورجه ورجه ( varje voorje ) کرد . از تنه درخت آويزان شد و سعي کرد به هر ترتيبي كه شده اره را آزاد کند و کارش را ادامه دهد . ميمونهاي ديگر که وضع دوستشان را ديدند ، به کمکش آمدند. همه ميمونها روي تنه درخت بالا و پايين مي پريدند . او هم به اره چسبيده بود تا به هر ترتيب شده ، آن را از شکاف درخت درآورد . ناگهان چوبي که نجار اصلي وسط شکاف درخت گذاشته بود ، در آمد و دو قسمت تنه درخت به هم چسبيد . ميمون بيچاره وسط دو قسمت تنه درخت گير كرد . ميمونها با ديدن اين حادثه ترسيدند و فرار کردند و لا به لاي درختها پنهان شدند . ميموني که وسط شکافدلخراش را ديدند . دو سه نفر يک طرف تنه درخت بريده شده را گرفتند و چند نفر ديگر هم سمت ديگر آن را . جسد ميمون بيچاره را از وسط درخت درآوردند . يکي گفت : " بيچاره مي خواسته نجاري کند. " اما يکي ديگر از نجارها گفت : " ولي ندانسته خلق را تقليدشان بر باد داد و نجاري کار ميمون ها نيست."
از آن به بعد ، وقتي کسي در کاري دخالت مي کند که توان و تخصص آن را ندارد ، براي آگاه کردنش مي گويند : " کار بوزينه نيست نجاري"
-----------------------
***
حقیقت را از زبان سه گروه می توان شنید : عارفان ، سالکان و عاشقان ( ابن سینا)

 

 

علي‌عبدالله صالح مرده است چهارشنبه 25 خرداد 1390

علي‌عبدالله صالح مرده است


راسخون: خبرگزاري الحدث يمن به نقل از منابع دیپلماتیک آگاه، از مرگ "علی عبدالله صالح" رئیس جمهور یمن در ریاض خبر داد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از خبرگزاري الحدث، برخی منابع به الحدث گفتند: مذاكرات و نشست‌های محرمانه ای اكنون در حال برگزاري است که به نظر می رسد برای بررسی اوضاع کنونی و چگونگی اعلام رسمي خبر فوت صالح است.

این گزارش می افزاید؛ منابع پزشکی در ریاض به خبرنگار اسلام تایمز گفتند: از سوی یک شخصیت یمنی تهدید شده اند که اگر درباره سرنوشت صالح حرفی بزنند بازداشت و یا اخراج می شوند.

این منبع یمنی گفت: صالح جسدی بیش نیست و شاید اكنون به سردخانه بیمارستان منتقل شده باشد.

در این میان منابع پزشکی سعودی پیشتر اعلام کرده بودند که علی عبدالله صالح که در اثر بمباران کاخ ریاست جمهوری مجروح شده بود از مشکل حاد تنفسی رنج می برد و یکی از ریه هایش از کار افتاده است.
 

حکایت رازی بزرگ در دل

*** با نام و یاد یگانه هستی آفرین . دوستان و یاران همراه با قسمتی دیگر از مجموعه « چنین کنند حکایت » مهمان شما عزیزان هستیم . امیدواریم هرجا که هستید شاد و پیروز باشید . به روال همیشه ابتدا با هم از گنجینه گرانبهای داستانهای کهن ایرانی حکایتی می شنویم ----------------
*** آورده اند که:
در روزگاران قدیم ، حاکم قدرتمندی بود که رازی بزرگ در دل داشت . رازی بزرگ که جز او کسی از آن با خبر نبود . همیشه دلش می خواست رازش را با فرد امين و رازداری در میان بگذارد تا شاید به این وسیله کمی از بار سنگین غصه هایش کم شود . هرگاه می خواست راز خود را به نزدیکان محرم خود بازگو کند ، نگران مي شد . چون می دانست که اگر مردم از راز او باخبر شوند ، آبرویش بر باد خواهد رفت و هیبت و شکوهش در بین مردم شکسته خواهد شد . اما روزی رسید که دیگر نتوانست رازش را در دل نگهدارد . پس چند نفر از نزدیکانش را که محرم خود می دانست ، فرا خواند و به آنان گفت : " شما از نزدیکان خاص من هستید و من به همه شما اعتماد و اطمینان دارم . برای همین ، می خواهم مطلب بسیار مهمی را با شما درمیان بگذارم و از همه شما انتظار دارم که این مطلب را به هیچکس بازگو نکنید . از شما می خواهم که این راز را حتی به نزديكترين افراد خانواده خود و یا خانواده من نگویید . قول دهید که این مطلب رازی باشد در دلهای شما و تا روزی که از دنيا مي رويد ، آن را فاش نكنيد."
یکی از نزدیکان خاص حاکم گفت : " جناب حاکم ، به ما اطمینان کنید و هرچه می خواهید بگویید . مطمئن باشید که ما آن را به کسی بازگو نخواهیم کرد . ما حاضریم در راه حاکم جان فدا کنیم ، رازداری که چیزی نیست."
حاکم گفت : " حقیقت این است که من رازی بزرگ در دل دارم و از بس که آن را در سینه حبس کرده ام ، آزار دهنده و غم آور شده است و مرا رنج می دهد . می خواهم این راز را نزد شما فاش کنم تا سبکتر شوم . اگر بفهمم یکی از شما این راز را برای کسی فاش کرده است ، او را بی درنگ می کشم و هیچ رحمی به او نخواهم کرد."
نزدیکان حاکم قول دادند و او نیز راز را برای نزدیکانش فاش کرد . سپس نگاهی به تک تک آنان انداخت و گفت : ؟" به قولی که داده اید ، عمل کنید . هرکس به قولی که داده وفا نکند ، مرگی سخت درانتظارش خواهد بود . من یک سال تمام این راز را در دل نهفتم و آن را به کسی نگفتم."
اما بشنوید از ادامه ماجرا . رازی که یکسال در دل حاكم نهان شده بود ، درست یک روز پس از آن در سراسر سرزمین آن حاکم پخش شد و همه مردم از آن با خبر شدند . حاکم فهمید که نزدیکانش به او خیانت کرده اند و راز او را فاش کرده اند . حاکم به خودش گفت : " نزدیکان خاص و محرمم ، به قولی که داده بودند ، عمل نکردند . حتی نتوانستند رازم را برای یک روز در دل نگهدارند . ولی من به قولی که داده ام عمل می کنم و همه آنان را به دست جلاد می سپارم . " پس دستور داد تا سر همه آنان را قطع كنند . نزدیکان حاکم شروع به ناله و زاری کردند و زبان به التماس گشودند . یکی از آنان گفت :" ای حاکم بزرگ ، ما را ببخش و از گناه ما درگذر . بخشش از آن بزرگان است و ما می دانیم که خطا کرده ایم و باید سرهایمان بریده شود اما تو که حاکم بزرگی هستی مانند بزرگان عمل کن و ما را به دست جلاد نسپار. شیطان ما را وسوسه کرد، ما قول می دهیم که دیگر خطا نکنیم." حاکم حرف او را قطع کرد و گفت : " ساکت باش . شما قبلاً هم قول دادید ، اما قول خود را شکستید . با وجود آنکه می دانستید من پیمان شکن را خواهم کشت ، ولی باز پیمان شکستید . من دیگر به شما و قول شما اعتمادی ندارم . شما با فاش کردن راز من ، آبرویم را بر باد دادید و رسوایم کردید . گفته بودم که اگر به قولتان وفا نکنید ، مرگ سختی در انتظار شماست . شاید مرگ شما عبرتی برای آیندگان باشد . " سپس رو به جلاد کرد و گفت : " شمشیر خود را بردار و سر این نابکاران خیانت پیشه را یک به یک از تن جدا کن."
پیری جهاندیده در بین آن جمع بود . از حاکم خواست که به او اجازه بدهد که سخنی بگوید و به حاکم گفت : " چرا ما را می کشی ؟ تو خود عامل اين گناه هستي."
حاکم با تعجب گفت : " چه گفتی ؟ من گناهکارم ؟ من چگونه گناهکارم در حالی که شما پیمان خود را شکستید ؟ " آن مرد گفت : " ای حاکم بزرگ ، دل تو سرچشمه آن راز بود و تو جلوی این سرچشمه را نبستی و عهدی را که با خود بسته بودی ، شکستی و راز خود را با چندین تن درمیان گذاشتی . سرچشمه ، تبدیل به رودی شد و رود نيز به سیلی مبدل شد . حال چگونه می توان جلوی این سیل را گرفت."
حاکم گفت :" ولی من به شما اعتماد کردم . شما از نزدیکان و محرمان من بودید . من از کجا می دانستم که خیانت می کنید ." آن مرد در پاسخ حاکم گفت : " گنج را به گنجینه داران باید سپرد ، اما راز را تنها باید نزد خود نگهداشت . سخن تا به زبان نیامده است ، قابل کنترل و در دسترس آدمی است ، اما وقتی بیان شد دیگر قابل کنترل نیست." حاکم با شنیدن حرفهای آن مرد ، به فکر فرو رفت و متوجه شد که او حقیقت را می گوید . وقتی خود او نتواند راز خویش را نگهدارد ، از دیگران چه انتظاری دارد ؟ پس از گناه آنان گذشت و خطاب به نزدیکان خود گفت : " آری این مرد دانا راست می گوید . گناه از من بود که راز خود را برای شما فاش کردم . شما را بخشیدم . اما از این پس دیگر از نزدیکان من نخواهید بود . تنها این مرد دانا نزد من می ماند ، چرا که مرا راهنمایی کرد." (بوستان سعدی)


جانشین بن لادن معرفی شد

رسانه های خبری لحظاتی پیش از معرفی سرکرده جدید القاعده در پی مرگ بن لادن خبر دادند.

به گزارش خبرگزاری مهر، شبکه تلویزیونی العربیه لحظاتی پیش گزارش داد : شبکه القاعده، ایمن الظواهری را به عنوان رهبر جدید خود انتخاب کرده است.


الظواهری در پی کشته شدن اسامه بن لادن در حمله اخیر نیروهای آمریکایی به منطقه ای در حومه اسلام آباد تعیین می شود.

اخراج پروفسور آمریکایی از عربستان به دلیل ارائه این عکس

3 ارديبهشت 1390 ساعت 22:37

آخرین:  مسوولان دانشگاه “الطائف” عربستان از ارائه کامل مقاله ای که به صورت کنفرانس در سالن این دانشگاه از سوی یک پروفسور آمریکایی در حال برگزاری بود، جلوگیری کردند، چرا که با ارائه آن مردم سعودی زیر سؤال قرار می گرفتند.

به گزارش برنااین مقاله که درباره تأثیر محیط و شرایط آب و هوایی بر روی حیوانات بود، حاوی تصویری گرافیکی از یک سگ آمریکایی بود که روی سر آن چفیه عرب ها بود و با نشان دادن آن در حین ارائه کنفرانس، بیشتر استادان و دانشجویان این دانشگاه به این تصویر اعتراض کرده و همین امر باعث شد که این پرفسور آمریکایی سالن دانشگاه و بعد از آن عربستان را ترک کند.

“ژوزف ویلیامز” پرفسور و استاد دانشگاه ایالت “اوهایو” آمریکا سعی می کرد با ارائه این کنفرانس تأثیر محیط بر روی سگی که در ۲ کشور، آمریکا و عربستان زندگی می کند را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و اعلام کند که شرایط محلی بر روی سگ تأثیر گذار است، اما این مسوولان و استادان عربستانی این تصویر را نوعی توهین به مردم این کشور و ضربه زدن به حیثیت خود می دانستند.

 

زمان محاکمه "بن علی" اعلام شد

به گزارش انتخاب؛ شبکه تلویزیونی العربیه لحظاتی پیش در خبری فوری اعلام کرد: الباجی قائد السبسی نخست وزیر تونس از محاکمه زین العابدین بن علی رئیس جمهور سابق این کشور در بیستم ماه ژوئن جاری در این کشور خبر داد.

ضارب دانشجوي دختر مشهدی دستگير شد

23 خرداد 1390 ساعت 14:30

ضارب دانشجوي دختر دانشگاه فردوسي مشهد توسط نيروي انتظامي دستگير شد.


به گزارش آخرین نیوز، سيدحسين سيدموسوي مسئول روابط عمومي دانشگاه فردوسي مشهد در گفت‌وگو با فارس، با اعلام اين خبر گفت: ضارب دانشجوي دختر دانشگاه فردوسي مشهد كه توسط نيروي انتظامي مشهد شناسايي شده بود، روز گذشته دستگير شد.

وي افزود: تمامي اخبار و شايعه‌ها در خصوص تجاوز به اين دانشجوي دختر را تكذيب مي‌كنم و طبق مستندات از زمان ورود اين دانشجو به دانشگاه فردوسي مشهد تا زمان تماس با اورژانس تنها شش دقيقه زمان سپري شده و ضارب دستگير شده در اين فاصله كوتاه زماني فرصتي براي آزار و اذيت اين دانشجو نداشته است.

سيدموسوي خاطرنشان كرد: نيروي انتظامي بلافاصله پس از دستگيري ضارب اين دانشجو، صحنه درگيري را بازسازي كرده است و اين ضارب در حال حاضر براي ادامه مراحل قانوني در اختيار نيروي انتظامي است.

مسئول روابط عمومي دانشگاه فردوسي مشهد تصريح كرد: ضارب دستگير شده در بازجويي اوليه اعتراف كرده است كه تنها يك ضربه به دانشجوي دختر زده و بعد از آن صحنه را ترك كرده است.

براساس اين گزارش، هفته گذشته يك دانشجوي دختر دانشگاه فردوسي مشهد پس از ورود به اين دانشگاه از ناحيه گونه مضروب شد كه رسانه‌هاي معاند نظام بحث تجاوز به اين دانشجو را مطرح كرده و با مانور رسانه‌اي بر روي اين شايعه بناي ايجاد آشوب در دانشگاه‌ها داشتند كه پزشكي قانوني و حتي پدر و مادر اين دختر دانشجو در گفت‌و‌گو با خبرگزاري فارس، تجاوز به اين دانشجو را رد كردند.

 

ضرب المثل امروز ( نخ را باید کوتاه گرفت.)***

و اما ضرب المثل امروز : ( نخ را باید کوتاه گرفت.)***
روزی بود و روزگاری بود . خیاطی در شهری زندگی می کرد و برای مردم آن شهر لباس می دوخت . خیاط شاگرد لایقی داشت که سالها با هم کار می کردند . شاگرد خیاط بسیار با سلیقه بود و مانند استادش لباسهای خوبی می دوخت . لباسهایی که او می دوخت از نظر زیبایی ، خوش دوختی و دوام ، چیزی از دوخته های استادش کم نداشت . اما از نظر سرعت عمل به پای استاد نمی رسید . استاد در عرض یک هفته لباس یک نفر را می دوخت و تحویل می داد ، اما شاگرد برای دوختن همان لباس مجبور بود دو هفته وقت بگذارد . شاگرد خیاط خیلی سعی کرد راز سرعت کار استاد را بفهمد ، اما هرچه دقت کرد چیزی نفهمید . یک روز شاگرد از استادش پرسید : " از کار من راضی هستي ؟ " استاد گفت : " بله ، لباسهای خوبی می دوزی." شاگرد گفت : " ولی نمی دانم چرا سرعت کارم به اندازه شما نیست . کاری را که من در دو هفته می دوزم ، شما در یک هفته تمام می کنی . خیلی دوست دارم بدانم ایراد کارم کجاست."
استاد گفت : " من در کارم رازی دارم که حالا به تو نمی گویم."
شاگرد گفت : " گفتی که از من و کارم راضی هستی ؛ چرا عیب کارم و راز سرعت خودت را به من نمی گویی ؟"
استاد گفت: " می بینی که مشتریهای زیادی داریم و سرمان خیلی بی روبار است . من از تو راضی هستم ، ولی هنوز به تو اطمینان ندارم . می ترسم راز کارم را به تو بگویم و تو فوری دکانی روبه روی دکان من باز کنی . آن وقت هم سرعت کارت خوب است و هم سابقه کار خوبی داری ، مسلماً مشتریهای من همه به سوي تو خواهند آمد."
شاگرد گفت : " پس کی این راز را به من می گویی ؟"
استاد گفت : " بعدها هر وقت احساس کردم که می توانم به تو اطمینان کنم."
سالها گذشت . شاگرد همچنان منتظر بود که استاد ، راز کارش را نزد او فاش کند . شاگرد اصلاً تصمیم نداشت دکان دیگری باز کند و کار استادش را از سکه بیندازد ، اما خیلی دلش می خواست راز سرعت کار استاد را بفهمد . او با علاقه کار می کرد و همیشه سعی داشت که اطمینان استادش را جلب کند.
خلاصه یک روز استاد مریض شد . پزشکان گفتند که استاد خیاط خیلی پیر شده و روزهای آخر عمرش را می گذراند . استاد ، شاگرد را نزد خود خواست و گفت :" حالا که عمر من به پایان رسیده است ، می خواهم راز سرعت کارم را به تو بگویم . " شاگرد منتظر بود که راز بسیار مهمی را بشنود . اما آنچه شنید ، خیلی هم مهم نبود ، تا آنجا که شاگرد اصلاً باور نمی کرد که آن حرف بسیار پیش پا افتاده ، راز سرعت کار استادش باشد.
استاد گفت : " تو نخ دوخت و دوزت را کوتاه نمی گیری ، نخ را باید کوتاه گرفت.
شاگرد گفت : " یعنی چه ؟ به همین سادگی ؟"
استاد گفت : " بله . تو وقتی سوزن را نخ می کنی ، نخ بلند انتخاب می کنی و هنگام دوخت و دوز ، مجبوری که بارها و بارها نخ بلند را از میان پارچه ای که می دوزی عبور بدهی . اگر نخ را کوتاه بگیری ، زمان بسیار کمتری تلف می شود."
از آن به بعد ، هر وقت بخواهند به کسی بگویند که از حاشيه هاي يك كار كم كند تا بر سرعت عمل افزوده شود ، می گویند : " نخ را باید کوتاه گرفت."
---------------------------
*** جبران خليل جبران مي گويد:
(. فاصله اي بين فکر تا عمل وجود دارد که با پشتکار پيموده مي شود

تونی بلر: من هر روز قرآن می‌خوانم

نسخه PDF چاپ ارسال به دوست
24 خرداد 1390 ساعت 09:27
آخرین نیوز: تونی بلر نخست وزیر سابق انگلیس و نماینده کمیته چهارجانبه بین المللی صلح در منطقه خاورمیانه گفت که هر روز قرآن می خواند.
به گزارش برنا به نقل از روزنامه انگلیسی «دیلی میل» تونی بلر گفت: خواندن کتاب مقدس مسلمانان باعث می شود که از امور دین به دلیل اهمیت این بعد در دنیای جهانی شده آگاه شوم به همین دلیل برای شناخت برخی از امور که در جهان اتفاق می افتد، روزانه قرآن می خوانم.

خواندن قرآن در وهله اول در جهت موفقیت در کارم به عنوان نماینده کمیته چهارجانبه صلح در خاورمیانه بسیار مفید است.

بلر سخنان خود را چنین پایان داد که ممارست در این کار از اعتقاد قلبی او در ضرروت غنی سازی زندگی از طریق شناخت بیشتر اعتقادات دیگران و فراگیری بیشتر دین آن ها علی رغم وجود اختلافات منبعث می شود.

لازم به ذکر است انگلیسی ها در طول تاریخ نشان داده اند که بیشترین شناخت را نسبت به مسلمانان و بویژه منطقه استراتژیک خاورمیانه داشته اند.

از بازداشت چند مدير نفتي تا تکذیب حصر نزدیکان دولت و...

دادستاني بر پایه ادله موجود متهمان را تعقيب مي‌كند و اساس كار ما به وجود ادله استوار است/ اعلام جرم علیه روزنامه ایران/ پیگیری پرونده ضرب و جرح روحانی تهرانی/ ادعاي رحيمي در صورت عدم اثبات، مصداق نشر اكاذيب است / بازداشت چند مدیر نفتی و آزادی با ضمانت/ تکذیب حصر خانگی وابستگان به دولت.
دادستان عمومي و انقلاب تهران در حاشيه مراسم توديع و معارفه سرپرست دادسراي ناحيه يك (شميران) در جمع خبرنگاران حاضر و به پرسش های آنان پاسخ داد.

به گزارش «تابناک»، عباس جعفری دولت آبادی به تشريح آخرين پيگيري‌ها در زمينه درج برخي مطالب عليه رئيس قوه قضائيه، فرمانده سپاه و آيت‌الله مصباح يزدي در يكي از روزنامه‌ها و آخرين وضعيت پرونده‌هاي ضرب و شتم حجت‌الاسلام فروزش، رهاسازي بيماران و بازداشت چند نفر از مديران نفت پرداخت و شايعه حصر خانگي برخي از افراد وابسته به دولت را تكذيب كرد.

اعلام جرم علیه روزنامه ایران

عباس جعفري دولت‌آبادي در پاسخ به پرسشی درباره تهمت و افتراي ويژه‌نامه روزنامه ايران به رئيس قوه قضائيه و آيت‌الله مصباح يزدي گفت: روز گذشته عليه اين روزنامه اعلام جرم شده، مدير مسئول احضار شده و بايد در جلسه‌ بازپرسي حضور يابد و درباره اتهاماتش توضيح داده و پاسخگوی رفتار خود باشد. اكنون اين پرونده به يكي از شعب دادسراي فرهنگ و رسانه ارجاع شده و به آن رسيدگي خواهد شد.

درباره ضرب و جرح روحانی تهرانی

خبرنگار ديگري درباره ضرب و جرح يك روحاني به دليل امر به معروف و نهي از منكر از دادستان خواستار توضيح شد كه وي تصريح كرد: اولا به رسانه‌ها توصيه مي‌كنم كه سرعت خبر را فداي دقت خبر نكنند. اصل حادثه تلخ بود به ويژه آنكه جرم به صورت علني اتفاق افتاده بود؛ بنابراین، اصل حادثه دفاع نشدنی است. پليس و قوه قضائيه نيز بموقع اقدام كرده و متهمان را دستگير كردند. اميدواريم اين پرونده ظرف ده روز آينده به دادگاه فرستاده شود.

دادستان تهران ادامه داد: البته اين پرونده با حواشي‌ نيز همراه بود. بايد در انتشار برخي مطالب دقت بيشتري شود. در حادثه ديگري هم كه روز پانزدهم ارديبهشت رخ داد، يك روحاني دچار ضرب و جرح شد كه اين مورد مصداق واقعي امر به معروف و نهي از منكر بود و در اين پرونده چهار نفر دستگير شدند؛ البته رسانه‌ها به اين موضوع كمتر پرداختند و ديدار ما با اين روحاني نيز به علت جبران همين موضوع بود.

جعفري دولت‌آبادي در پاسخ به سوالي درباره تفاوت‌هاي اين دو حادثه‌ گفت: در پرونده اول اساسا روحاني به كسي تعرض نداشته و در حال عبور بوده، دو نفر به اين روحاني تعرض مي‌كنند و زماني كه اين روحاني از آنها علت را جويا مي‌شود، ناگهان با يك جسم سخت به وي حمله مي‌كنند و چشم چپ او بينايي خود را از دست مي‌دهد؛ اما در حادثه دوم حواشي وجود داشته است. اصل حادثه از نظر ما محكوم است اما ربودني در كار نبوده است.

ادعاي رحيمي در صورت اثبات نشدن، مصداق نشر اكاذيب است

خبرنگار ديگري به اظهارات اخير معاون اول رئيس‌جمهور، مبني بر اينكه رهاسازي بيماران يك توطئه عليه دولت و وزارت بهداشت بوده، اشاره كرد و خواستار توضيح شد كه دادستان پاسخ داد: پيش از اين نيز گفته‌ام كه دادستاني بر پایه ادله موجود متهمان را تعقيب مي‌كند. اساس كار ما به وجود ادله استوار است و تحقيقات خود را نيز بر پایه ادله آغاز كرده‌ايم.

وي گفت: از وزارت بهداشت نيز به واسطه اين اظهار نظر مبني بر توطئه بودن اين اقدام دليل خواستيم. حتي برادر و پسرعموي يكي از بيماران را از شهرستان به تهران آورديم و سوالاتي درباره چگونگي ورود بيمار به بيمارستان پرسيديم. پرونده روز گذشته به دادگاه فرستاده شد و تا اين لحظه دليلي مبني بر وجود توطئه وجود ندارد.

جعفري دولت‌آبادي خاطرنشان كرد: به مسئولان وزارت بهداشت و كساني كه اينگونه ادعاها را مطرح مي‌كنند، توصيه مي‌كنم كه دلايل ادعاي خود را به دادستاني ارایه دهند تا ما پرونده را بر پایه آن ادله مورد بررسي قرار دهيم. تا روز گذشته بر پایه تحقيقات ما اين ادعاها صحت نداشت.

در اين ميان، خبرنگاري پرسید كه «آيا ادعاهاي معاون اول رئيس‌جمهور مي‌تواند مصداق نشر اكاذيب باشد؟» كه دادستان پاسخ داد: اگر ثابت نشود، بله. مي‌تواند.

بازداشت چند مدیر نفتی

وي در ادامه با اعلام خبر بازداشت چند تن از مديران نفت گفت: دو هفته پيش، شش نفر از كاركنان نفت كه بعضا بازنشسته و شاغل بودند، 48 ساعت بازداشت شدند. دادستاني پس از بررسي‌هاي لازم آن‌ها را با توديع ضمانت آزاد كرد.

جعفري دولت‌آبادي يادآور شد: اين پرونده‌ بسيار مهمي در ايران است كه بعضا جنبه‌هاي بين‌المللي نيز دارد؛ اما اينكه درباره اتهامات اين افراد به سرعت در مطبوعات بحث شود، جاي بررسي است. اتهامات اين افراد قابل اعلام نيست، ولي اصل خبر بازداشت صحت دارد. اين پرونده از پرونده‌هاي معروف اقتصادي است كه جنبه‌ بين‌المللي دارد و افراد ديگري نيز تحت تعقيب هستند.

تکذیب حصر خانگی وابستگان به دولت

خبرنگاري پرسش خود را اين‌گونه مطرح كرد كه «هفته گذشته شايعاتي در مورد حصر خانگي برخي از افراد وابسته به دولت منتشر شد. آيا اين درست است؟» كه دادستان پاسخ داد: تكذيب مي‌شود.

درباره پرونده بیمه

جعفري دولت‌آبادي در پاسخ به پرسش خبرنگار ديگري مبني بر درستی اخبار منتشره درباره بازداشت تعدادي از مسئولان عالي‌رتبه استانداري نيز اظهار كرد: يكسري افراد به دادستاني احضار شدند كه پرونده آنها مرتبط با پرونده‌ بيمه است، ولی درباره اعلام اتهامات، معذوريت داريم.

دروغ گویی‌ امری عادی در جامعه سیاسی آمریکا

بخش خبری الف
 
بزرگترین درسی که می‌توان در مورد اتفاقات اخیر مربوط به دو نماینده کنگره آمریکا (سناتور جان ادواردز و آنتونی وینر) ٱموخت این است که مقامات آمریکایی به راحتی به مردم دروغ می گویند.حال آیا مردم امریکا می توانند به این مقامات اعتماد کنند؟
 
به گزارش الف به نقل از گلوبال ریسرچ، مدتهاست که برخی در آمریکا نسبت به صداقت مقامات این کشور شک و تردید داشته‌اند و معتقدند که مقامات و نمایندگان کنگره با مردم صداقت ندارند. از زمان دروغ گویی‌های بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا در مورد روابطش باخانم مونیکا لوینسکی، سابقه مقامات آمریکایی خراب شده است.
 
در یکی از برنامه‌های تلویزیونی با نام "به من دروغ بگو" کارشناسان می‌توانند با نشانه‌های فیزیکی افراد تشخیص بدهند که چه فردی دروغ می گوید اما سیاستمداران در آمریکا توانسته اند در دروغ‌گویی استعداد خود را نشان دهند و با مهارت شوند بدون اینکه نشانه ای از دروغ گویی در چهره و رفتارشان مشخص باشد.

این دقیقا موضوعی است که مردم آمریکا باید بدانند: اکثر سیاستمداران آمریکایی چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه توانسته‌اند موفق عمل کنند چون آنها دروغ گوهای فوق العاده‌ای هستند. حتی به عده بسیار اندکی از این سیاستمداران آمریکایی می توان اعتماد کرد. زمانیکه شما به این سیاستمداران رای می دهید تمام چیزی که می توانید به آنها بگویید این است: "آیا به من دروغ می گویی؟". آنها پیش از انتخابات وعده‌های بسیاری می دهند اما پس از انتخابات دقیقا بدون توجه به خواست مردم اقداماتی را که می خواهند انجام می دهند.

در این راستا فراموش نکنید که باراک اوباما هم جزء این سیاستمداران است. اگر بخواهید به وعده‌ها و سخنرانی‌های اوباما قبل و بعد از انتخابات نگاهی بیندازید، متوجه می شوید که اوباما نیز همچون اکثر سیاستمداران آمریکایی در بسیاری از موارد دروغ گفته است.

گویی این موضوع عرف جامعه سیاسی آمریکا شده است که سیاستمداران باید دروغ بگویند و هیچ مسئولیتی در قبال مردم نداشته باشند. دروغ‌گویی در میان سیاستمداران آمریکایی به یک رفتار عادی تبدیل شده است. برخی می گویند زمانی که در محافل مختلف از جمله اینترنت، تلویزیون، سخنرانی‌های مختلف و رسانه‌ها دروغ می شنوید، دروغ گویی عادی می شود. اکنون بسیار کم اتفاق می افتد که سیاستمداری به دلیل دروغ گویی از مردم عذرخواهی کند. مردم آمریکا باید بدانند سیاستمداران دروغ‌گو افرادی بیمار از لحاظ فکری هستند که صداقت ندارد، خودخواه و متکبر هستند و برای اعتماد مردم اهمیتی قائل نیستند. مجازات آنها لازم است. از جمله مجازات این سیاستمداران دروغ گو اخراج آنها و قطع حقوق و بیمه شان است.

گویی مهارت اصلی سیاستمداران آمریکایی دروغ گویی است. این سیاستمداران از این هراس دارند که کنترل خود را از دست بدهند و ناخواسته حقیقت را بیان کنند. حال آیا این سیاستمداران می توانند همیشه به مردم آمریکا دروغ بگویند؟ بعید است این گونه باشد. شاید یکی از عوامل اصلی مشکلاتی که آمریکا اکنون با آن مواجه است، دروغ گویی مقاماتش است.

اخیرا سناتور جان ادواردز و آنتونی وینر دو نماینده کنگره آمریکا به دلیل رسوایی‌هایشان  از جمله دروغ گویی در آستانه استعفا هستند. این دو مقام آمریکایی می دانند که به دلیل رسوایی‌ها و دروغ‌گویی‌هایشان که رسانه‌ای نیز شده باید بهای سنگینی بپردازند. ممکن است روزی زمان فروپاشی سیستم سیاسی آمریکا به دلیل دروغ گویی‌های سیاستمدارانش فرا برسد.
 

ضرب المثل امروز " حساب به دينار ، بخشش به خروار."

*** :روزي بود و روزگاري بود . در يکي از روزهاي آن روزگار ، دو نفر انسان نيکوکار قصد کردند تا از اهالي محلشان مقداري پول جمع آوري کنند تا با آن پول براي خانواده فقيري وسايل زندگي بخرند . همسايه ها و اهالي محل ، آن دو نفر را به نيکوکاري مي شناختند . به همين دليل با آنان همکاري مي کردند و هرچه در توان داشتند به آنها مي دادند . کار جمع آوري کمک براي همسايه فقير و بينوا به خوبي پيش مي رفت که آن دو نفر به در خانه يکي ديگر از اهالي محل رفتند . مي خواستند در بزنند و کمکي بگيرند که متوجه شدند سر و صداي زيادي از داخل خانه به گوش مي رسد.
صاحبخانه با صداي بلند به پسرش مي گفت : " تا يک هفته ديگر به تو پول تو جيبي نمي دهم تا قدر پولهايت را بداني و همين طور بي حساب ، پول خرج نکني."
پسر مي گفت : " من چه مي دانستم که او قیمت فروش است . پرسيدم چقدر مي شود و او گفت اين قدر ، من هم پولش را دادم و آمدم . اگر به صورت اتفاقي چشمم به همين جنس در مغازه ديگري نمي افتاد ، اصلاً نمي فهميدم که آن را قیمت خريده ام."
پدر گفت : " تو بايد اول از چند جا قيمت آن را مي پرسيدي و بعد خريد مي کردي . همين طور راه افتادي و رفتي توي مغازه و هرچه که فروشنده گفت ، پول دادي ؟ مگر پول علف خرس است که به همين سادگي آن را خرج مي کني ؟"
دعواي پدر و پسر ادامه داشت . آن دو مرد نيکوکار نگاهي به هم کردند و يکي از آنها گفت : " بهتر است در اين خانه را نزنيم . فکر نمي کنم کسي که با پسرش براي گران خريدن چيزي اين جور دعوا مي کند ، براي کمک به همسايه فقيرش پولي بدهد."
ديگري گفت : " ولي ما وظيفه داريم که از او هم کمک بخواهيم."
خلاصه تصميم گرفتند که در خانه آن مرد را هم بزنند ، اما اصلاً انتظار نداشتند که او کمک کند . در زدند و چند لحظه بعد ، صاحبخانه در را باز کرد . همسايه ها را که ديد ، خوشحال شد . آن دو با نااميدي ماجراي همسايه فقير و کمک ديگر همسايه ها را شرح دادند و گفتند : " حالا اگر شما مايل باشيد ، مي توانيد با دادن پولي هرچند کم در اين کار خير شركت کنيد."
صاحبخانه با عجله به داخل خانه رفت و برگشت . بعد هم پول قابل توجهي را به آنها داد . آن دو که اصلاً انتظار دريافت چنان کمکي را نداشتند ، تعجب کردند . يکي از آنها گفت: " ببخشيد ما قصد گوش دادن به حرفهاي شما را نداشتيم ، اما مشاجره شما و پسرتان آنقدر بلند بود که هر کسي از اينجا مي گذشت ، آن را مي شنيد . با آن حرفهايي که به پسرتان مي زديد ، اصلاً انتظار نداشتيم در اين کار خداپسندانه شرکت کنيد و پولي به ما بدهيد."
صاحبخانه خنديد و گفت : " دعواي من با پسرم به خاطر خسيسي نبود ، مي خواستم به او حساب و کتاب زندگي را ياد بدهم تا ديگران او را فریب ندهند. او بايد ياد بگيرد که به اندازه خرج کند ، اما اين را هم بايد بياموزد که هنگام بخشش به نيازمندان ، تا آنجا که توان دارد ، ببخشد."
آري دوستان از آن به بعد گفته اند : " حساب به دينار ، بخشش به خروار."
---------------------------------
قدرت هنگامی نتیجه مثبت دارد که با ایمان توام باشد .))***
( امام محمد غزالی)

چنين کنند حكايت اين همان سنگ است که در فلان تاريخ بر سر من زدي."

آورده اند که:
در زمان قديم ، مرد صاحب مقامي بود که از موقعيت خود سوء استفاده مي کرد و مردم را آزار مي داد . کسي در شهر نبود که از او آزار نديده باشد و او از آزردن مردم لذت مي برد . مردم بيچاره نيز به خاطر مقام و موقعيتي که آن مرد داشت ، جرات نمي کردند پاسخ آزارهايش را بدهند و يا حتي دربرابر آزارها و اذيتهاي او لب به شکايت بگشايند. هيچ کس نمي توانست به کارهاي او اعتراض کند ، چون همه مي دانستند که اعتراض کردن همان و آزار ديدن همان
روزي از روزها درويش غريبي وارد شهر شد . درويش هيچ اطلاعي از آزارهاي آن مرد نداشت . او درويش بيچاره اي بود که در تمام عمرش ، آزارش به يک مورچه هم نرسيده بود . از قضاي روزگار ، روزي از روزها ، درويش نيز با آن مرد زورگوي نابکار روبرو شد . درويش بيچاره بي خبر از همه چيز ، در بازار شهر راه مي رفت که ناگهان با مرد صاحب مقامِ مردم آزار روبرو شد . آن مرد نابکار با ديدن درويش ، خيلي خوشحال شد ، چرا که طعمه تازه اي براي آزردن به دست آورده بود . با خودش گفت : " نبايد کسي در شهر از دست من در امان باشد . همه بايد با ديدن من از ترس مثل بيد بلرزند و تعظيمم کنند."
مرد سنگي از زمين برداشت و بر سر درويش بيچاره زد . خون از سر درويش جاري شد . او دست بر سر خون آلود خود گذاشت و خواست اعتراض کند و پاسخ مردم آزاري اش را بدهد ، اما کساني که در اطرافش بودند ، فوراً مانع شدند و به او گفتند بهتر است سکوت کند و دست به کاري نزند . آنها آن مرد را به درويش بيچاره معرفي کردند . درويش متوجه شد که چاره اي جز فرو خوردن خشم خود ندارد . پس خم شد و همان سنگي را که با آن سرش را شکسته بود ، برداشت و در جيب خود گذاشت.
مردم آزار با تعجب پرسيد : " آن سنگ را چرا در جيبت گذاشتي ؟"
درويش گفت : " سنگي که بتواند سر درويش بي آزاري را بشکند ، سزوار است که نگهداري شود ، شايد روزي به کار بيايد."
مرد قاه قاه خنديد و در دل گفت : " چه درويش احمقي ، سنگ به چه کارش مي آيد."
روزها و هفته ها و ماهها از ماجراي آن روز گذشت تا اينکه اتفاق مهمي افتاد . اتفاقي که موجب خوشحالي تمام مردم شهر شد . آري از آنجا که روزگار هميشه يکسان نيست ، دوران ظلم و ستم آن فرد صاحب مقام مردم آزار نيز به پايان آمد . داستان از اين قرار بود که آن مرد نابکار ، کار ناپسندي نزد پادشاه انجام داد . پادشاه از دست او بسيار عصباني شد و دستور داد که او را در چاهي زنداني کنند.
مرد نابكار را در چاه زنداني کردند . او در آن چاه تاريک ، سزاي آزارهاي خود را مي ديد . هر روز مقدار کمي آب و غذا براي او در سبد مي گذاشتند و با طناب به داخل چاه مي فرستادند و او دور از خانواده و همه مردم در تنهايي به سر مي برد . مردم بسيار خشنود و راضي بودند که چند صباحي از دست او آسوده اند و دعا مي کردند که هرگز از چاه بيرون نيايد.
در يکي از همان روزهايي که آن مرد نابکار در عمق چاه تاريک نشسته بود و به گذشته هاي خود مي انديشيد ، ناگهان سنگي از بالا آمد و بر سر او خورد . خون از سرش سرازير شد . در تاريکي چاه ، دستهايش را بر زمين ماليد و سنگ را پيدا کرد . سرش را بلند کرد و فرياد زد : " اي کسي که سنگ بر سرم زدي ، کيستي ؟ و چرا مرا سنگ زدي ؟"
از بالا صدايي آمد که گفت : " من درويشي بيچاره و بي آزارم . در عمرم آزارم به يک مورچه هم نرسيده است."
مردم آزار با تعجب پرسيد : " تو که آزارت به مورچه اي هم نرسيده است ، پس چرا سنگ بر سر من زدي ؟"
درويش گفت : " اين همان سنگ است که در فلان تاريخ بر سر من زدي."
آن مرد با تعجب گفت : " سنگ ؟ کدام سنگ ؟ يادم نمي آيد؟"
درويش گفت : " ولي من خوب يادم مي آيد و به ياد تو نيز مي آورم ." درويش داستان آن روز را براي مردم آزار يادآوري کرد و گفت : " يادت مي آيد که آن سنگي را که بر سر من زده بودي در جيب گذاشتم و تو پرسيدي چرا سنگ را در جيب مي گذاري و من گفتم سنگي که سر درويش بي آزاري را بشکند ، سزاوار است که نگه داري شود ؟ حالا يادت آمد ؟"
آن مرد گفت : " آري يادم آمد . کاملاً يادم آمد ، ولي بگو ببينم تو در اين ايام کجا بودي ؟"
درويش گفت از جاه و مقام تو مي ترسيدم . اما اکنون که تو را در چاه مي بينم ، فرصت را غنيمت مي دانم و انتقام آن ظلم را از تو مي گيرم.
( گلستان سعدي )
----------------------------


من 'گاو' هستم !

 
در همين هنگام، مردي با ظاهري آراسته و سر و وضعي مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
«با خانم... دبير كلاس دومي ها كار دارم و مي خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هايي بكنم.»
از او خواستم خودش را معرفي كند. گفت:
«من 'گاو' هستم ! خانم دبير بنده را مي شناسند. بفرماييد گاو، ايشان متوجه مي شوند.»
تعجب كردم و موضوع را با خانم دبير كه با نواخته شدن زنگ تفريح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درميان گذاشتم.
يكه خورد و گفت: «ممكن است اين آقا اختلال رفتار داشته باشد. يعني چه گاو؟ من كه چيزي نمي فهمم...»
از او خواستم پيش پدر دانش آموز ياد شده برود و به وي گفتم:
«اصلاً به نظر نمي رسد اختلالي در رفتار اين آقا وجود داشته باشد. حتي خيلي هم متشخص به نظر مي رسد.»
خانم دبير با اكراه پذيرفت و نزد پدر دانش آموز كه در گوشه اي از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبير ما سلام داد و خودش را معرفي كرد: «من گاو هستم!»
- خواهش مي كنم، ولي...
- شما بنده را به خوبي مي شناسيد.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله اي كه شما ديروز در كلاس، او را به همين نام صدا زديد...
دبير ما به لكنت افتاد و گفت: «آخه، مي دونيد...»
- بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلي داشته باشد و من هم در اين مورد به شما حق مي دهم.
ولي بهتر بود مشكل انضباطي او را با من نيز در ميان مي گذاشتيد. قطعاً من هم مي توانستم اندكي به شما كمك كنم.
خانم دبير و پدر دانش آموز مدتي با هم صحبت كردند.
گفت و شنود آنها طولاني، ولي توأم با صميميت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتي را به خانم دبير ما داد
و با خداحافظي از همه، مدرسه را ترك كرد.
وقتي او رفت، كارت را با هم خوانديم.
در كنار مشخصاتي همچون نشاني و تلفن، روي آن نوشته شده بود:
«دكتر... عضو هيأت علمي دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه...»

نقل از وبلاگ باران عشق.....

محسنی اژه ای در نشست خبری:

برخورد با کسانی که با انتشار مطالب غیرواقعی و بی پایه به اختلافات میان قوا دامن می‌زنند/ ارجاع برخی از تخلفات دولت به قوه قضائیه از طرف هیأت رئیسه مجلس و کمیسیون اصل 90/ پرونده مدیران سابق ایران خودرو/ پیگیری پرونده فائزه هاشمی/ پیگیری قضایی هتاکی روزنامه ایران/ تمرکز دادستانی ها بر جرایم محیط زیستی/ لیست مفسدان اقتصادی رئیس جمهور همان 250 نفر است/ تأیید گفته‌های احمد توکلی/ پرونده حمله اوباش به یک روحانی در تهران و ماجرای خمینی شهر/ حمایت دستگاه قضا از طرح ارتقای امنیت اجتماعی.
 سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور، امروز در جمع خبرنگاران حاضر شد و گفت: دستگاه قضایی با کسانی که با انتشار مطالب غیرواقعی و بی پایه به اختلافات میان قوا دامن می‌زنند، برخورد می‌کند.

به گزارش «تابناک»، حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای در این کنفرانس خبری اظهار داشت: از طرف هیأت رئیسه مجلس و کمیسیون اصل 90 برخی از تخلفات دولت به قوه قضائیه اعلام شده که هر کدام به بخش‌های گوناگون ارجاع داده شده ‌است.

دستگیری برخی از اطرافیان رییس جمهور

بنا بر این گزارش، اژه ای همچنین گفت: شماری از اطرافیان رئیس‌جمهور دستگیر شده‌اند، ولی از لحاظ قانونی اجازه اعلام نام آنها را نداریم.

پرونده مدیران سابق ایران خودرو

دادستان کل کشور در ادامه خبر دستگیری برخی از مدیران سابق ایران‌خودرو را تأیید کرد و گفت:‌ این افراد به دلیل مسائل مالی بازداشت و عده‌ای با قرار وثیقه آزاد شده‌اند.



پرونده فائزه هاشمی

سخنگوی دستگاه قضا درباره پرونده فائزه هاشمی گفت: به تازگي، تحقيق و تفحص درباره ‌پرونده فائزه هاشمي كه مربوط به آخرين اظهارات وي مبني بر اداره كشور توسط عده اي اراذل و اوباش بوده است، به پايان رسيده  و اين پرونده از سوي سوي شعبه تحقيق منجر به صدور كيفرخواست شد و بدين ترتيب پرونده به دادگاه رفت.

پیگیری قضایی هتاکی روزنامه ایران

غلامحسين محسني‌اژه‌اي در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران مبني بر اينكه يك روزنامه نزديك به دولت و پرتيراژ در ويژه نامه اخير خود، يك فرمانده ارشد نظامي و يك شخصيت حوزوي و رئيس قوه قضائيه را اقتدارگرا معرفي كرده، اقدام قوه قضائيه در اين باره چيست، اظهار داشت:‌ با توجه به اينكه يك روزنامه نزديك به دولت به يك شخصيت حوزوي و رئيس قوه قضائيه تهمت زده، حق شكايت را براي خودمان محفوظ مي‌دانيم.

گفتني است، روزنامه دولتي ايران در روزهاي اخير، اقدام به انتشار وي‍ژه‌نامه‌اي كرده بود كه در آن يك فرمانده ارشد نظامي و يك شخصيت حوزوي و رئيس قوه قضائيه به اقتدارگرايي متهم شده بودند.

تمرکز دادستانی ها بر جرایم محیط زیستی

وی افزود: بر پایه نتایج این کارگروه، قوه قضائیه از این پس، تعرضاتی را که نسبت به محیط زیست می شود با حساسیت بیشتری دنبال می کند و سازمان های ذیربط مانند سازمان جنگل ها، محیط زیست و منابع طبیعی اگر با مواردی نظیر تعرض به محیط زیست و خاک و جنگل ها روبه رو شوند، باید با حساسیت و سرعت عمل بیشتری تخلفات را گزارش دهند.



اژه ای با بیان اینکه در مواردی که این سازمان ها نتوانند مستقلا از این تعرض جلوگیری کنند، دادسراهای کل کشور با فوریت و خارج از نوبت به این گزارش ها رسیدگی می کنند، گفت: از این پس، دادستان های کل کشور درباره پیشگیری از وقوع جرم در حوزه محیط زیست و حفظ حریم جنگل ها و رودخانه ها تلاش بیشتری می کنند.

وی با اشاره به شورای حفظ حقوق بیت المال که در زمان ریاست قوه قضائیه آیت الله شاهرودی تشکیل شده بود، گفت: تغییراتی در این شورا اعمال و پیش بینی شده است که شورای عالی آن در تهران و دیگر شوراها در شهرستان ها فعالتر از گذشته رفتار کند.

لیست مفسدان اقتصادی رئیس جمهور همان 250 نفر است

محسنی اژه ای در پاسخ به این پرسش که رئیس جمهور در آخرین نشست خبری خود لیست مفسدان اقتصادی را 312 نفر عنوان کرده بود، در حالی که در نشست های قوه قضائیه این لیست را 250 نفر دانسته، خاطرنشان کرد: رئیس جمهور در آخرین سخنرانی خود عنوان کرد اینکه کسی مفسد اقتصادی باشد، تشخیصش به عهده قاضی است ما تنها نام ها را اعلام می کنیم. این تغییر و اصلاح که تشخیص فساد اقتصادی به عهده قاضی است، خوب است.

وی ادامه داد: لیست همان تعدادی است که من اعلام کرده ام و هنوز و بعد این مدت، به صورت پراکنده، اسامی اعلام شده به دست قوه قضائیه نرسیده است. همچنین اگر اسامی توسط معاونین و وزارتخانه ها مطرح شده باشد، به این تعداد افزوده نمی شود. آنچه از سوی رئیس جمهور مطرح شده، همان 250 نفر است.

تأیید گفته‌های احمد توکلی درباره مذاکرات سه قاضی عالی رتبه با رئیس جمهور در مورد معاونش

دادستان کل کشور در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه از سوی احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش های مجلس عنوان کرده که سه قاضی عالی رتبه نزد رئیس جمهور رفته تا اتهاماتی را که متوجه معاون اول اوست، پیگیری کنند، گفت: اصل موضوع را که نمایندگانی از طرف قوه قضائیه نزد رئیس جمهور رفتند و در این خصوص صحبت کردند، درست است.



پرونده حمله اوباش به یک روحانی در تهران و ماجرای خمینی شهر

وی افزود: درباره پرونده حمله اوباش به یک روحانی در تهران، دو دختر و دو  پسر دستگیر شده‌اند که با خواندن شرح حال آنان بسیار متأسف شدم. خانواده‌ها در فصل تابستان بیشتر مراقب فرزندان خود باشند.

غلامحسین محسنی‌اژه‌ای همچنین درباره ماجرای شهر خمینی شهر اصفهان نیز گفت: در این باره، تعدادی دستگیر شده و تعدادی نیز تحت تعقیب قرار گرفته‌اند. اگر افراد حاضر در مهمانی کمی بیشتر رعایت می کردند، احتمال وقوع این حادثه کمتر بود.

حمایت دستگاه قضا از طرح ارتقای امنیت اجتماعی

سخنگوی دستگاه قضا همچنین گفت: قوه قضائیه از طرح ارتقای امنیت اجتماعی حمایت می‌کند و لازم است مردم خودشان حدود حجاب را رعایت کنند تا کار به دادگاه‌های تخصصی کشیده نشود.

محسنی‌اژه‌ای در ادامه تأکید کرد: شخصا از اجرای طرح امنیت اجتماعی حمایت می‌کنم.

درباره ریزگردها و آلودگی هوا

دادستان کل کشور در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران درباره اقدامات دادستانی در مبارزه با عوامل آلوده‌کننده هوا و حفظ جان شهروندان گفت: سرچشمه آلودگی هوا در بیرون از مرزهاست؛ اما به دلیل جلوگیری از به خطر افتادن جان هزاران نفر در کشور، امیدواریم دستگاه‌ها اقدامات مؤثری برای مبارزه با آلودگی‌ها داشته باشند.

درباره گودبرداری های غیر اصولی

حجت‌الاسلام و المسلمين محسني اژه‌اي در پاسخ به پرسشی درباره اقدامات قوه قضائيه در رابطه با گودبرداري‌هاي غيراصولي كه خسارت‌هاي مالي و بعضا جاني به دنبال دارد، گفت: بيش از نياز به قانون به اعمال و اجراي قانون نياز داريم. مهندسان ناظر بايد به تكاليف خود بيشتر عمل كنند. در موردي كه به تازگی در تهران روي داد، دادستان بلافاصله وارد شد، افرادي بازداشت و افراد ديگري نيز تحت تعقيب قرار گرفتند و دادستان تهران در حال مذاكره با شهرداري و دستگاه‌هاي ذيربط است.

وي يادآور شد: اگر با همين قوانين موجود ساخت و ساز، اجراهاي درستی داشته باشيم، اينگونه رخدادها به ندرت روي مي‌دهد. قوه قضائيه پيگير اجراي درست قوانين موجود است.

حكم بدوي «بقايي» در تجديدنظر رد شده است

خبرنگار ديگري درباره آخرين نتيجه رسيدگي به پرونده حميد بقايي در ديوان عدالت اداري پرسید كه سخنگوي قوه قضائيه گفت: اعتراض به راي يك روال معمولي است. بسياري از احكام قابل تجديدنظرخواهي هستند و بسیاری اوقات، افراد نسبت به رأي صادره اعتراض مي‌كنند. پس از اعتراض، پرونده در مرجع تجديدنظر رسيدگي مي شود و حتي در مواردي كه حكم قطعي است، ممكن است درخواست اعاده دادرسي، اعمال ماده 18 و ... شود. اين پرونده نيز در دادگاه بدوي، رسيدگي و حكم صادر شد. حكم صادره مورد اعتراض قرار گرفت و پرونده به دادگاه تجديدنظر فرستاده شد. دادگاه تجديدنظر حكم دادگاه بدوي را تأيید نكرده است؛ اما به اين نتيجه رسيدند كه اشتباهي رخ داده است. پس از تذكر به اشتباه اين پرونده در مرحله رسيدگي بعدي است.

زمين‌خواري ‌هشت هزار متري در بازار تهران در حال بررسي است

خبرنگار ديگري به زمين‌خواري هشت هزار متري در بازار تهران از سوي فردي با هويت «ع.الف» اشاره كرد و از سخنگوي دستگاه قضايي پرسید: آيا گزارشي درباره اين موضوع در دستگاه قضايي مطرح است؟ محسني اژه‌اي پاسخ داد: يكي از انواع نظارت‌هاي قوه قضائيه از سوي سازمان بازرسي كل كشور اعمال مي‌شود. اقدامات خوب سازمان بازرسي كل كشور، نشانگر انجام وظيفه از سوي اين سازمان است و جا دارد از مسئولان اين سازمان قدرداني كنيم، زيرا معمولا ما از برخي از تخلفات عقب مي‌مانديم، ولی در اين دوره بازرسي‌هاي اين سازمان به روز شده است.

يكي از مكانيزم‌هاي ديگر قوه قضائيه در راستای نظارت از سوي ديوان عدالت اداري اعمال مي‌شود و آمار عملكرد اين ديوان نشان از فعال بودن اين حوزه دارد. رييس ديوان عدالت اداري نيز با مديران دولتي در تهران و استان‌ها جلسات برگزار مي‌كنند و حتي با برخی وزرا تماس مي‌گيرند و موضوعاتي را در جريان مي‌گذارند. ديوان عالي و دادستاني كل كشور نيز دو مرجع ديگر دستگاه قضايي براي اعمال نظارت هستند.

وي يادآور شد: در خصوص اين پرونده نيز پس از دیدن خبر با دادستان تهران تماس گرفتم و جوياي موضوع شدم و اكنون اين مسأله در حال بررسي است، ولی اين كه آيا خلافي صورت گرفته، در چه سطحي بوده و توسط چه كسي انجام شده، بايد بررسي شود.

آخرين وضعيت پرونده ترور دانشمندان هسته‌اي

دادستان كل كشور درباره رسيدگي به پرونده شهيد علي‌محمدي و ديگر دانشمندان هسته‌اي گفت: يكي از اين پرونده‌ها به دادگاه فرستاده شد كه دادگاه نيز نقص گرفت و هنوز نهايي نشده است.

پاسخ تفصیلي سخنگو درباره علت فوت «هدي‌ رضازاده صابر»

خبرنگاري پرسيد: درباره فوت «هدي‌ رضازاده صابر»، برخي رسانه‌هاي غربي ادعا كردند كه فوت ايشان در اثر رسيدگي نکردن در زندان و دیرکرد در انتقال به بيمارستان بوده است؛ لطفا در اين زمينه توضيح دهيد، كه محسني اژه‌اي در پاسخ به آن اظهار كرد: برخي از كساني كه به آنچه دشمن گفته گوش مي‌دهند، به دليل ناآگاهی و كم‌اطلاعي است. هدي رضازاده صابر از كساني بود كه جرايمي داشت و حكم او قطعي شده بود و در زندان محكوميت خود را تحمل مي‌كرد.

محسني اژه‌اي در ادامه گفت: سازوكار قانوني در مورد زندان اين است كه سازمان زندان‌ها متولي نگهداري زندانيان و موارد بازداشت موقت است و اگر كسي مريضي پيدا كرد بر پایه ضوابط و مقررات سازمان زندان‌ها اختيار دارد كه اگر زنداني نياز به پزشك داشت حتي بدون گرفتن نظر قاضي و دادستان مگر در موارد خاص امنيتي بلافاصله او را به مركز پزشكي و بهداري كه در خود زندان مستقر است، منتقل كنند. اگر معاينات در بهداري زندان امكان‌پذير است در همان جا انجام مي‌شود و اگر نياز به مراجعه به مراكز تخصصي بيروني باشد، بايد به دادستان اطلاع دهند.

وي در ادامه به اطلاع دادن موضوع از سوي دادستان به خانواده متهم اشاره كرد و گفت: اگر فردي نياز به اقدامات پزشكي داشته باشد، خانواده او را آگاه مي‌كنند، زيرا گاهي اين افراد پزشك خانوادگي دارند و يا خانواده تشخيص مي‌دهند كه مي‌خواهند فرد را براي مثال به بيمارستان بهتري منتقل كنند. البته اين شامل موارد خاص امنيتي كه ممكن است ممنوعيت انتقال از بيمارستان وجود داشته باشد نمي‌شود.

سخنگوي قوه قضائيه ادامه داد: در مورد اين فرد بر پایه گزارش سازمان زندان‌ها و دادستاني تهران، وي در ساعات اوليه صبح 20 خرداد اظهار ناراحتي مي‌كند، او را به بهداري اوين مي‌برند، دكتر او را معاينه مي‌كند و نوار قلب مي‌گيرد؛ اما می بینید، مشكلي از ناحيه قلب وجود ندارد، چند ساعت بعد دوباره احساس ناراحتي مي‌كند. اين بار معاينات بيشتري انجام مي‌شود و مي‌گويند، بهتر است به مركزي در بيرون زندان برده شود و مورد آزمايش تخصصي قرار گيرد. آنجا كه برده مي‌شود، تشخيص مي‌دهند ناراحتي قلبي درست است و او سكته كرده و اين باعث مي‌شود فرداي آن روز هم فوت كند.

محسني اژه‌اي در ادامه گفت: افرادي ممكن است در داخل منتقد باشند كه آيا همه‌ اين مسير انجام شده است يا خير؟ آيا به دادستان يا زير مجموعه دادستان يا خانواده وي خبر داده شده يا خير؟ آيا پرسيده شده يك پزشك خانوادگي داريد يا نه؟ آيا مي‌خواهيد در اين بيمارستان درمان شود يا به بيمارستان ديگري منتقل شود؟

پاسخ اينها را هنوز به من نداده‌اند و اگر مواردي انجام نشده باشد، پيگيري خواهيم كرد. اگر كسي در داخل نسبت به اين موضوعات منتقد باشد، بايد انتقادش را بپذيريم و اگر نقيصه‌اي هست رفع كنيم.

وي درباره كالبدشكافي جسد نيز توضيح داد: اگر قرائن و شواهدي نباشد، طرف هم منع كند يا درخواستي داده نشود، كالبدشكافي انجام نمي‌شود. اگر مواردي ضرورت پيدا كند كالبدشكافي انجام مي‌شود. جز دو سه پرسشي كه مطرح كردم و هنوز پاسخي داده نشده است، بقيه موارد اين موضوع روال عادي خود را گذرانده است.

محسني اژه‌اي در پاسخ به پرسش ديگري درباره آخرين وضعيت خانمي كه مورد اسيدپاشي قرار گرفته بود و وقفه‌اي در اجراي حكم اسيدپاش ايجاد شد، اظهار كرد: اين حكم اگر فرد مجني‌عليه رضايت به اجرا دهد، اجرا مي‌شود. زجري كه اين خانم و خانواده او كشيده‌اند حتي با قصاص التيام نمي‌يابد؛ اما به هر ميزاني كه ممكن است، بايد خواست آنها را اجرا كرد.

قصاص مرد اسيدپاش در صورت اصرار آمنه اجرا مي‌شود

وي خاطرنشان كرد: اين خانم ظاهرا براي ادامه معالجات به خارج تشريف برده‌اند. مقدمات پزشكي اجراي حكم فراهم شده و به محض آمدن اين خانم اگر بر خواسته خود باقي باشند، حكم اجرا مي‌شود.

خبرنگار ديگري پرسيد همه عوامل فتنه‌هاي 88 محاكمه شده‌اند اما برخي افراد مثل فائزه هاشمي، هنوز مورد محاكمه قرار نگرفته‌اند. آيا قرار است تغيير رويه‌اي در پرونده ايشان صورت گيرد؟

این خبر تکمیل می شود...

جریانات مخالف ولایت فقیه از نگاه آیت الله مصباح؛

همواره جریانات انحرافی مترصد ضربه زدن به نظام هستند/ کسانی که با اسلامیت نظام مخالفند چند گروه هستند؛ گروهی که اصلا دین را قبول ندارند، مانند ماتریالیست‌ها و افرادی که اساسا منکر دین بوده و دین را افیون جامعه می‌نامند، گروهی که.../ نخست باید خودمان را بسنجیم و ببینیم، آیا واقعا با اجرای احکام اسلامی موافقیم یا نه؟
عضو مجلس خبرگان رهبری، با اشاره به گروه انحرافی جدید، گفت: اینان لزوما عاشق آمریکا و اسرائیل و امپریالیسم نیستند، بلکه به دلیل این ‌که منافعشان در گرو رابطه با آنهاست، قصد رابطه با آنان را دارند و حمایت از خط اسرائیل و آمریکا برای آنها جنبه تاکتیکی دارد؛ از این‌روی، با نظام اسلامی دشمنی می‌کنند.

به گزارش «تابناک»، مرکز خبر حوزه گزارش داد: آیت‌الله مصباح یزدی، در جمع فارغ التحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به گروه انحرافی جدید، گفت: آگاهی از شرایط سیاسی موجود ضرورت دارد، چرا که امروز دست‌هایی در کار است و اهدافی را دنبال می‌کند که در سرنوشت ما تأثیرگذار است.

رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به این که برخی گمان می‌کنند، جریان فراماسونری جریانی مرده است، افزود: همواره جریانات انحرافی مترصد ضربه زدن به نظام هستند.

وی از اسلامیت، استقلال و آزادی و ولایت‌فقیه به عنوان ارکان نظام یاد کرده و اظهار داشت: همه دشمنان و مخالفان نظام در این جهات با نظام اسلامی مخالفند.

عضو خبرگان رهبری با اشاره به تقسیم‌بندی دشمنان بر حسب تفکر و اعتقاداتشان، خاطر نشان کرد: کسانی که با اسلامیت نظام مخالفند چند گروه هستند؛ گروهی که اصلا دین را قبول ندارند، مانند ماتریالیست‌ها و افرادی که اساسا منکر دین بوده و دین را افیون جامعه می‌نامند.

* گروهی، تاریخ مصرف دین را پایان یافته می‌دانند

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) دسته دیگر از مخالفان اسلامیت نظام را کسانی دانستند که هرچند دین را قبول دارند و اصل وجود خدا، پیامبران و اجمالا وحی را می‌پذیرند، برای دین نقش تاریخی قایلند و می‌گویند: دین در دوره‌ای اثرگذار بوده و امروز تاریخ مصرف آن گذشته است.

آیت الله مصباح یزدی با اشاره به تقسیمات برخی جامعه‌شناسان درباره دوران زندگی بشر، گفت: این افراد دوران زندگی بشر را به دوره خرافات و دین، فلسفه و علم تقسیم می‌کنند و بر این باورند، هر کدام در دوره خود در کنترل وضع جامعه و حتی پیشرفت تمدن بشری نقش داشته‌اند، اما امروز دوره علم و تجربه در آزمایشگاه‌هاست و تنها حقایقی که با آزمایش و تجربه اثبات می‌شوند، اهمیت دارد.

وی افزود: این دسته از افراد که با اسلامیت نظام مخالفند، لزوما غیرمسلمان نیستند و حتی در بین مسلمانان نیز برخی تصریح می‌کنند، دوره اسلام‌گرایی گذشته، ولو این که اسلام وجود دارد، همان‌گونه که دوره سوارکاری گذشته هرچند هنوز هم اسب وجود دارد.

عضو مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: این عده که مسلمان هم هستند، دین را نفی نمی‌کنند و بر این باورند، اگر کسی خواست دیندار باشد، اشکالی ندارد، اما با نقش‌آفرینی اسلام در اداره نظام مخالفت می‌کنند.

وی با اشاره به دسته دیگر مخالفان نظام، اذعان داشت: گروهی نیز هستند که دشمنی آنها با اسلامیت نظام به دلیل تعصبشان به دین یا مذهب خاصی است، اما از این گروه کسانی که قصد دشمنی و براندازی نظام را داشته باشند، بسیار اندکند.

* مبارزه با امپریالیسم خارجی و دیکتاتوری داخلی

آیت الله مصباح یزدی، اسلام، استقلال و آزادی را رکن دیگر انقلاب اسلامی دانسته و گفت: این رکن به معنای مبارزه با امپریالیسم خارجی و دیکتاتوری داخلی است.

* عده‌ای منافع خود را در گرو رابطه با اسرائیل و آمریکا می‌دانند

آیت‌الله مصباح یزدی، منفت‌طلبی را دلیل مخالفت با این رکن برشمرده و گفت: اینان لزوما عاشق آمریکا و اسرائیل و امپریالیسم نیستند، بلکه به دلیل این ‌که منافعشان در گرو رابطه با آنهاست، قصد رابطه با آنان را دارند و حمایت از خط اسرائیل و آمریکا برای آنها جنبه تاکتیکی دارد؛ از این‌ روی، با نظام اسلامی دشمنی می‌کنند.

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به رکن سوم نظام اسلامی و اهداف مخالفان این رکن، خاطرنشان کرد: مخالفان این رکن گروه‌های گوناگونی هستند؛ کسانی که اسلامیت نظام را نمی پذیرند؛ از این روی، ولایت‌فقیه را نیز که جلوه اسلامیت است، قبول ندارند.

* دسته بندی مخالفان ولایت فقیه

وی افزود: گروه دیگر از مخالفان ولایت‌فقیه، کسانی هستند که خودشان با انگلیس سال‌ها مبارزه کرده و زحماتی را برای کشور کشیده‌اند، اما بر این باورند امام خمینی(ره) با زرنگی انقلاب را به نام اسلام و روحانیت تمام کرد و قدرت را به عنوان میراثی در دست روحانیان قرار داده است!

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به دسته دیگری از مخالفان ولایت‌فقیه یادآور شد: یک دسته از مخالفان ولایت فقیه، این نوع کشورداری را تئوکراسی می‌دانند که تاریخ مصرف آن گذشته و در حقیقت، آن را ارتجاعی و واپسگرایی می‌دانند.

وی ادامه داد: گروه دیگری از مخالفان ولایت‌فقیه می گویند، روحانیت صلاحیت اداره کشور را ندارند؛ از این روی، برخی از آنها خودبزرگ‌بین بوده و برا این باورند، رهبری باید در تمام مسائل با آنها مشورت کند و پیشرفت‌های حاصل در کشور را نیز از وجود خودشان می‌دانند.

* برخی دم از ولایت فقیه می‌زنند، اما با آن مخالفند

آیت الله مصباح یزدی خاطرنشان کرد: در صورتی که انسان این جریان‌های فکری را بشناسد، درمی‌یابد، برخی جریان‌هایی که دم از نظام اسلامی و ولایت‌فقیه می‌زنند با آن مخالفند.

وی با تأکید بر شناخت وظیفه گفت: نخست باید خودمان را بسنجیم و ببینیم آیا واقعا با اجرای احکام اسلامی موافقیم یا نه.

* آیا به ولایت فقیه اعتقاد داریم؟

عضو مجلس مجلس خبرگان رهبری افزود: در مرحله بعد باید ببینیم آیا واقعا معتقدیم که باید با آمریکا تا هنگامی که این رویه را در پیش دارد، مبارزه کنیم یا آن را امری لغو می‌دانیم؟ و سرانجام، باید خود را بسنجیم که آیا به ولایت‌فقیه اعتقاد داریم و آماده هستیم همه مال و جان خود را در راه او که عمود خیمه نظام است، فدا کنیم یا خیر؟

آیت الله مصباح یزدی ادامه داد: اگر این چنین است، باید در این راه ثابت قدم بوده و محکم در مقابل انحرافات بایستیم و منفعت‌طلبی را کنار گذاشته و از تغییر مسیر بپرهیزیم.

بنا بر گزارش موسسه امام خمینی (ره) ایشان در پایان خاطرنشان کردند: اگر ولی‌فقیه محفوظ بماند، آبرو، دین و دنیای مردم محفوظ است.

سوال 4 نماینده درباره ملاقات‏های خارجی مشایی

۲۴ خرداد ۱۳۹۰
بخش خبری الف
 
چهار نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با توجه به ماده 193 آئین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی، از وزیر امورخارجه درباره نقش اقای رحیم مشایی معاون سابق و رئیس دفتر فعلی رئیس جمهور در سیاست خارجی سوال کردند. 
 
به گزارش الف، متن کامل این سوال به شرح زیر است:
 
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی
سلام علیکم
 
خواهشمند است در اجرای ماده 193 آئین نامه داخلی دستور فرمائید، سوال مشروحه زیر از وزیر محترم امورخارجه جناب آقای دکتر صالحی به کمیسیون تخصصی ذیربط ارجاع شود
 
خلاصه سؤال: نقش آقای رحیم مشایی معاون سابق و رئیس دفتر فعلی رئیس جمهور در سیاست خارجی چیست؟
شرح:
بنابر گزارش های موثق، آقای مشایی در سمت معاون رئیس جمهور در میراث فرهنگی و نیز در سمت رئیس دفتر رئیس جمهور محترم، ده ها سفر خارجی داشته است و بیش از آن با ملاقات مقامات خارجی عمدتا در خارج از کشور داشته است. تعداد این سفرها و ملاقات ها و موضوع هر یک چه بود؟ آیا ملاقات با خارجیان با حضور نماینده رسمی وزارت خارجه صورت گرفته است؟ اگر جواب برای همه موارد مثبت نیست، وزارتخانه چگونه از سیر امور مربوط در جهت مصالح و سیاست های تایید شده مطمئن می شده است؟
 گفتنی است، این نامه که به امضای احمد توکلی و الیاس نادارن نمایندگان مردم تهران، ری و شمیرانات و اسلامشهر، امین حسن رحیمی نماینده مردم ملایر و محمد دهقان نماینده طرقبه و شاندیز رسیده است، به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ارجاع شد.

نادران: چرا رحیمی با عنوان «دکترا» با دانشگاه پولکی مکاتبه می​کند؟  

بخش خبری الف
 

کامران دانشجو وزیر علوم در خصوص پاسخ به سؤال الیاس نادران، نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در صحن علنی مجلش شورای اسلامی حضور پیدا کرد.

 

به گزارش الف، کامران دانشجو وزیر علوم در رابطه با اخذ مدرم از «دانشگاه بلفورد آمریکا» که مورد سوال الیاس نادران بود، با نامعتبر خواندن این نوع مدارک تحصیلی، گفت: تحصیل در این دانشگاه به شکل مجازی و غیرحضوری بوده و از نظر وزارت علوم مدارک این دانشگاه معتبر نیست، چون متقاضیان به ازای پرداخت پول و ارسال سوابق اجرایی خود می توانند از این دانشگاه مدرک بگیرند. از این رو حتی مدارک این دانشگاه از سوی وزارت علوم بررسی و ارزشیابی نمی​شود.
 
 وی در ادامه بدون آنکه به طور مستقیم به سوال نادران درباره مدرک محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور که مدعی دریافت دکترا است، پاسخ بدهد گفت: وقتی این دانشگاه از سوی وزارت علوم معتبر نیست، وزارت علوم هیچ لیستی از مدارک صادر شده از سوی این دانشگاه ندارد که بداند چه کسانی از مسئولان ایران  از این دانشگاه مدرک گرفته​اند؟ من از کجا باید بدانم که چه کسانی با پرداخت پول از بلفورد مدرک گرفته​اند؟ با چه ابزار قانونی​ای می​توانم مدرک مسئولان را بررسی کنم؟ آنها خودشان باید بیایند و مدارکشان را ارائه دهند تا من به عنوان وزیر علوم آن را بررسی کنم.
 
سپس الیاس نادران به عنوان سوال کننده شروع به صحبت کرد و گفت: معاون اول رئیس جمهور هر کسی نیست که هر حرفی بزند! از این رو وزیر علوم باید سخنان وی را پیگیری می​کرد تا معلوم شود چه مسئولانی مدارک دانشگاهی غیرمعتبر گرفته​اند. من حتی از وزیر اطلاعات هم سوال پرسیدم چون این مساله حساسی است

 
وی با بیان این نکته که برخی وزرای دولت از دانشگاه هاوایی مدرک دارند، به انتقاد از عملکرد دولت و وزارت علوم پرداخت و گفت: بعد از ماجرای آقای کردان، رئیس​جمهور گفتند یکبار برای همیشه بروید و مدارک تحصیلی مسئولان را بررسی کنید اما ما هیچ نتیجه​ای متعاقب این دستور ندیدیم.
 
گفتنی است، محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور که متهم به استفاده عنوان جعلی دکترای تخصصی حقوق است، چندی پیش در یکی از سخنرانی​های خود گفته بود که برخی مسئولین با پرداخت پول، از «بلفورد» مدرک جعلی گرفته​اند!
 
 به گزارش خبرنگار الف، در ادامه الیاس نادران سندی را در مانیتور مجلس منتشر کرد که بر اساس آن محمدرضا رحیمی در نامه​ای به دانشگاه بلفورد کانادا، فردی را معرفی کرده و با عنوان «دکتر» این نامه را امضا کرده بود.
 
سند دوم نادران، نامه دیگری بود که رحیمی خودش را در آن، با عنوان دکترای تخصصی حقوق (L.L.D) معرفی کرده بود. یک سال بعد نیز در نامه دیگری رحیمی همان فرد معرفی شده به دانشگاه بلفورد را «دکتر» معرفی کرده است!
 
نماینده تهران در سند دیگری جداولی که توسط دانشگاه بلفورد منشتر شده را نشان داد که در آن مبالغ دریافتی از سوی این دانشگاه برای ارائه مدرک تحصیلی، مشخص بود. نادران با بیان این دانشگاه هیچ مرجع مشخصی نداشته و صرفا به شکل اینترنتی و مجازی در حال فروش مدرک تحصیلی از دیپلم به بالاست، گفت: چطور معاون اول رئیس​جمهور خودش با این دانشگاه مکاتبه می​کند و بعد می​گوید که این دانشگاه معتبر نیست؟
 
وی از وزیر علوم پرسید: چرا به عنوان وزیر نسبت به این مساله حساس نشدید و پیگیری نکردید؟ مگر حتما من باید سوال می​کردم؟ اینکه می گویید چرا از من سوال می​کنید بروید از رئیس​جمهور سوال کنید، مگر نمی​دانید که سوال از رئیس جمهور چه تبعات سیاسی​ای دارد؟
 
نادارن دلیل اصلی خود برای مطرح کردن این سوال را  لوث نشدن مدارک تحصیلی معتبر هزاران نفر دیگر دانست و از وزیر درخواس کرد که نسبت به آن حساس باشد.
 
 در ادامه برای بار دوم کامران دانشو به پشت تریبون آمد و با تصدیق صحبت های نادران گفت: من از کجا باید بدانم که چه کسی با کجا مکاتبه می کند؟ اگرکسی برای تایید اعتبار مدرکی به ما مراجعه کند، ما آن را بررسی می​کنیم و گرنه خارج از حیطه وظایف من است.
 
وزیر علوم خطاب به الیاس نادران گفت: شما از کجا می دانید که من از معاون اول سوال نکردم؟ شاید سوال کرده باشم حالا اینکه از پاسخ ایشان قانع شده​ام یا نه، بحث دیگری است. اما تصور نکنید که من در این زمینه حساسیت نداشته​ام. همانطور که گفتم موضع وزارت علوم درباره دانشگاه​های مجازی که در قبال پول مدرک می​دهند هم مشخص است. همانطور که به آذربایجان هم اعلام کردیم که برخی دانشگاه​هایشان مورد تایید ما نیستند.
 
سپس الیاس نادران برای بار دوم به پشت تریبون رفت و گفت:
   
 ادعای معاون اول رئیس جمهور حیثیت علمی مدارک بسیاری را زیر سوال برده است. ادعای ایشان از رسانه ملی پخش شده و نتیجه پیگیری آن را باید علنی اعلام کنید نه در یک جلسه خصوصی و یواشکی با شخص ایشان! اگر سوال از رئیس​جمهور معذوریت نداشت، که ما حتما از ایشان سوال می کردم.
 
به گزارش الف؛ الیاس نادران در ادامه افزود: چطور آقای رحیمی با عنوان مجعول «دکترا» برای کس دیگری با یک دانشگاه پولکی مکاتبه می​کند و درخواست مدرک می​کند؟ شما به عنوان وزیر علوم باید به ایشان می​گفتید که حق چنین مکاتبه​ای ندارد و باید به رئیس​جمهور می​گفتید که جلوی او را بگیرد. ما از کجا مطمئن باشیم که بعد از این باز این مسائل تکرار نمی​شود و کسی که در راس دیوان محاسبات بوده و باید ناظر بر دیگران باشد، چنین تخلفی کرده باز به تکرار این تخلف نمی​پردازد.
 
نادران در پایان با اشاره به این نکته که چون این موضوع در راستای مسئولیت​های مستقیم وزیر علوم نبوده، اظهار داشت که از سخنان وی قانع شده و نیازی به رای گیری نیست.
 

 

ضرب المثل امروز  " دوستي جاهل به دوستي با خرس ماند."***

ضرب المثل امروز : " دوستي جاهل به دوستي با خرس ماند."***
نقل کرده اند که در زمانهاي خيلي قديم ، جواني نيرومند از بياباني مي گذشت که ناگهان صداي وحشتناکي شنيد . جلوتر رفت و خرسي را ديد که در چنگ اژدهايي بزرگ گرفتار شده است . دلش به حال خرس سوخت . جلوتر رفت و شمشيرش را درآورد و با يک ضربه سخت ، اژدها را کشت . خرس که از دست اژدها نجات يافته بود ، به جوان علاقمند شد و هرجا آن جوان نيرومند مي رفت ، خرس نيز به دنبال او مي رفت . کم کم مهر خرس وفادار بر دل مرد جوان نيز نشست و با خرس دوست شد . روزي از روزها جوان از بياباني مي گذشت و خرس نيز مثل هميشه در پي او بود . مردي از کنار آنها گذشت و از ديدن مرد جوان و خرس تعجب کرد . از مرد پرسيد : " اي مرد جوان حکايت چيست ؟ من تاکنون انساني را با خرس همراه نديده ام ؟"
مرد جوان ، لبخندي زد و کنار دوستش خرس ايستاد و داستان آشنايي با خرس را تعريف کرد . مرد وقتي ماجرا را شنيد به آن جوان نصيحت کرد که از دوستي با خرس دست بردارد و با کسي از جنس خود دوست شود . به او گوشزد کرد که دوستي با ابلهان ، دوستي با دشمنان است . جوان با تعجب به آن مرد نگريست و پرسيد : " منظورت چيست ؟ مگر دوستي با يک خرس چه عيبي دارد ؟ تو به دوستي من با خرس حسادت مي کني."
مرد رهگذر هرچه آن جوان را نصيحت کرد ، بي فايده بود و اندرزهايش در گوش مرد جوان فرو نرفت که نرفت . مرد جوان که فکر مي کرد ، صحبتهاي مرد رهگذر از روي حسادت است ، با خشم بر سر مرد رهگذر فرياد زد که : " برو اي مرد دست از سر ما بردار . دوستي من و اين خرس مهربان وفادار چه ربطي به تو دارد ؟ برو و راحتمان بگذار."
مرد رهگذر وقتي که ديد پند و اندرزهايش در دل سنگ آن جوان کارگر نيست ، راه خود را در پيش گرفت و رفت ، در حالي که مي دانست به زودي آن جوان به بلايي گرفتار خواهد شد.
مرد جوان و خرس وفادار مدت زيادي با هم زندگي کردند . هر روزي که مي گذشت پيوند و دوستي آنان محکمتر از پيش مي شد . روزي از روزها جوان در جنگلي کار مي کرد . درختها را با تبر مي بريد و بر زمين مي افکند . پس از مدتي خسته شد و خواب بر چشمهايش نشست . روي زمين دراز کشيد و پلکهايش را بست و به خوابي شيرين و سنگين فرو رفت . خرس که ديد دوستش خوابيده ، بالاي سر او رفت و در کنارش نشست . ناگاه مگسي سمج بر پيشاني جوان نشست . خرس دو بار مگس را راند . اما مگس سمج بود و دوباره بر پيشاني مرد جوان نشست . خرس از دست مگس خشمگين شد . در دل گفت : " اي مگس بدجنس ، دوست مرا آزار مي دهي ؟ حالا چنان درسي به تو بدهم که پرواز کردن را براي هميشه فراموش کني ؟"
خرس نادان ، رفت و سنگ بزرگي را آورد و وقتي ديد که مگس هنوز هم بر روي صورت دوستش نشسته است ، سنگ بزرگ را بلند کرد و بر صورت دوست مهربانش کوبيد و صورت او را له کرد و جوان را کشت . او گمان مي کرد با اين کار فقط مگس را خواهد کشت.
آري از آن زمان ، اين ضرب المثل رواج يافته است که :
" دوستي جاهل به دوستي با خرس ماند."
------------------------------------
*** (الهی اگر کاسنی تلخ است ، از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است ، از دوستان است .)
(خواجه عبدالله انصاري)

حکايت مغرور نشو

----------------------------
*** از روزگاران گذشته نقل کرده اند که:
روزي موش جواني از يک دشت بزرگ مي گذشت . موش جوان ِ قصه ما يک اخلاق بسيار زشت داشت و آن اينکه هميشه فکر مي کرد که زيرکتر و قويتر از همه موشهاي جهان است . چشم عقلش کور بود و بسيار خودپسند و مغرور بود موش جوان ، آواز خوانان مي رفت که ناگاه در کنار راه ، شتري را ديد که در سبزه زاري مي چرد . موش جوان ِ مغرور با خود فکر کرد : " چطور است که اين شتر را بدزدم " . او که از اين فکر خود بسيار خوشش آمده بود ، جلو رفت و افسار شتر را برداشت و به دنبال خود کشاند . شتر هم بدون هيچ مقاومتي در پي موش رفت . شتر از علفهاي تازه صحرا سير خورده و خوشحال و سر حال بود ، براي آنکه بداند موش جوان چه انديشه اي در سر دارد و او را به کجا مي برد ، در پي اش رفت . موش مي رفت و شتر هم به دنبال او . موش بيچاره خبر نداشت که شتر از روي مزاح به دنبال او مي آيد . او فکر مي کرد شتر را در پي خود مي کشد و مي برد . از اين رو بر خود مي باليد و با خود مي گفت : " چه کسي تا به حال ديده است که موشي چون من ، شتري را در پي خود بکشاند و ببرد ؟ من خيلي قوي هستم . پس من قويترين ، زيرکترين و باهوشترين موش روي زمين هستم."
موش و شتر رفتند و رفتند تا اينکه به نزديک رودخانه اي رسيدند . موش کنار جوي آب ايستاد و با حيرت در امواج خروشان رودخانه خيره ماند . به فکر فرو رفت و با خودش گفت : " حالا چگونه از اين جوي بزرگ و پر موج بگذرم و به آن سوي آب برسم."
شتر که توقف موش را ديد ، در دل خنديد و از موش پرسيد : " چرا حيراني ؟ مردانه پيش برو و از چيزي نترس . تو پيشرو و پيشاهنگ من هستي ." موش از سخنان شتر شرمنده و خجالت زده شد و نمي دانست در پاسخ چه بگويد . عاقبت سرش را بلند كرد و گفت : " اين آب عميق است و خروشان و من مي ترسم که غرق شويم . " شتر خنديد و گفت : " مي ترسي که از اين جوي کوچک آب بگذري ؟ تو که اين همه قوي هستي و توانسته اي شتري را به دنبال خودت بکشاني ، چگونه از غرق شدن در يک جويبار کوچک مي ترسي ؟ بگذار من اول بروم توي آب و عمق آن را اندازه بگيرم و ببينم عمق آن کم است يا زياد."
شتر اين را گفت و داخل جوي آب رفت . وقتي که شتر در آب جوي ايستاد ، آب تا زانوهايش رسيد . رو به موش کرد و گفت : " ديدي اي موش عزيز ؟ ديدي که ترس ندارد ؟ آب فقط تا زانوي من است . پس بيا و از آب بگذر و از چيزي هراس نداشته باش."
موش با تعجب به شتر نگاه کرد و گفت : " هيچ مي داني که چه مي گويي ؟ آب تا زانوي تو بالا آمد . شتر جان ، مي داني اين چه معنايي دارد ؟ " شتر با تعجب پرسيد : " نه ، نمي دانم . چه معني دارد ؟ " موش خجالت زده گفت : " زانوي شتر با زانوي موش بسيار فرق دارد ." شتر از حرف موش کوچک خنديد . موش ديد كه واقعاً نمي تواند از آب بگذرد . مي دانست گذشتن از آب همان و غرق شدن در آب ، همان . پس شروع به التماس کرد و از شتر خواست تا او را از آب بگذراند . شتر که التماسهاي موش را شنيد ، دلش به حال او سوخت . گفت بر کوهان من سوار شو. شتر موش را از آب گذراند و در آن سوي آب شروع به پند و اندرز دادن به موش کرد . به او نصيحت کرد که بيهوده مغرور نشود و دست به کاري نزند که از او ساخته نيست . موش با شرمندگي سر به زير افکند.
( مثنوي مولوي / دفتر اول )


جدیت مطهری در پیگیری سوال از احمدی‌نژاد

اینکه طرح سوال از رئیس‌جمهور به هیات رئیسه تحویل داده نشد به دلیل برخی مسائل است که بهتر می‌بینم علل آن به صورت رسانه‌ای مطرح نشود اما این بدان معنا نیست که پیگیر این بحث در مجلس نیستیم
در حالی که یحیی‌زاده، نماینده میبد و تفت گفته بود که یک‌شنبه(روز گذشته) طرح سوال از رئیس‌جمهور به هیات رئیسه مجلس تحویل داده می‌شود چنین اتفاقی رخ نداد.

در همین راستا علی مطهری، نماینده تهران که لیدر این بحث در مجلس است، گفت: «اینکه طرح سوال از رئیس‌جمهور به هیات رئیسه تحویل داده نشد به دلیل برخی مسائل است که بهتر می‌بینم علل آن به صورت رسانه‌ای مطرح نشود اما این بدان معنا نیست که پیگیر این بحث در مجلس نیستیم.» این نماینده مجلس افزود: «تمام بررسی‌ها انجام شده است و شاید بتوانیم این هفته طرح سوال از رئیس‌جمهور را به هیات رئیسه تحویل دهیم اما در عین حال تاکید می‌کنم که اگر این هفته هم نتوانیم آن را به هیات رئیسه تحویل دهیم بدان معنا نیست که پیگیر نیستم و جدیتی که این‌بار در بین نمایندگان وجود دارد، زیاد است.»

جلسه مطهری با لاریجانی


اما در همین رابطه در راهروهای مجلس نیز شنیده شد که قرار بود، مطهری با رئیس‌ مجلس در این زمینه گفت‌و‌گو و مشورت کند اما به این دلیل که علی لاریجانی جلسه را زودتر از همیشه ترک کرد، فرصتی برای مشورت نبوده و از این رو احتمال اینکه جلسه آتی در مجلس مطرح شود بسیار زیاد است. همچنین به گفته یکی از نمایندگان مجلس علی مطهری اکنون امضای هفتاد و پنج نماینده اصولگرای مجلس و پانزده اصلاح‌طلب را در اختیار دارد. از این رو برای اطلاع بیشتر از جزئیات تلاش‌های نمایندگان مجلس برای طرح سوال از رئیس‌جمهور به سراغ برخی امضا کنندگان این طرح رفت.

زمان مناسب است

محمدرضا خباز، نماینده کاشمر از امضا کنندگان این نامه با تاکید بر اینکه هشتاد و چهارمین امضا کننده این طرح است، گفت: الان زمان مناسبی برای سوال از رئیس‌جمهور است و به نظر من نفس این کار اشتباه یا قبیح نیست. یا احمدی‌نژاد استدلال می‌کند و ما قانع می‌شویم یا ما استدلال می‌کنیم و ایشان متنبه می‌شوند و اتفاق خاصی قرار نیست در کشور رخ دهد اما اینکه این مسئله را اینقدر بزرگ می‌کنند که باعث حاشیه‌سازی‌های بی‌مورد می‌شود چندان پسندیده نیست و فقط موجب تاخیر در پرسش از رئیس‌جمهور در مجلس می‌شود.

غیر قانونی نیست

مهرداد لاهوتی، نماینده لنگرود از دیگر امضا کنندگان این طرح نیز گفت: سوال از رئیس‌جمهور کار غیر قانونی نیست و مجلس هم قصد انجام کار غیر قانونی را ندارد اما آنچه ما را مصمم کرده که سوال از رئیس‌جمهور را پیگیری کنیم تخلف‌های پی در پی و بی‌توجهی دولت به تذکرهای مجلس است. قبل از عید نیز امضا کنندگان پنجاه نفر بودند اما الان نود نفر شده‌اند این بدان معناست که دولت نمایندگان مصمم‌تر شده‌اند. نادر قاضی‌پور، نماینده ارومیه نیز اظهار داشت: من هم مانند هشتاد و نه نماینده دیگری که طرح سوال از رئیس‌جمهور را امضا کرده‌اند، امضا کرده‌ام تا رئیس‌جمهور به سوال‌هایی که مدت‌ها پیش باید پاسخ می‌داد و نداد، اکنون پاسخ دهد. بنابراین امیدوارم این طرح هر چه سریعتر در مجلس به جریان بیفتد چون تعلل در پرسش از رئیس‌جمهور موجب ادامه پیدا کردن روند، عدم اجرای قانون یا تاخیر در اجرای قانون می‌شود. بنابراین باید هرچه سریعتر جلوی این روند را گرفت و تنها راه جلوگیری از این روند، پرسش از رئیس‌جمهور در صحن علنی مجلس است.

سید علی حسینی، نماینده مردم نیشابور نیز با تاکید به اینکه اگر احمدی‌نژاد دولتش را قانونمندترین دولت می‌داند باید در مجلس به سوالات نمایندگان پاسخ دهد، افزود: ما در این مدت مجلس هشتم شاهدیم که دولت و رئیس‌جمهور نسبت به مجموعه‌ای از امورات به موقع عمل نکرده ‌است.مثلا در گزارشات تفریغ بودجه،عدم اجرای قانون تخلفات مالی و مدیریتی دیده شد که رئیس‌جمهور باید پاسخگوی آن باشد. همچنین در موارد مختلف تخلف دولت از قانون زیاد بوده، ضمن اینکه فحوای کلام ایشان هم درست نبوده است و در موارد متفاوتی اظهارنظرهایی کرده‌اند که بر خلاف کلام رهبر معظم انقلاب و امام (ره) بوده است مانند اینکه مجلس در راس امور نیست. بنابراین در نظام جمهوری اسلامی ایران که امور بر اساس اعتقادات شرعی و دینی و قانونی است، هر مسئولی در هر جایگاهی باید پاسخگو باشد و به هیچ عنوان طرح مسائلی پیرامون شرح وظایف هر سازمانی به این معنا نیست که با کلیت آن نهاد یا ساز و کار یا شخصی، دشمنی و اعتراض وجود داشته باشد. بنابراین نمایندگان وظیفه دارند که نسبت به عملکرد دولت نظارت تام داشته باشند.

انوشیروان محسنی بندپی، نماینده مردم نوشهر و چالوس نیز که از امضاکنندگان این طرح است و تاکید دارد باید این تابو در بین نمایندگان شکسته شود. او می‌گوید: بسیاری از نمایندگان دیگر در مجلس بودند که قصد امضای این طرح را داشتند اما از این کار منصرف شدند و دلیل‌شان هم این بود که تا کنون چنین اتفاقی در مجلس رخ نداده است و این هم برای دولت و هم برای مجلس زشت است در صورتی که به نظر من این حق قانونی مجلس است و استفاده از حق و ابزار قانونی برای مجلس هیچ اشکالی ندارد. همچنین نمایندگان تا کنون بسیار صبر کردند اما متاسفانه دولت در عملکردش هیچ ترتیب اثری نداد از این رو خود دولت نمایندگان را مجبور به استفاده از این ابزار کرد. سید محمد مهدی پور فاطمی نماینده مردم دشتی و تنگستان هم گفت: یکی از دلایلی که من را مجاب به امضای این طرح کرد این بود که دولت نقش و جایگاه مجلس را دست کم می‌گرفت تا آنجا که هر قانون و هر مصوبه‌ای که مجلس به دولت ابلاغ می‌کرد، دولت یا اجرا نمی‌کرد یا مدام به بهانه‌های مختلف از آنها طفره می‌رفت. به هر حال دولت باید بداند که باید در برابر اعمالش پاسخگو باشد.

عباسعلی نورا، نماینده اصولگرای مردم زابل نیز که از دیگر امضا کنندگان این طرح است، گفت: هر نظامی که قانونمدار باشد، می‌تواند پایدار باشد. اما در دولت آقای احمدی‌نژاد بیشترین تخلف وجود داشته است. حتی گاهی احمدی‌نژاد خود را به جای مفسرین قانون قرار داد. بنابراین با وجود این شرایط آیا نباید از رئیس‌جمهور سوال کرد؟ البته در ابتدا مجلس سعی کرد با تفاهم و نشست مشکل را حل کند اما دولت مدام تفسیر یکجانبه خود را ارائه کرد. بنابراین من این طرح را امضا کردم چون بالاخره باید در مقابل تخلف دولت از قانون ایستاد. وقتی هم مجلس ابزار جلوگیری تخلف دولت از قانون را دارد چه بهتر که از آن استفاده کند. داریوش قنبری، نماینده ایلام از امضا کنندگان طرح سوال از رئیس‌جمهور معتقد است که جلوی ضرر از هر کجا گرفته شود، فایده است. بنابراین باید هر چه سریعتر در برابر تخلفات و تعلل‌های دولت در برابر قانون ایستاد. تا کنون هم مجلس به طرق مختلف به مدارا با دولت پرداخته است اما اکنون دیگر مدارا فایده‌ای ندارد و باید از ابزارهای قانونی استفاده کرد. سید جلال یحیی‌زاده، نماینده مردم تفت و میبد نیز اظهار داشت: سوال از رئیس‌جمهور حق هر نماینده‌ای است و نمایندگان از حق طبیعی خود استفاده می‌کنند و لج و لجبازی در کار نیست. بنابراین از آنجایی که مجلس در راس امور است دولت باید به سوالات مجلس پاسخ دهد و به تصمیمات مجلس نه تنها احترام بگذارد بلکه به آنها عمل کند. البته برخی مسائل از نمایندگان مجلس نیز که این طرح را امضا کرده بودند، به دلیل برخی ، حاضر به علنی شدن این امر نشدند. اما برخی دیگر از نمایندگان نیز مانند موید حسینی صدر، نماینده مردم خوی و چایپاره یکی از دلایل امضا کردن طرح سوال از رئیس‌جمهور را عدم درگیری در جنجال‌ها بیان کرد و گفت: مشکلات حوزه انتخابیه من بسیار زیاد است از این رو با امضا کردن چنین طرح‌هایی قطعا در حل مشکلات حوزه انتخابیه‌ام تاثیر دارد.

مخالفان طرح سوال


اما برخی دیگر همانند حسن غفوری‌فرد نماینده مردم تهران با طرح سوال از رئیس‌جمهور مخالف‌اند. در این خصوص غفوری‌فرد گفت: امیدوارم که طرح سوال از رئیس‌جمهور بیش از این در مجلس جدی نشود چون هم برای دولت و هم برای مجلس جلوه خوشی ندارد و قطعا به مشکلات و اختلافات دولت و مجلس دامن می‌زند. ملک‌محمدی، نماینده مردم دامغان نیز با طرح شدن این مسئله در مجلس مخالف است و یکی از دلایل مخالفتش را زیر سوال بردن خدمات دولت عنوان کرد و افزود: دولت تا کنون خدمات زیادی انجام داده است که حواشی مانع از جلوه این خدمات می‌شود. البته من به عنوان یک اصولگرا به دولت انتقاد دارم اما به نظر من می‌شود مسائل را به گونه دیگری هم حل کرد و بهتر است نمایندگان کمی تأمل کنند. سید علی بزرگواری نماینده مردم کهگیلویه و بهمئی نیز با طرح سوال از رئیس‌جمهور مخالف است چون به اعتقاد وی فقط فضا را دچار تشویش می‌کند.

به هر روی باید به انتظار ماند و دید که این طرح چه سرانجامی را در بر دارد و چگونه مجلس آن را اجرایی خواهد کرد.

منبع:  تهران امروز

كاریكاتور: چلانده‌شدن مستاجرین!

کد خبر: ۱۷۰۴۳۸
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۳:             

نظر شهید مطهری درباره متعرضان به نوامیس

افرادى كه در كوچه هاو خيابان ها مزاحم زنان مى‏گردند از نظر قانون اسلام مستحق مجازات سخت و شديدى مى‏باشند. تنها مثلًا آن‌ها را به كلانترى جلب كردن و تراشيدن سر آن‌ها كافى نيست، بسيار سخت‏تر بايد مجازات شوند...
به واسطه چند اتفاق ناگواری که این روزها در مورد تجاوز به نوامیس مردم روی داده، بحث های زیادی در گرفته است.

به گزارش «تابناک» در این باره نظر شهید بزرگوار استاد مطهری قطعا خواندنی است:

«افرادى كه در كوچه هاو خيابان ها مزاحم زنان مى‏گردند از نظر قانون اسلام مستحق مجازات سخت و شديدى مى‏باشند. تنها مثلًا آن‌ها را به كلانترى جلب كردن و تراشيدن سر آن‌ها كافى نيست، بسيار سخت‏تر بايد مجازات شوند.

 قرآن مى‏فرمايد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقونَ وَالَّذينَ فى قُلوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفونَ فِى الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرونَكَ فيها الّا قَليلًا» يعنى اگر اين‌ها دست از عمل زشت خود برندارند تو را فرمان مى‏دهيم كه به آن‌ها حمله برى كه ديگر جز اندكى در پناه تو نخواهند بود.

حداقل آن چه از اين آيه مفهوم مى‏شود تبعيد آن‌ها از جامعه پاك اسلامى است. جامعه هر اندازه براى عفاف و پاكى احترام بيشترى قائل باشد براى خائنان مجازات شديدترى قائل مى‏شود، و عكس آن، برعكس.»

مجموعه ‏آثار شهيد مطهرى ج ‏19 صفحه 506

قذافی: من چه کاره ام که استعفا بدهم؟! + عکس

از هنگام آغاز درگیری های داخلی و به دنبال آن، حمله ناتو به لیبی، روسیه همواره درخواست کرده است در این میان، به عنوان میانجی وارد عمل شود. هفته گذشته، «میخائیل مارگلوف»، نماینده ویژه روسیه در آفریقا با نمایندگانی از مخالفان دولت لیبی دیدار کرد و اکنون نیز خود را آماده سفر به طرابلس برای دیدار با قذافی می کند.
سرویس بین الملل ـ روز گذشته، رئیس فدراسیون بین المللی شطرنج در سفر به طرابلس با معمر قذافی و پسرش، محمد شطرنج بازی کرد.

به گزارش «تابناک»، اینتر فاکس خبری را منتشر کرده که بنا بر آن، «ایلیومژنیف» در دیدار با قذافی و بازی دو ساعته شطرنج درباره خروج از لیبی، از وی پرسش هایی پرسیده که قذافی در پاسخ به وی، اظهارات جالبی را بر زبان رانده است.

بنا بر این گزارش، قذافی درباره ترک لیبی گفته است که هرگز سرزمین مادری خویش، جایی را که وابستگان و دوستان وی در آن کشته شده اند، ترک نخواهد کرد.

وی همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا استعفا خواهد داد یا نه، گفته است: من هیچ برنامه ای برای استعفا یا خروج از کشور ندارم.

قذافی همچنین افزوده است: من نه نخست وزیر هستم، نه رئیس جمهور و نه پادشاه، پس از چه چیز باید کناره گیری یا استعفا کنم؟!

«ایلومژنیف» همچنین گفته است، در این دیدار، با قذافی به دلیل مرگ پسرش همدردی کرده و قذافی، منزلی را که در آن فرزند و نوه اش به همراه پنج عضو خانواده اش کشته شده اند، به وی نشان داده که مورد اصابت پنج بمب قرار گرفته است.



گفتنی است، از هنگام آغاز درگیری های داخلی و به دنبال آن، حمله ناتو به لیبی، روسیه همواره درخواست کرده است که در این میان به عنوان میانجی وارد عمل شود.

هفته گذشته، «میخائیل مارگلوف»، نماینده ویژه روسیه در آفریقا با نمایندگانی از مخالفان دولت لیبی دیدار کرد و اکنون نیز خود را آماده سفر به طرابلس برای دیدار با قذافی می کند.

وی در این باره گفت: من می خواهم به دیدار قذافی بروم؛ اما تاکنون از کرملین به من دستوری نرسیده است که از قذافی بخواهم به دلیل صلح از قدرت کناره گیری کند.

گویا آنچه از ماجرای اخیر لیبی و حمله ناتو و تعلل در دستگیری و یا پایان دادن به جنگ علیه لیبی دریافت می شود، این است که غرب درصدد است جنگ با لیبی را به جنگی فرسایشی تبدیل و همزمان قطعنامه هایی نیز علیه لیبی صادر کند که تاکنون این کار را کرده است.

در این صورت، چنین جنگی در کوتاه مدت، لیبی را به درگیری مشغول خواهد کرد و در دراز مدت این کشور را با پیامدهای سوء این جنگ روبه رو خواهد ساخت و اگر دولتی واقعا مردمی نیز در این کشور بر سر کار بیاید، تا سال های سال، سایه خرابی ها و حتی قطعنامه هایی را که ضد قذافی تصویب شده است، خواهد دید.

نفت و نیرو باید وزارت‌خانه‌های جدا باشند

سرویس مجلس «تابناک» ـ نماينده كهگيلويه و بهمئي در مجلس شوراي اسلامي درباره  ادغام سه وزارتخانه راه و مسكن و ارتباطات گفت: بنده جز مخالفان ادغام سه وزارتخانه بودم، ولي وقتي مجلس رأي داده و آن را تصويب كرده، خلاف شأن مجلس مي‌دانم كه بخواهم به ‌عنوان مخالف دنبال اين باشم كه مجلس حرفش را پس بگيرد و روي مخالفت خودم تأكيد كنم.

علي محمد بزرگواري به خبرنگار ما درباره قصد مجلس برای ادغام سه وزارتخانه ديگر و جلوگیری از ادغام وزارتخانه‌هاي نفت و نيرو اظهار داشت: هرچند از مخالفان ادغام سه وزارتخانه راه و مسكن و ارتباطات بودم، با اين موضوع كه نفت و نيرو نبايد ادغام شوند، به ‌شدت موافقم.

وی اظهار داشت: آنجا هم با ادغام وزارت راه مخالف بودم، وگرنه نفس ادغام مشكلي نداشت. در واقع وزارتخانه‌هايي مانند نفت و راه، از وزارتخانه‌هاي مادر هستند و در پيشرفت كشور نقشي اساسي دارند. نفت به ‌عنوان پشتوانه اقتصادي و راه به ‌عنوان عامل توسعه.
 
بزرگواری افزود: ما در نفت هم توليد‌كننده هستيم و هم صادر‌كننده. مانند كشورهاي ژاپن و كره‌جنوبي نيستيم كه صرفا وارد‌كننده باشيم. آنها به ‌دليل اين‌كه وارد‌كننده هستند يك وزارتخانه‌اي به نام انرژي دارند، ولي ما در روز بيش از سه ميليون بشكه نفت صادر مي‌كنيم. اين درست نيست كه ما هم بخواهيم مانند آنها نفت را با ساير انرژي‌ها يك كاسه كنيم.

وی ادامه داد: از سوی دیگر، ما جزو كشورهاي نيمه خشك هستيم، حال آن که استان‌هاي بسیاری برخوردار از آب هستند؛ بنابراین نياز داريم، وزارتخانه نيرو، مستقل روي استفاده از اين آب‌ها متمركز شود.

نماینده کهگیلویه گفت: روال تاكنون اينگونه بود كه نخست ادغام انجام شده، وزيري رفته و وزيري آمده و شرح وظايفي هم مشخص نشده است. ما بر این باوريم که دولت بايد نخست راهكارهاي ادغام و شرح وظايف وزارتخانه جديد را ارایه دهد و سپس سراغ معرفي وزير برود؛ روالي كه تاكنون نبوده است.

بزرگواری درباره سرپرستی علی آبادی بر وزارت نفت نیز گفت: به نظر بنده، رئيس‌جمهور از اختيارات خودشان استفاده و آقاي علي‌آبادي را معرفي كردند. رئيس‌جمهور اين اختيار را دارد كه وقتي وزارتخانه‌اي وزير ندارد، براي آن سرپرست تعيين كند؛ حال ايشان با همين اختيار و با ملاحظه مسائلي علي‌آبادي را برگزیدند.

وی ادامه داد: ايشان اگر بخواهد وزير شود، بايد راهكارهايش را ارایه دهد و مجلس اين راهكارها را ارزيابي خواهد كرد که البته ممكن است رأي بياورد و یا این که نياورد. بستگي به‌ نظر نمايندگان مجلس دارد، ولي شخصا بر این باورم آقاي علي‌آبادي در دوران مديريت ورزشي‌شان در بخش ايجاد زيرساخت‌هاي ورزش عملكرد مثبتي داشته است و در مجموع، مديريت ورزشي‌شان را مثبت ارزيابي مي‌كنم.

علی دایی امشب در 90 از چه می گوید؟

علی دایی مربی پرسپولیس که فصل را با قهرمانی جام حذفی به پایان رساند به برنامه 90 می رود تا درباره یک فصل پرفراز و نشیب در این تیم سخن بگوید.
آخرین برنامه 90 فصل، امشب با حضور علی دایی برگزار می شود.

به گزارش خبرآنلاین؛ علی دایی مربی پرسپولیس که فصل را با قهرمانی جام حذفی به پایان رساند به برنامه 90 می رود تا درباره یک فصل پرفراز و نشیب در این تیم سخن بگوید.

دایی که این روزها به قول عادل فردوسی پور، رابطه سینوسی ارتباطش با مجری 90 در بالاترین حد است، با حضور در این برنامه می خواهد از ناگفته هایش سخن به میان بیاورد.

به احتمال فراوان نظرسنجی برنامه هم در این باره خواهد بود که قهرمانی پرسپولیس را مردم مدیون تلاش های چه کسی می دانند و علت ناکامی های تیم در لیگ ناشی از کدام عامل بوده است.

بعد از این برنامه، 90 تا شروع بازی های لیگ یازدهم، تعطیل خواهد شد.

روایت روزنامه‌نگار انگلیسی

بیلدربرگ بیشتر به فکر نظم نوین جهانی است اما عمده استیلای آنها بر مناطق تحت نفوذ ناتو است. آنها حتی ممکن است فکرهایی سوپر فاشیستی هم برای این نظم نوین در مناطق تحت نفوذ ناتو داشته باشند اما این اتفاق رخ نخواهد داد.

  به گزارش الف  گفته می شود، "بیلدربرگ"، مجمعی است از کشورهای صاحب ثروت و قدرت جهان که در واقع یک سازمان بسیار مخفی محسوب می شود. برخی معتقدند بیلدربرگ از ارتش و امکانات نظامی زیادی برخوردار است و فعالیت های خود را بدون پوشش رسانه ای انجام می دهد.

آنچه که در ادامه می خوانید گفت وگوی شبکه خبری راشا تودی روسیه با تونی گازلینگ، به عنوان یک روزنامه نگار مطلع انگلیسی در این زمینه است.

گازلینگ در مورد ماهیت اخبار موهوم منتشر شده از بیلدربرگ می گوید: این بسیار واضح است. در واقع به نظر من این ساده ترین راه برای منحرف کردن توجهات است. اینکه اخبار درهم و بر هم و تئوری های احمقانه را با محتویات جلسات بسیار مهم مخلوط و مخابره کنید.

 وی با بیان اینکه ناتو با بیلدربرگ ارتباطات بسیار تنگاتنگی دارد، می گوید: نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، سازمان سیا و شورای روابط خارجی آمریکا با هدف تفکر در مورد آینده جهان پس از جنگ جهانی دوم، بیلدربرگ را ایجاد کردند.

او می افزاید: پس از ایجاد بیلدربرگ اتفاقات مضحکی رخ می دهد. مثلاً ما مشغول افکار انتخاباتی و اینکه کدام چهره را انتخاب کنیم هستیم اما در واقع این اعضای متکبر بیلدربرگ هستند که، روسا را انتخاب و نتیجه انتخابات ها را مشخص می کنند.بنابراین مهم نیست که ما به چه کسی رأی می دهیم. ما هنوز هم به دنبال پیدا کردن راز این اجماع مصنوعی هستیم که تصمیمات بیلدربرگ چگونه در یک جمع کوچک گرفته می شود. تصمیماتی که باید گفت هم اینک نیز در حال تسرّی به سر تا سر جهان است. گازلینگ تصریح می کند: البته این اطلاعات را تنها من نمی گویم. مثلا ویل هاتن در نشریه آبزرور نیز قبلا این اطلاعات را بیان کرده است. ما مطمئنیم که بیلدربرگ محل اصلی تصمیم گیری برای کشورهای عضو ناتو است.

او همچنین در مورد مثالی ملموس تر در این زمینه می گوید: مثلا ردپای آنها را در انقلاب های کشورهای عربی می توان دید. آنها مشغول کار کردن بر روی افکار عمومی مردم این کشورها هستند تا پس از انقلابها، افرادی را که بیلدربرگ تمایل دارد، بر سر کار بیاورند یا مثلا ایده های اقتصادی بیلدربرگ و یا سایر تفکرات اعضای آن در این کشورها اجرا بشود.

این روزنامه نگار انگلیسی در بخش دیگری از صحبت های خود در پاسخ به اینکه آیا بیلدربرگ به هیچ سازمان بین المللی شباهتی دارد یا نه می گوید: شما اگر بخواهید از نمودهای عینی کارهای آنها را ببینید باید از جنگ عراق نام ببرید. دستور آغاز جنگ عراق یکی از تصمیماتی مهمی بود که از کنفرانس بیلدربرگ در سال 2002 افشا شد.

او همچنین تصریح می کند: بیلدربرگ دارای متفکرانی است که همواره به افق های بلند در راستای اهداف بیلدربرگ می اندیشند. همانطور که گفتم آنها از بعد از جنگ جهانی دوم به فکر آینده جهان افتاده اند.در واقع بیلدربرگ بیشتر به فکر نظم نوین جهانی است اما این را هم باید مد نظر داشت که عمده استیلای آنها بر مناطق تحت نفوذ ناتو است. آنها حتی ممکن است فکرهایی سوپر فاشیستی هم برای این نظم نوین در مناطق تحت نفوذ ناتو داشته باشند.اما من فکر می کنم که این اتفاق رخ نخواهد داد. که این امر نیز دلایل زیادی دارد. مثل بروز مشکلات مربوط به جنگ هایی که ناتو در آن حضور دارد و نیز بحران مالی غرب.
 

ضرب المثل  " حالا چه کسي زنگوله را به گردن پشک مي اندازد."

*** ضرب المثل امروز : " حالا چه کسي زنگوله را به گردن پشک مي اندازد."
روزگاري بود که مثل روزگار ما ، پشک ها دشمن موشها بودند و هرجا موشي به چنگشان مي افتاد ، به دندان مي گرفتند و مي خوردند . در آن روزگار ، تعداد زيادي موش در خانه اي بزرگ لانه کرده بودند . در آن خانه ، پشکی قوي نيز زندگي مي کرد . زندگي براي موشها بسيار سخت و مرگ آور شده بود . هيچ موشي از ترس پشک صاحبخانه ، جرأت نداشت سر از لانه بيرون بياورد ، چون بلافاصله خوراک پشک مي شد.
يک شب موشها با ناراحتي و نااميدي دور هم جمع شدند تا تصميمي بگيرند و براي گرفتاري و مشکلشان راه حلي پيدا کنند . يکي گفت بهتر است که از اينجا برويم . يکي ديگر گفت همه با هم به پشک حمله کنيم . يکي ديگر گفت با پشک ها وارد مذاکره بشويم و ... خلاصه هرکسي راه حلي مي داد ، راه حل هايي که مشکلشان را حل نمي کرد . يکي از موشها گفت : " ما زرنگيم و تند مي دويم . اگر زودتر از آمدن پشک خبردار شويم ، مي توانيم با سرعت فرار کنيم."
موش ديگري گفت : " منظورت چيست ؟ ما چطوري مي توانيم از آمدن پشک ، زودتر از آنکه به چنگش بيفتيم خبردار شويم ؟"
موش فکري کرد و گفت : " ما براي اين کار به يک زنگوله نياز داريم . " يکي از موشها گفت : " زنگوله براي چه ؟ موش گفت : " اگر يک زنگوله داشتيم ، آن را به گردن پشک مي انداختيم . آن وقت اگر پشک راه برود ، صداي زنگ بلند مي شود و ما زودتر از آنکه به چنگش بيفتيم ، با شنيدن صداي زنگ مي فهميم که پشک نزديک مي شود . به اين ترتيب مي توانيم فرار کنيم و جان سالم به در ببريم.
موشها راه حل دوست خود را پسنديدند . از آن پس ، فکر همه اين شده بود که زنگوله اي به دست بياورند . يکي از موشها گفت : " من گردن بزغاله صاحب خانه زنگوله اي ديده ام . اگر امشب بيدار بمانيم ، مي توانيم زماني که گربه خواب است ، برويم و بند زنگوله را با دندان پاره کنيم و آن را براي خودمان به اينجا بياوريم . " همه پذيرفتند و به اين وسيله زنگوله را به دست آوردند . بندي از داخل حلقه زنگوله رد کردند و آن را براي انداختن به گردن پشک آماده کردند . زنگوله که آماده شد ، تازه به اين فکر افتادند که چه کسي زنگوله را به گردن پشک بيندازد . در اين موقع ، موش پير گفت : " موشي که اين پيشنهاد عجيب را داده است ، خودش بايد برود و زنگوله را به گردن گربه بيندازد."
موشي که اين پيشنهاد را داده بود ، اصلاً دلش نمي خواست اين مأموريت پرخطر را انجام دهد ، اما تصميم موش پير بايد اجرا مي شد . همه با اشک و آه ، زنگوله و بندش را به موش دادند و تا در لانه بدرقه اش کردند.
ديگر هيچ يک از موشها ، موشي را که براي انداختن زنگوله به گردن پشک رفته بود ، نديد . هيچکس هم صداي زنگوله اي را که به گردن پشکی انداخته شده باشد نشنيد . از آن پس هر وقت مشکلي بزرگ و حل نشدني پيش بيايد ، مردم مي گويند : " حالا چه کسي زنگوله را به گردن پشک بيندازد ؟"
-------------------------------
*** با سخني از بزرگان ، کلام را به پايان مي بريم:
هرکس از بند آز برهد و پیوسته بی نیاز بماند ، براستی نیکبخت است .
(بزرگمهر)

چنين کنند حکايت  يکي از قصه هاي کتاب کليله و دمنه

*** با نام و ياد يگانه هستي بخش . دوستان و ياران همراه با سومين قسمت از مجموعه جديد " چنين کنند حکايت " ميزبان شما هستيم . طبق روال برنامه ، ابتدا به گلستان هميشه سبز حکايتهاي شيرين فارسي سري مي زنيم و پس از آن گوش جان مي سپاريم به يکي از گوشه هاي دلنشين موسيقي ايراني . سپس همراه شما به کوچه پس کوچه هاي با صفاي حکمت عاميانه مي رويم و با داستان يکي از ضرب المثلهاي فارسي آشنا مي شويم آورده اند که:
در بيشه اي دور ، کلاغي بر روي درختي بلند خانه داشت . او غمي بزرگ داشت که روزگارش را مانند رنگ پرهايش سياه کرده بود . در نزديکي خانه کلاغ ، مار بزرگ و زشتي زندگي مي کرد . هر وقت کلاغ تخمي مي گذاشت و جوجه اي به دنيا مي آمد ، مار بدجنس منتظر فرصت مي شد تا کلاغ براي آوردن غذا از لانه بيرون برود . به محض خروج کلاغ از لانه ، مار از درخت بالا مي رفت و جوجه او را مي خورد . اين غصه کم کم داشت کلاغ را پير مي کرد.
روزي از روزها که کلاغ بسيار غمگين بود ، جوجه تازه دنيا آمده اش را به منقار گرفت و پيش شغال که يکي از دوستان نزديکش بود ، رفت . خانه شغال هم نزديک لانه کلاغ بود.
وقتي شغال حال و روز کلاغ را ديد ، نگران شد و از او پرسيد : " چي شده کلاغ ؟ چرا اينقدر ناراحتي ؟"
کلاغ قار قاري کرد و گفت : " مدتي است که ماري زشت و بد کردار ، همسايه ام شده است . از وقتي که فهميده لانه ام بالاي درخت است ، مزاحمم مي شود و تا حالا چند تا از جوجه هايم را خورده است."
شغال گفت : " اين که کاري ندارد ، لانه ات را عوض کن . " کلاغ گفت : " آري چاره اي جز اين ندارم ، اما قبل از رفتن مي خواهم انتقام بچه هايم را از اين مار نابکار بگيرم . با او مي جنگم يا مي ميرم و يا اينکه مار را مي کشم."
شغال گفت : " اما اين کار تو عاقلانه نيست ، چرا که از روي خشم اين تصميم را گرفته اي و نتيجه اي جز شکست ندارد . خوب فکر کن . تو که زورت به مار نمي رسد . او به راحتي تو را از پا در مي آورد . آن موقع ، هم خودت از بين مي روي و هم نمي تواني انتقام بچه هايت را بگيري."
کلاغ گفت : " حق با توست ، ولي چکار مي توانم بکنم ؟"
شغال کمي فکر کرد و راهي به ذهنش رسيد . آن را با کلاغ درميان گذاشت و کلاغ از راه حلي که شغال برايش پيدا کرده بود ، بسيار خوشحال شد . بچه اش را نزد شغال گذاشت و از آنها خدا حافظي کرد و رفت.
کلاغ پرواز کرد تا به نزديکي روستايي رسيد . توي حياط خانه اي زني را ديد که در کنار حوض خانه در حال شستن لباس بود و انگشتري طلايش را لبه حوض گذاشته بود . روي پشت بام خانه نشست تا در فرصتي مناسب انگشتر را بردارد . وقتي که زن شستن لباسها را تمام کرد و مشغول کار ديگري شد ، کلاغ بلافاصله پريد و انگشتر را به منقار گرفت و آرام شروع به پرواز کرد . با سر و صداي زن ، مردم جمع شدند و فهميدند که کلاغ انگشتري را برداشته است . مردان چند چوب برداشتند و بلافاصله به دنبال کلاغ شروع به دويدن کردند . کلاغ پرواز مي کرد و آنها را به طرف لانه مار مي کشاند . او طبق توصيه شغال ، وقتي که به نزديک سوراخ مار رسيد ، انگشتر را بر زمين انداخت و انگشتر درست جلوي سوراخ مار افتاد . مار که در لانه اش نشسته بود ، متوجه انگشتر شد . از سوراخ بيرون آمد و به طرف انگشتر رفت . درست در همين موقع مردم رسيدند و انگشتر را کنار مار ديدند و با چوبهايشان شروع به زدن مار کردند . يکي از آنها با سنگ بزرگي مار بدجنس را کشت و انگشتري را برداشت . کلاغ که بالاي درخت نشسته بود ، وقتي از مردن مار مطمئن شد ، پرواز کرد و براي تشکر از شغال و آوردن بچه اش ، به خانه شغال رفت.
( بازنويسي يکي از قصه هاي کتاب کليله و دمنه )


فردوسي

فردوسي
شاعر معاصر ايراني (329 –411 هجري)
 
«حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال 329 هجری در «طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود كه ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسي در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست مي آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدريج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.
وي از همان زمان كه به كسب علم و دانش مي پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او  بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او در اين باره می گوبد:
 بسي رنج بردم بدین سال سی                    
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند         
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب     
ز باران و از تابش آفتاب
 
فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخي از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند          چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی                      به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال               پراکنده شد مال و برگشت حال
 
فردوسی نيز مانند بابك سعی در بازگشت زبان  و  پارسی به ایران داشت. با اين تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي و بابك تلاش بسياري كردند تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد.
بر خلاف آنچه كه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دليل علاقه شخصي و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدريج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگي درآورد و با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.
برخي از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزيده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت :
«شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست».
فردوسی از این بی اعتنايی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتي در شهرهاي هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجويی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود كه او نيز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله نظامی عروضی) دانسته‌اند.
شاهنامه نه تنها بزرگترین و پرمایه ترین مجموعه شعر به جا مانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسي به شمار مي رود.
فردوسی طبع لطیفي داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسي به دور بود و تا جايي كه می توانست از به كار بردن كلمه هاي غير اخلاقي خودداري مي كرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از اين رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانيان و روميان و اعراب - به دليل صدماتي که بر ايران وارد آورده بودند - نفرت داشت.
 
ویژگیهای هنری شاهنامه
شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند. فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:
گرت زین بد آید، گناه من است       
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم                   
چنان دان که خاک پی حیدرم
 
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین شكل ممکن در هم آميخت. اهمیت شاهنامه تنها در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبار نامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن، ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت در ستیز بوده است.
شاهنامه از حدود شصت هزار بیت تشکیل شده و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ستمگر، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش با دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارد.
ديدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتيبان خوبیها در برابر ستم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان به شمار مي رود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران نيز آن را در معرض رنجها و سختيهاي گوناگون قرار می دهد و از این رو، پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستي این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در اين راه، جان خود را نيز فدا مي كنند. برخی از پهلوانان شاهنامه، نمونه متعالی انسانهايی هستند که عمرشان را به تمامی در اختيار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور، وجودشان آکنده از فتنه گري، بدخویی و تباهي است. آنها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و تباهي در كار جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه ستیزی هميشگي با مرگ دارند و این ستیز، نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به كنج پارسايي؛ بلکه پهلوان در رويارويي و درگیری با خطرهاي بزرگ، به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ دور مي سازد.
بيشتر داستانهای شاهنامه، فاني بودن دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار رهنمون مي سازد، با وجود اين، آنجا که زمان بيان سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی خاص خود، موضوع را می پروراند. 
 
تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جايگاه ويژه اي دارد. شاعر با تجسم رخدادها و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده، او را همراه با خود به متن حوادث می برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی بيشتر توصیفهاي طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی، موجب هماهنگی جزيی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است. چند بیت زیر در توصیف آفتاب آمده است:
چو خورشید از چرخ گردنده سر                           
برآورد بر سان زرین سپر
پدید آمد آن خنجر تابناک                             
به کردار یاقوت شد روی خاک
چو زرین سپر برگرفت آفتاب   
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:
 چو خورشید تابنده شد ناپدید شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی
موسیقی از عناصر اصلی شعر فردوسی به شمار مي رود. انتخاب وزن متقارب[1] که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند. فردوسی علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی، تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظه هاي طبیعت و زندگی، از دیگر ويژگيهاي مهم شعر فردوسی است.
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس  هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ                              همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد      ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر                                 ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر  همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب                              سوی غرق دارند گفتی شتاب

سرچشمه داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب، چون به دستور «ابومنصور توسی» و با سرمايه او فراهم آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» مشهور است و جزء تاریخ گذشته ایران به شمار مي رود. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود، در برخي از نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این، یک شاهنامه منثور دیگر به نام «شاهنامه ابوالموید بلخی» نيز قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف شده است، اما چون به کلی از میان رفته، نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد.
پس از این دوره، در قرن چهارم، شاعری به نام «دقیقی» به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد. دقیقی، زرتشتی بود و در جوانی، اشعاري در مدح برخی از امیران چغانی و سامانی سرود و جوایز گرانبهايي دریافت کرد. وي به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را - که به نثر بود- به نظم در آورد. دقیقی بیش از هزار بیت از این شاهنامه را نسروده بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 ﻫ.ق) و فردوسی، استاد و همشهری دقیقی، کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو، می توان شاهنامه دقیقی را سرچشمه اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
 
بخشهای اصلی شاهنامه
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم، از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا سرنگوني حکومت ساسانیان به دست اعراب است كه به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد، از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان به وجود آمد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن، در این دوره صورت می گیرد. در این عهد، بيشتر جنگها داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگترین مشکل این عصر بوده است (برخي احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که همواره با آریاییهای مهاجم، جنگ و ستیز داشته اند).
در پایان این عهد، ضحاک، دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام، پس از هزار سال، فریدون به یاری کاوه آهنگر و با حمایت مردم، او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر و گرشاسب، به ترتیب، به تخت پادشاهی می نشینند. جنگ میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد، دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس، به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او، به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود «شغاد» از بین می رود و سیستان به دست «بهمن» پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد و با مرگ رستم، دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان، اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا يا همان داریوش سوم را می کشد و به جای او بر تخت می نشیند. پس از اسکندر، دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آنگاه، حمله عرب پیش آمده و با شکست ایرانیان، شاهنامه به پایان می رسد.
از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب ‌رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقی‌زاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گرديد. این آرامگاه به علت نشست، در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.



زندگینامه چند شاعر ایرانی و عکسهای رهبری را در ارشیو هفته سوم وچهارم خرداد ۱۳۹۰گذاشتم

عکسهای رهبری
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir 
را در ارشیو هفته سوم وچهارم خرداد ۱۳۹۰گذاشتم

ناگفته‌های کوثری از عزل وزیر اطلاعات سایت تابناک

 

دقت در عبارات به کار برده شده از سوی این نماینده تهران در مجلس نشان می‌دهد، پاسخ‌های گفت‌وگوی کوثری بوی «گلایه» می‌دهد. گلایه از چهره‌ای که در همه چند ساله اخیر او و دوستانش در فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس حامی اش بوده‌اند
گفت‌وگوی پیش رو، ناگفته‌هایی از تغییر وزیر اطلاعات از زبان اسماعیل کوثری از اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس است.

به گزارش خبر آنلاین، چهره‌ای که در چند ماه گذشته کمتر اظهار نظر کرده و وقتی از او درباره دلیلش سوال می‌کنیم با خنده می‌گوید «قرارنیست همیشه در رسانه‌ها باشیم.»

کوثری دلیل ورود رهبر انقلاب به موضوع عزل وزیر اطلاعات را، تصمیم احمدی نژاد برای حضور خودش به عنوان سرپرست وزارت اطلاعات می‌داند و می‌گوید اگر رئیس جمهور قصد معرفی وزیر جدیدی را داشت، رهبری به این موضوع وارد نمی‌شدند.

در این گفت‌وگو تلاش شده همهم شایعاتی که در دوران غیبت ده روزه رئیس جمهور در افکار عمومی مطرح شده، به تفصیل بیان شود. شایعاتی که کوثری برخی از آنها را تائید می‌کند.

نماینده مردم تهران در لابلای گفت‌وگو از دیداری با مشایی خبر می‌دهد که او به همراه دوستانش در فراکسیون انقلاب اسلامی با رئیس دفتر رئیس جمهور داشته‌اند و از وی به خاطر اظهاراتش گلایه کرده‌اند.

دقت در عبارات به کار برده شده از سوی این نماینده تهران در مجلس نشان می‌دهد، پاسخ‌های گفت‌وگوی کوثری بوی «گلایه» می‌دهد. گلایه از چهره‌ای که در همه چند ساله اخیر او و دوستانش در فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس حامی اش بوده‌اند؛ محمود احمدی نژاد.

فکر می‌کنید چه اتفاقاتی افتاد که آقای رئیس جمهور به این تصمیم رسیدند که آقای مصلحی را به یک باره تغییر دهند؟

تا آنجایی که ما دنبال کردیم و مطلع هستیم، اختلاف سلیقه‌ای بین آقای رئیس جمهور و مصلحی هست. آقای رئیس جمهور می‌گوید در جلسه‌ای در وزارت اطلاعات بر علیه دفتر رئیس جمهور و دولت صحبت‌هایی شده است، اما آقای مصلحی این موضوع را قبول ندارد. از طرف دیگر، آقای احمدی نژاد معتقد است وزارتخانه، اطلاعات و اخباری که درباره کل منطقه و داخل کشور نیاز است را با «تاخیر» ارائه می‌کند. این مجموعه دلایلی بود که در نهایت موجب شد آقای احمدی نژاد وزیر اطلاعات را «عزل» کند.

بنابراین این شایعات که گفته می‌شود این برکناری مرتبط به عزل یکی از نزدیکان آقای مشایی توسط آقای مصلحی بوده، درست است؟

این بحث‌ها هست، ولی به صورت قطعی نمی‌توان اظهارنظر کرد و اگر هم این گونه بوده، بحث آقای مشایی نباید به وزارت اطلاعات ربط داشته باشد و در اصل آقای رئیس جمهور است که می‌تواند نسبت به وزیر امر و نهی کند نه دفتر رئیس جمهور.

محدوده کاری وزارت اطلاعات فراتر از دولت است و این وزارتخانه به نوعی چشم و دیده‌بان نظام است. ما به عنوان کمیسیون امنیت ملی درباره وزارت اطلاعات قائل به چیزی برای دفتر رئیس جمهور نیستیم و بحث‌ها در ارتباط تشکیلاتی بین آقای رئیس جمهور و وزیر است. اما تغییردادن وزیر اطلاعات حتما باید با هماهنگی رهبر انقلاب باشد.

رئیس جمهور ۷ روز مانده به پایان دولت نهم، آقای محسنی اژه‌ای را برکنار کردند. در آن زمان رهبری انقلاب به ماجرا وارد نشدند. فکر می‌کنید دلیل ورود مقام معظم رهبری به ماجرای آقای مصلحی چه بود؟

در زمان آقای اژه‌ای هم چون چند روز به پایان دولت باقی مانده بود و قرار بود که وزیر جدید معرفی شود، مقام معظم رهبری حساسیت نشان ندادند. در این مورد هم، اگر آقای رئیس جمهور وزیر جدید معرفی می‌کرد، مشکلی پیش نمی‌آمد، اما چون ایشان قصد داشتند خودشان سرپرستی وزارت اطلاعات را بر عهده بگیرند، رهبری انقلاب به این موضوع ورود پیدا کردند. چرا که کسی که در راس این وزارتخانه قرارمی گیرد، باید مجتهد جامع الشرایط باشد. این امر از شرایط وزیر اطلاعات است.

یعنی اگر رئیس جمهور وزیر را معرفی می‌کردند، رهبری انقلاب به این موضوع ورود پیدا نمی‌کردند؟

به هیچ وجه، چراکه عزل و نصب وزرا از اختیارت رئیس جمهور است واوست که باید جوابگوی اقدامات اجرایی در مقابل مردم و رهبری باشد؛ اما از آنجا که آقای احمدی نژاد قصد معرفی وزیر جدید را نداشتند، این موضوع باعث شد که رهبری به موقع وارد ماجرا شوند و اگر ایشان هم وارد نمی‌شدند خود مجلس هم به این موضوع وارد می‌شد و شاید از اختیاراتش استفاده می‌کرد.

بالاخره هر کسی وظیفه‌ای دارد. لذا، در موضوع وزارت اطلاعات هم رهبری بر اساس ضوابط و قانون وارد شدند.

دلیلی که به نقل از آقای احمدی نژاد ذکر کردند، برای خود شما قابل قبول بود. بالاخره در دورهای آقای مصلحی نماینده آقای احمدی نژاد در گروه۶+۵ برای انتخابات مجلس هشتم بود؟

بالاخره این چیزی است که گفته شده است و به این دلیلی که ذکر کردم و موارد دیگری که شاید بنده اطلاع نداریم، آقای رئیس جمهور تصمیم به این تغییر گرفتند، ولی حرف این است که با این فرض که حتی اگر همه این موارد درست باشد باید در جابجایی، براساس قانون عمل می‌شد و یک نفر به عنوان وزیر پیشنهادی معرفی و بعد این تغییر رخ می‌داد.

بعد از غیبت ده روزه رئیس جمهور نمایندگان اصولگرا از رئیس جمهور گله‌مند بودند، اما در میان خود نمایندگان مجلس هم گروهی بودند که معتقد بودند عزل و نصب همکاران با رئیس جمهور است و این حق طبیعی اوست. شما می‌توانید منطق آقای رئیس جمهور را بپذیرید؟

بله، این منطق اتفاقا پذیرفته شده است، ولی فراتر از آن پذیرفته نمی‌شود. تا به حال ایشان چندین وزیر را جابجا کردند. عیبی ندارد. بالاخره ایشان باید جوابگوی ملت و رهبری باشند. فرض را بر این بگذاریم که آقای مصلحی نتوانست با رئیس جمهور کار کند- البته این فرض قابل بررسی است- با این فرض هم باید در چارچوب قانون رفتار کرد. حرف اصولگرایان این است که مقام معظم رهبری دائما بر رعایت چارچوب قانون تاکید دارند وقتی مردم به کسی با آرای بالا رای می‌دهند، انتظار هم دارند که آن مسئول، حتما رعایت قانون را هم بکند.

لذا اصولگرایان اصرار به این امر دارند که فرمایشات رهبری باید به موقع عمل شود. این تاخیر از دید بنده قابل قبول نیست. آقای احمدی نژاد باید بیایند و دقیقا چیزی را که ابلاغ شده، عمل کنند تا در جامعه خودمان و جامعه جهانی یکپارچگی ایران به نمایش در آید.

شما فکر می‌کنید آقای احمدی نژاد در این موضوع، دچار یک خطای فاحش شدند یا اینکه غیبت ده روزه ایشان یک خطای جزء است؟

بالاخره هر انسانی در مقام اجرا - خصوصا در کارهای بزرگ- ممکن است دچار خطا شود. این امر طبیعی است، اما اینکه اصرار بر یک نظر باشد، درست نیست. این مساله‌ای که بیان کردید قابل تامل است، اما باید رئیس جمهور به مرور زمان با اطمینان دادن این سوء تفاهم را رفع کند. بالاخره بیگانگان از این موضوع خوشحال شدند و زمانی که ما با رئیس جمهور در پاستور دیدار کردیم آقای رسایی سی دی تهیه کرده بود از فیلم‌ها و تحلیل‌های بیگانگان و مخصوصا برنامه هایbbc و voa و اینها را به خود آقای احمدی نژاد دادند. علی رغم اینکه ایشان در همان زمان هم کار انجام می‌دادند و قبل از دیدار ما، آقای جلیلی و بهمنی و بعد از ما هم آقای زریبافان با ایشان دیدار داشتند.

فکر می‌کنید غیبت ده روزه رئیس جمهور در نوع نگاه افکار عمومی به ایشان و محبوبیت شخص آقای احمدی نژاد تاثیر می‌گذارد؟

این امر بستگی به عملکرد خود آقای احمدی نژاد از این به بعد دارد. مردم از یک طرف صحبت‌ها را می‌شنوند و از یک طرف عملکرد‌ها را می‌بینند. ایشان در اولین جلسه هیات دولت درباره ولایت فقیه بحث‌های خوبی داشتند، قطعا مردم با دید مثبتی به این امر نگاه می‌کنند، ولی اگر خدای ناکرده ما حرفی بزنیم و به شکل دیگری عمل کنیم، قطعا مردم تشخیص می‌دهند. مردم ما امروز مردمی نیستند که هر چه در مملکت گذشت، واکنشی نشان ندهند و بی تفاوت باشند.

امام بزرگوار و مقام معظم رهبری هم همیشه از مردم خواستند علاوه بر حضور در صحنه بر عملکرد مسئولان نظارت کنند. مقام معظم رهبری سال ۸۸ در یکی از سخنرانی هایشان به این موضوع اشاره کردند که اگر بنده هم روزی از عدالت خارج شوم، خود به خود عزل هستم. وقتی رهبری تاکید دارند که ما خدمت گذار مردم هستیم دیگر اینجا خدمت کردن نباید با منت گذاشتن همراه باشد. این مطلب را به این خاطر عرض کردم که مردم ما این نظام را از آن خود می‌دانند.

زمانی که ما هیچ چیز نداشتیم و اگر می‌خواستیم با مسائل مادی محاسبه کنیم باید در همان روزهای جنگ تحمیلی که همه شرق و غرب به صحنه آمدند، دستمان بالا می‌رفت و تسلیم می‌شدیم، ولی مردم به صحنه آمدند و همه چیزشان را برای انقلاب گذاشتند. لذا، مردم با هیچ کس رودبایستی ندارند. اگر کسی بخواهد خدمت کند، به طور حتم حمایتش می‌کنند و کسانی را هم که خدای ناکرده بخواهند منت بگذراند، به هیچ وجه نمی‌پذیرند.

در فضای کنونی، همه اصولگرایان از آقای رئیس جمهور می‌خواهند ولایت مداری شان را اثبات کنند. فکر می‌کنید آقای احمدی نژاد مشخصا باید چه اقدامی انجام دهند؟

قرار نیست ایشان کار فوق العاده‌ای انجام دهند. آنچه مقام معظم رهبری بر اجرای آن تاکید دارند اجرای قانون است. در همین بحث ادغام وزارتخانه ها، روال قانون این است که شرح وظایف هر کدام باید مشخص شود و مجلس این موضوع را بررسی کند و در ادامه هم باید وزیر در این زمینه معرفی شود. وقتی دولت در چارچوب قانون عمل کند، در مجلس هم سر و صداها می‌خوابد.

یعنی معتقدید اثبات ولایت پذیری آقای احمدی نژاد، اجرای قانون است؟
بله.

برخی معتقدند طیفی در دولت علاقه دارند آقای احمدی نژاد را از اصولگرایان جدا کند. اظهارات امیری‌فر چهره نزدیک به آقای مشایی و تصریح به اینکه ما خود را از اصولگرایان جدا می‌دانیم نشان دهنده این تلقی حداقل در بخشی از بدنه دولت است. تبعات این تفکر را برای این طیف چه می‌دانید؟

اگر این اظهارات به نمایندگی از جریانی در دولت باشد که بزرگترین اشتباه را می‌کنند. چون اصولگرایی به چند نفر متکی نیست. البته آنها آزادند به صورت مستقل از اصولگرایان وارد عرصه انتخابات مجلس شوند، مردم هم تشخیص می‌دهند.

ممکن است اصولگرایان در اجرا با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند، ولی در اصول کلی اختلافی ندارد.بنابراین اگر جریانی در دولت باشد گه بخواهد خارج از این چارچوب حرکت کند، مشخص است که خارج از مسیر است.

یکی از شایعاتی که در ایام غیبت ده روزه رئیس جمهور شنیده می‌شد این بود که به نقل از ایشان می‌گفتند که اگر حمایت رهبری نبود، رای من ۳۵ میلیون بود. با توجه به اینکه شما جلسه‌ای با رئیس جمهور داشتید این مطلب از جانب ایشان بیان شده است؟

من خودم از زبان آقای احمدی نژاد چنین جمله‌ای نشنیدم و در دیداری هم که ما با ایشان داشتیم چنین صحبتی نشد، اما آقای مشایی از این تحلیل‌ها کرده است و مطالبی در این جهت گفته است. یک سال و نیم قبل که بنده به همراه آقای حسینیان، زارعی، کوچک زاده.. با ایشان یک دیدار خصوصی داشتیم اتفاقا همین نکته را به ایشان گفتیم که «شما بچه‌های اصولگرا و حزب الهی را از دور آقای رئیس جمهور دور می‌کنی و شما مقصر هستی»

پاسخ آقای مشایی چه بود؟

می گفت این طور نیست و ما در حال اضافه کردن حامیان آقای احمدی نژاد هستیم و حالا داریم می‌بینیم.

منظورشان جذب آرای مخالف و خاکستری بود؟

بالاخره چیزهایی که خودشان می‌دانند. حرفم این است که ما یک سال و نیم قبل این حرفها را زدیم و تذکر دادیم. البته خود آقای احمدی نژاد در نشستی که بعد از عزل وزیر اطلاعات با ایشان داشتیم تصریح کردند که «اعتقادم به ولایت فقیه نسبت به ۶ سال گذشته۱۰۰ برابر شده است.» ما معتقدیم ایشان باید این اعتقاد را در عمل نشان دهند. اما می‌بینیم چهره‌ای مثل آقای مشایی، نزدیک ترین فرد به ایشان است. خوب! اینجا یک سری مواردی که باید به سرعت اجرا شود، به شکل دیگری عمل می‌شود.

آقای احمدی نژاد همانطور که چهره‌ای پر کار هستند و امور را پیش می‌برند، باید به دفتر کاری خودشان هم مسلط شوند. البته من شنیدم که وقتی این دغدغه‌ها به ایشان گفته شده، آقای احمدی نژاد اعلام کردند «آقای مشایی مبرا از نسبت‌هایی است که به او داده می‌شود.»

منظورتان اخباری است که در زمینه ارتباط ایشان با جن گیر و رمال و... وجود دارد؟

حالا اینها را خودشان می‌دانند. بر اساس آنچه با خود آقای احمدی نژاد صحبت کردیم می‌گویند چنین اخباری درست نیست، اما بالاخره یک مسائلی وجود دارد؛ فردی به نام عباس غفاری دستگیر شده است و اظهار می‌کند که با آقای مشایی ارتباط دارد. درباره این فرد که با آقای رئیس جمهور صحبت می‌کنیم می‌گوید نمی‌شناسم و درست هم می‌گوید، اما درباره آقای مشایی ارتباط‌هایی هست؛ بالاخره این موضوع باید بررسی شود.

با فرض صحت این مطالب، فکر می‌کنید ممکن است این موضوع از ارادت آقای رئیس جمهور به رئیس دفترش بکاهد؟

این بستگی به خودشان دارد. من نمی‌دانم ایشان می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد. آقای مشایی نزدیک ترین فرد به ایشان است و ما نمی‌توانیم در این زمینه تعیین تکلیف کنیم.

غیبت رئیس جمهور نگاه نمایندگان اصولگرای مجلس را دچار تغییراتی کرده است؟

بله، بالاخره تا حدی تغییر ایجاد کرده است و این باید توسط خود ایشان ترمیم شود. همه این موارد به عملکرد دولت باز می‌گردد، البته مجلس هم باید رعایت بکند که بی جهت مسائل را بزرگ نکند.

طیف آقای مشایی و دوستانشان در حال فعالیت برای انتخابات مجلس هستند و از طرف منتقدانشان هم به هزینه کردن از منابع بیت المال متهم هستند. شما هم اخباری در این زمینه شنیده اید؟

بله، اما اینکه با یقین بتوانم در این زمینه اظهار نظر کنیم نیست، اما خیلی‌ها می‌گویند. وقتی آقای توکلی علنا در صحن مجلس اعلام می‌کند این گروه قبل از عید از همه استانها حامیان آقای رئیس جمهور را جمع کردند و در همین محل سابق مجلس همایش انتخاباتی برگزار کردند و در نهایت و به هر یک از اعضای شرکت کننده هم یک کارت اعتباری ۱۰۰ هزار تومانی داده شده است. خوب این مبالغ از کجا آمده است؟ بالاخره اینها برای مردم و نمایندگان سوال است. آقای مشایی این منابع را کجا هزینه می‌کند؟ وقتی به این صورت عمل می‌کنند و گزارش دقیقی داده نمی‌شود عکس العمل هم به وجود می‌آید. یا درباره همایش شورای عالی ایرانیان، مطلع شدیم امیراحمدی که یک فرد جاسوسی است گفته شد که به همایش ایرانیان در تهران دعوت نشده است در حالی که ما مطلع بودیم که دعوت شده است. خوب زمانی که به اینجا می‌رسیم مدام شک و تردید در عملکردها پیش می‌آید. وقتی هم به وجود آمد خود به خود این شک‌ها به خود نهاد ریاست جمهوری نیز زیاد می‌شود. موقعی که شک زیاد شد، عکس العمل نشان می‌دهند.

این طیف برنامه جدی برای انتخابات دارند و برخی اصولگرایان می‌گویند هدف آنها کسب کرسی‌هایی در مجلس است. فارغ از این مساله، فکر می‌کنید این طیف این میزان اقبال اجتماعی دارند؟

این حرفها به صورت پراکنده زده می‌شود و گفته شده که آنها اعلام کردند که باید ۱۵۰ یا حتی ۲۰۰ کرسی مجلس را کسب کنند. اما مردم باید تشخیص بدهند و مردم هم دقیق تشخیص می‌دهند و اگر هم جایی به صورت اشتباهی انتخاب کردند بعدا آمدند آن را اصلاح کردند.

فکر می‌کنید گروهی را که در میان سیاسیون، جریان انحرافی خوانده می‌شود در میان مردم هم بدون پشتوانه‌اند یا اینکه ممکن است آنها هم حامیانی برای خودشان داشته باشند؟

خوب اقبال شاید در میان درصدی از مردم داشته باشند، اما این درصد به میزانی نیست که بتواند رای بیاورند. چون خود آقای احمدی نژاد هم این جریان را رد می‌کند. بنابراین اگر این جریان داخل دولت توسط آقایی مشایی هم بخواهد راه بیفتد، چندان با اقبال مردم روبرو نمی‌شود. همان طور که دولت اصلاحات موقعی با مردم رو راست برخورد نکردند و این باعث شد که از انتخابات شوراهای دوم، مردم دیگر اقبالی به آنها نشان ندهند. امروز هم هر جریانی بخواهد در برابر جریان اصولگرا که برخواسته از بطن نظام جمهوری اسلامی هستند حرکتی کند، مردم قطعا واکنش نشان می‌دهند.

آقای کوثری فارغ از مسائل اصولگرایان شما فکر می‌کنید بعد از حوادث سال ۸۸، اصلاح طلبان چه میزان شانس برای حضور در مجلس نهم دارند؟

در این حد که بتوانند گوشه‌ای از کرسی‌های مجلس را کسب کنند.

حتی کمتر از مجلس هشتم؟

حال در همین حد یا پایین تر. آنها به خاطر وارد شدن در بحث فتنه خیلی به نظام لطمه زدند. مردم هنوز این موضوعات را فراموش نکردند.

نمایندگان دفتر رییس جمهور را هم وزارت کنند سایت تابناک

 
به گزارش  اعتدال، این روزها در مجلس شواری اسلامی شاهد آن هستیم که  طرح هایی بعضا فوریتی برای تبدیل، ادغام و یا جابجایی برخی وزارتخانه ها و یا سازمان ها توسط برخی نمایندگان تهیه و  در سال پایانی مجلس هشتم ارایه می شود. گذشته از اینکه چرا مجلس در سال پایانی خود به ارایه  چنین طرح های فوریتی اقدام می کند، مباحثی درباره طرح فوریتی امروز درباره ادغام سازمان میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی در وزارت ارشاد مطرح است که در پی می آید:

 1- این طرح بنابر آنچه طراحان آن اشاره کردند از بغض افکار و رفتارهای شخصی خاصی و امتداد وی در سازمان میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی  و آسیب‌ها احتمالی آن برای کشور ارایه شده است. ریاست و حضور دنباله این فرد در این سازمان به شش سال گذشته بر می‌گردد پس چرا نمایندگان امروز و در سال پایانی مجلس به فکر آسیب رسیدن به کشور افتاده اند آیا پیش‌تر احتمال این آسیب‌ها نبوده است.

 2- متاسفانه نمایندگان محترم مجلس به خاطر رفتارهای یک فرد و یک جریان هزینه جابجایی و ادغام‌ها را بر کشور تحمیل می کنند که احتمالا با خروج و یا پایان مسولیت آن فرد خاص بازهم نمایندگان مجلس باید طرح بازگشت به تشکیلات قبلی(امروز) را ارایه نمایند، به خصوص با پایان کار مجلس هشتم و تشکیل مجلس نهم.

 3- سازمان بودن یا وزارت بودن یک دستگاه به ماموریت‌ها و وظایف آن بر می گردد. وزارت برای ماموریت های خاص و بخشی می باشد مانند وزارت صنایع یا راه و ترابری و... اما سازمان که با معاونت رییس جمهور هم همراه می‌شود‌، برای ماموریت‌های فرابخشی مانند ورزش، میراث فرهنگی، تبلیغات اسلامی، مدیریت و برنامه‌ریزی و... بوده است.

 4- سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در دولت هشتم و مجلس ششم ، یکی به خاطر وظایف فرا بخشی و دیگری به دلیل مهم بودن وظایف آن در سه حیطه میراث، گردشگری و صنایع دستی شکل گرفت. یعنی همان مطالبی که برخی طراحان طرح فوریتی امروز از آن به عنوان ضرورت‌های ادغام آن در وزارت ارشاد یاد کردند.

 5- سوال دیگر اینکه بسیاری از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی به واقع دولت را متهم به تصمیمات عجولانه و غیرکارشناسی می کنند پس چرا خود به این موضوع دچار می‌شوند؟ همگان اذعان دارند که هرچه فوریت طرح‌ها و لوایح بیشتر شود به همان میزان از کارشناسی بودن آن کاسته می‌شود و کمیسیون‌ها از بررسی دقیق آن باز می‌مانند.

 6- یکی از دلایل نمایندگان چه در تبدیل سازمان تربیت‌بدنی به وزارت ورزش و چه در طرح امروز ادغام میراث فرهنگی در وزارت ارشاد، نظارت‌پذیر شدن آنها توسط مجلس می‌باشد. اولا مجلس برای نظارت بر ارکان دولت راهکارهای قانونی متعددی از تحقیق و تفحص گرفته تا ابزاهایی چون کمیسیون اصل نود و دیوان محاسبات کشور دارد که می تواند در کنارسوال و استیضاح از آنها سود ببرد. دوما اینکه مجلس محترم تاکنون چه میزان به تخلفات وزارتخانه ها رسیدگی کرده و از ابزارهای نظارتی خود بهره جسته است که برای سازمان‌ها عقب مانده است؟

 7- اگر قرار است به دلیل افکار و رفتارهای آقای خاص و دنباله آن باید سازمانی را به وزارت تبدیل یا در وزارتی ادغام کنیم، امروز باید دفتر رییس جمهور هم به وزارت تبدیل شود تا مجلس بر رفتارهای وی نظارت کند.

ماجرای خواندنی دختران مين ياب لبنانی

قاسم پيرامون شروع به اين كار مي گويد: اين كار توسط مؤسسه تابع كشور نروژ شروع شد و آنها هنگامي كه مشاهده كردند، زنان لبناني قادر به كار عرصه هاي سخت هستند، از خانم ها در اين زمينه دعوت به عمل آوردند، چرا كه آنها در نهايت به هموطنان خود خدمت مي كنند.
مين هاي به جا مانده از دوران اشغال و بمب هاي خوشه اي عمل نكرده جنگ 33 روزه در مناطق مختلف جنوب لبنان آن قدر از زنان، كودكان و جوانان لبناني قرباني گرفت تا جمعي از دختران لبناني روز شنبه تصميم به خنثي سازي آن گرفتند.

به گزارش ايرنا از بيروت، بر اساس گزارش مركز لبناني خنثي سازي مين، تعداد شهدا و زخمي هاي مين هاي خوشه اي در جنوب لبنان از جنگ 33 روزه تا پايان سال گذشته ميلادي به 49 شهيد و 359 زخمي رسيده است.

براساس اين گزارشها در زمان حاضر گروه هايي براي خنثي سازي بمب هاي خوشه اي و مين هاي رژيم صهيونيستي در جنوب لبنان مشغول فعاليت هستند.

'سلام عويدي' دختري از جنوب لبنان است كه به عنوان عضو در كميته بانوان مين ياب وابسته به مركز نروزي مستقر در جنوب اين كشور مشغول به كار است. او خنثي كردن صدها هزار بمب خوشه را كه توسط رژيم صهيونيستي در جنگ سي و سي روزه در مناطق مختلف جنوب لبنان افكنده شده را برعهده دارد؛ سلام با خنثي كردن هر بمب، جان يك لبناني را از خطر مرگ حتمي نجات مي دهد.

'ديالا هاشم' يكي ديگر از اعضاي اين كمتيه نيز در اين باره مي گويد: گروه ما شامل شش نفر است و ما كار خودمان را از سال 2008 ميلادي با ثبت نام در اين كميته و انجام تمرين هاي مختلف بدني و فكري شروع كرديم.

ديالا دانشجوي سال سوم رشته ادبيات انگليسي نيز مي گويد: من همزمان با كارم به درس خود نيز ادامه مي دهم؛ ما تاكنون موفق به خنثي كردن مين هاي بسياري شديم و به كار خود تا پاك سازي تمام مناطق جنوب از بمب هاي خوشه اي ادامه مي دهيم.

اين كميته در حال حاضر تحت نظارت مركز ملي خنثي سازي مين ها وابسته به ارتش لبنان كار خود را در روستاي 'مجدل سلم' در استان 'مرجعيون' شروع كرده است.

ولیعهد سعودی به CCU منتقل شد

یکی از شاهزادگان آل سعود که خواست نامش فاش نشود گفت: ساعاتی پیش حال شاهزاده "سلطان بن عبدالعزیز" وخیم شد و در پی آن فورا به بخش مراقب های ویژه CUU در یکی از بیمارستان های شهر ریاض انتقال داده شد.
به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از عربستان سعودی حاکی از آن است که حال شاهزاده "سلطان بن عبدالعزیز آل سعود" ولیعهد عربستان سعودی مجددا وخیم شده است.

در همین راستا یکی از شاهزادگان آل سعود که خواست نامش فاش نشود گفت: ساعاتی پیش حال شاهزاده "سلطان بن عبدالعزیز" وخیم شد و در پی آن فورا به بخش مراقب های ویژه CUU در یکی از بیمارستان های شهر ریاض انتقال داده شد.

این شاهزاده سعودی همچنین افزود: اکنون یک تیم پزشکی ویژه شاهزاده "سلطان" را زیر نظر گرفته اند.
 












این شاهزاده در ادامه گفت: در پی انتشار این خبر، تماس های محرمانه میان شاهزادگان مجددا آغاز شد زیرا در صورت فوت وی، احتمال ایجاد شکاف و اختلاف میان برخی پسر عموها در خاندان آل سعود وجود دارد.

از سوی دیگر روز گذشته گروهي از فعالان و حقوقدانان سعودي خواستار محاکمه شاهزادگان فاسد خانواده سلطنتي و ايجاد نظام مبتني بر خواست و اراده مردم شدند.

هوگو چاوز در کوبا زیر تیغ رفت

چاوز در جریان دیدار از کوبا با فیدل کاسترو رهبر سابق کوبا و رائول کاسترو رئیس جمهور کنونی دیدار کرد.
هوگو چاوز بار دیگر در کوبا تحت عمل جراحی قرار گرفت.

به گزارش خبرگزاری پانا، نیکلاس مادورو، وزیر امور خارجه ونزوئلا گفت چاوز که برای شرکت در یک کنفرانس به کوبا سفر کرده، بر اثر ورم عفونی در لگن در هاوانا مورد عمل جراحی قرار گرفت.

چاوز در جریان دیدار از کوبا با فیدل کاسترو رهبر سابق کوبا و رائول کاسترو رئیس جمهور کنونی دیدار کرد.

گفتنی است چاوز هم اکنون دوران نقاهت حاصل از عمل جراحی زانوی خود را سپری می کند.

" کور باد چشمي که نا به هنگام بسته شود."

*** ضرب المثل امروز : " کور باد چشمي که نا به هنگام بسته شود."
نقل کرده اند که خروس زيبايي در مزرعه اي زندگي مي کرد . خروس صداي خوبي داشت و گاه و بي گاه مي خواند و قوقو لي قوقو مي کرد . به جز روباه حيله گر ، همه از صداي خروس لذت مي بردند . روباه هميشه از دور مواظب خروس بود و حرکات او را زیر نظر داشت . روباه همیشه با خود می گفت باید حیله ای به کار ببرم و این خروس زیبا و و خوش آواز را بخورم.
او برای شکار خروس ، صدها نقشه کشید تا اینکه یکی از این نقشه ها را پسندید روباه برای آنکه نقشه اش را عملی کند ، یک روز صبح زود آرام آرام به خروس نزدیک شد و گفت : " سلام اینجا همان مزرعه خروس گل باقالی است ؟ " خروس گفت : " من تنها خروس این مزرعه هستم و کسی را با نام خروس گل باقالی نمی شناسم."
روباه گفت : " البته این اسم را حیوانات مزرعه ای که از اینجا فاصله دارد ، روی خروس زیبا و خوش آوازی گذاشته اند که صدايش دل همه را برده است . من اینجا غریبه ام و کسی را نمی شناسم ، اما مثل همه از دوردورها صدای زیبای او را شنیده ام . اگر او را می شناسی ، به من نشان بده تا از او خواهش کنم یک بار برای من قوقولی قوقو کند."
خروس که می دانست آن اطراف خروس دیگری نیست ، از این تعریف ها بسیار خوشحال شد . می خواست به روباه بگوید که خودش همان خروس خوش آواز است که روباه گفت : " البته می دانم که شما هم زیبا و خوش آواز هستی . نکند خودت خروس گل باقالی هستي ؟ اگر این طور است خواهش می کنم یکبار قوقولی قوقو کن تا من باور کنم که افتخار دیدن خروس گل باقالی افسانه ای را پیدا کرده ام."
خروس چشمهايش را بست و سعي کرد با زيباترين صدايي که مي توانست آواز بخواند . روباه هم از اين فرصت استفاده کرد و بر روي خروس پريد و او را به دندان گرفت و پا به فرار گذاشت.
جيغ و داد خروس بلند شد و سگهاي مزرعه صداي خروس را شنيدند و به طرف صدا دويدند و روباه را درحالي که خروس را به دهان گرفته بود ، ديدند و پارس کنان دنبال روباه دويدند . خروس که فهميد ، اشتباه کرده و فریب چرب زباني هاي روباه را خورده است ، فکري کرد و به روباه گفت : " اگر مي خواهي از دست سگها خلاص شوي ، بگو که من خروس مزرعه پاييني هستم و تو آمده اي که مرا به مزرعه خودم ببري . " روباه که ديد سگها هر لحظه به او نزديکتر مي شوند ، فرياد زد : " بابا اين خروس مزرعه شما نيست ..." اما ناگهان متوجه شد فریب خورده و با باز شدن دهانش ، خروس آزاد شده و به طرف سگها دويده است.
سگها با نجات خروس ، روباه را رها کردند . روباه وقتي که ديد سگها ديگر تعقيبش نمي کنند ، در گوشه اي نشست و به اتفاقاتي که افتاده بود ، فکر کرد و با صداي بلند گفت : " لعنت بر دهاني که بي موقع باز شود. " خروس که صداي او را مي شنيد و مي دانست منظور روباه از اين سخن چيست ، ايستاد و با صداي بلند گفت : " کور باد چشمي که نا به هنگام بسته شود ". از آن پس درباره کسي که حرفي را نا به هنگام بزند و يا کاري را نسنجيده انجام دهد و به ضرر خودش تمام شود ، اين ضرب المثل به کار مي رود.
--------------------------
*** ( هر که را جان نگهبان تن باشد و خرد به او فرمانروایی کند ، زندگیش سراسر آسایش و روشنی است " . )
(بزرگمهر)

حکایت سه ماهي

آورده اند که: ***
در آبگيري سه ماهي زيبا و بزرگ زندگی می کردند . روزی چند ماهیگیر از آنجا می گذشتند . وقتی چشمشان به آن ماهیهاي چاق و زيبا افتاد ، چون وسایل مناسبی همراه نداشتند ، قرار گذاشتند که وسایل مناسب صید آنها را با خود بیاورند و آنها را صید کنند . ماهيها که حرفهای آنها را شنیده بودند ، فهمیدند که اگر تعلل کنند ، به دام می افتند . پس باید برای رهایی از دست صیادان ، راهی پیدا می کردند.
يکي از آن سه ماهي ، بسیار عاقل و دوراندیش بود و ديگري نيم عاقل و چاره جو و اما سومين ماهی ، ابله و وقت گذران و غافل بود.
ماهي عاقل با خود گفت : بايد از این بلا ، جان سالم به در ببرم و به سوي درياي آزاد پهناور فرار کنم . او تصمیم گرفت که نقشه خود را مخفی نگه دارد و به دو ماهی دیگر نگوید . او می ترسید که اگر آنها از تصمیمی که او گرفته با خبر شوند ، به خاطر مشکلاتی که در این سفر طولانی وجود دارد ، او را منصرف کنند.
ماهي عاقل بي آنکه راه خود را و تصميم خود را با ديگران درميان بگذارد ، حرکت کرد و برای رسیدن به دریا ، از راههای باريک و پرخطر گذشت و خود را به درياي آزاد رساند . و از ظلمت خطرها خود را به درياي نور رسانيد.
ماهی دوم که نیم عاقل بود ، وقتی صیادان و دام آنها را دید ، فهمید که تعلل کرده است و خطر در کمین اوست . ابتدا شروع به مذمت خود کرد که چرا با ماهی عاقل همسفر نشده و جان از این مهلکه بدر نبرده است . اما دید با اندوه بر آنچه که پیش آمده ، همین اندک فرصتی را هم که دارد ، از دست می دهد . پس با خود گفت اکنون وقت غصه خوردن نیست . باید چاره ای بیندیشم تا از این خطر برهم. آنچه از دست رفت ، از دست رفته است و ديگر بدست نمی آید . با خودش گفت خود را به مردن می زنم و پشت بر آب و سينه به آسمان مي کنم و خود را به جريان آب مي سپارم ، ‌بي حرکت و مرده نما . تا با اين حيله ماهيگيران تصور کنند که من مرده ام و از من دست بردارند . اين کار را کرد . ماهيگيران وقتی آن ماهي شکم برآمده و بي حرکت را بر سطح آب ديدند ، دريغ گويان او را از آب گرفتند و چون فهمیدند که مرده است ، او را بر زمين کنار آبگير انداختند و از او دور شدند . ماهي نيم عاقل ، افتان و خيران ، ‌دور از چشم ماهيگيران ، خود را به آبگيرانداخت و از مرگ و نيستي نجات يافت.
اما سومين ماهي که احمق بود و وقت گذران و کوته فکر . خطر پیش روی او بود و همین او را دچار اضطراب کرد . او در اثر دلهره و ترس و وحشت ، خود را به اين سو و آن سو مي کشيد تا مگر از خطر برهد . اما دام ماهيگيران به آب افکنده شد و او در دام گرفتار شد . در دام بلا نيز به تکاپو افتاد و از سوراخي به سوراخي و از حلقه اي به حلقه اي و از بندي به بندي ، خود را افتان و نالان مي جهانيد ، شايد برهد . اما هربار که در تلاش خود به بند و حلقه اي مي خورد ، خسته تر و مجروح تر از پاي مي افتاد تا اینکه به کلی توانش را از دست داد و در دام صيادان گرفتار شد . او را گرفتند و کباب کردند و خوردند . ماهی احمق پيش از آنکه نفس آخر را بکشد و جان بدهد ، با خود مي گفت اگر اين بار از دست اين صيادان برهم و از اين محنت خلاص شوم ،‌ خود را به دريا می رسانم و در آنجا در امن و امان زندگی می کنم . اگر هم خود نتوانم این کار را بکنم ، دست به دامان عاقلي می شوم و به پايمردي و راهنمائي او از خطرها می رهم و زندگي امن و راحتی را در پيش می گیرم . اما ديگر کار از کار گذشته بود


شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

یكی از بزرگترین شعرای ایران است كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال 606 ه.ق در شهر شیراز میباشد .

خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدی نیز از همان دوران كودكی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران كودكی پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادری خود قرار گرفت .او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت كه این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود .او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد كه در همین شهر بود كه به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد می كند . پس از چند سال كه او در بغداد به تحصیل مشغول بود شروع به سفرهای طولانی خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پای پیاده به حج رفت . سعدی سفرهای خود را تقریبا در سال 620-621 آغاز و حدود سال 655 با بازگشت به شیراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهایی كه شیخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ،‌هندوستان ،‌غزنین ، تركستان و آذربایجان و بیت المقدس و یمن و آفریقای شمالی كه ذكر كرده اند و اكثر این مطالب را از گفته های خود شیخ استنباط نموده اند ولیكن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمی توان اطمینان كرد بخصوص اینكه بعضی از آن گفته ها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست . شیخ شیراز دوستی محكمی با دو برادر معروف به صاحب دیوان یعنی شمس الدین محمد و علاء الدین عطا ملك جوینی وزرای دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شیخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شاید در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنین گفته اند كه محلی كه امروز مقبره او می باشد خانقاهش بوده است .نكته مهمی كه باید ذكر شود شهرت بسیاری است كه این شاعر بزرگ هم در حیات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته این نكته تازگی نداشته و در مورد شعرای دیگری نیز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است این است كه معروفیت سعدی فقط مختص به ایران نبوده حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان ،آسیای صغیر نیز رسیده بود و خودش در چند جا به این شهرت اشاره داشته كه این شهرت سعدی معلول چند خاصیت است اول اینكه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ، دوم اینكه او شاعری جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده و هم چنین وی در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكایات دلپذیر استفاده نموده است و دیگر اینكه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب می كند و همه اینها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گردیده است .شیخ شیراز در دوران شاعری خود افراد معدودی را مدح كرده كه بیشتر اتابكان سلغری و وزراء فارس و چند تن از رجال معروف زمانش می باشد و بزرگترین ممدوح سعدی از میان سلغریان اتابك مظفر الدین ابوبكر بن سعد بن زنگی است كه سعدی در روزگار این پادشاه به شیراز بازگشته بود و ممدوح دیگر سعد بن ابوبكر می باشد كه سعدی گلستان را در سال  656  ه. ق به او تقدیم می كند و دو مرثیه نیز در مرگ این شخص نیز سروده است و از میان ممدوحان ، سعدی ، شمس الدین محمد و برادرش علاءالدین عطا ملك جوینی را بیش از همه مورد ستایش قرار داده كه مدایح او هیچ شباهت به ستایشهای دیگر شاعران ندارد چون نه تملق می گوید و نه مبالغه می كند . بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش می كند و ممدوحان خود را به دادرسی و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیه توشه آخرت و بدست آوردن نام نیك تشویق و ترغیب می كند .این شاعر بزرگ در زمانی دار فانی را وداع گفت كه از خود شهرتی پایدار به جا نهاد . سال وفات او را بعضی 691 ه. ق ذكر كرده اند و گروهی معتقدند كه او در سال 690 ه. ق وفات یافته كه مقبره او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد .

   ویژگیهای آثار سعدی

آنچه که بیش از هر ویژگی دیگر آثار سعدی شهرت یافته است، «سهل و ممتنع» بودن است. این صفت به این معنی است که اشعار و متون آثار سعدی در نظر اول «سهل» و ساده به نظر می رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن های مختلف، همه ی خوانندگان به راحتی با این آثار ارتباط برقرار کرده اند. اما آثار سعدی از جنبه ی دیگری، «ممتنع

» هستند و کلمه ی «ممتنع» در اینجا یعنی دشوار و غیرقابل دسترس. وقتی گفته می شود شعر سعدی «سهل و ممتنع» است یعنی در نگاه اول، هر کسی آثار او را به راحتی می فهمد ولی وقتی می خواهد چون او سخن بگوید می فهمد که این کار سخت و دشوار و هدفی دست نیافتنی است. بعضی دیگر از ویژگی های آثار سعدی عبارتند از:

 نکات دستوری : نکات دستوری در آثار سعدی به صحیح ترین شکل ممکن رعایت شده است. عنصر وزن و موسیقی، منجر به از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی شود و سعدی به ظریف ترین و طبیعی ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده این کار برمی آید.

 

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست

گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست

نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد

قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست

یا

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت، که سر زخاک برآرم

به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم

حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم

 

ایجاز: ایجاز یعنی خلاصه گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی. دوری از عبارت پردازی های بیهوده ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر بلکه از زیبایی کلام نیز می کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه ای دارد. از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق های ظریف تخیلی و تغزلی می شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می کند. در شعر سعدی هیچ کلمه ای بدون دلیل اضافه یا کم نمی شود.

 

گفتم آهن دلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

 به دلت کز دلم به در نکنم

سخت تر زین مخواه سوگندی

ریش فرهاد بهترک می بود

گر نه شیرین نمک پراکندی

کاشکی خاک بودمی در راه

تا مگر سایه بر من افکندی ...

 

 ایجاز سعدی، ایجاز میان تهی و سبک نیست، بلکه پراز اندیشه و درد است. در دو حکایت زیر از «گلستان» به خوبی مشاهده می شود که سعدی چه اندازه از معنی را در چه مقدار از سخن می گنجاند:

حکایت:

 پادشاهی پارسایی را دید، گفت: «هیچت از ما یاد آید؟» گفت: «بلی، وقتی که خدا را فراموش می کنم.»

حکایت:

 یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.»

 

موسیقی  : سعدی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز در سبک و زبان اشعارش سود می جوید. وی اغلب از اوزان عروضی استفاده میکند. علاوه بر اوزان عروضی، شاعر به شیوه مؤثری از عواملی بهره می برد که هر کدام به نوعی موسیقی کلام او را افزایش می دهند؛ عواملی همچون انواع جناس، هم حروفیهای آشکار و پنهان، واج آرایی، تکرار کلمات، تکیه های مناسب، موازنه های هماهنگ لفظی در ادبیات و لف و نشرهای مرتب و ... استفاده از این عناصر به گونه ای هنرمندانه و زیرکانه صورت می گیرد که شنونده یا خواننده شعر او پیش از آن که متوجه صنایع به کار رفته در شعر او شود، جذب زیبایی و هماهنگی و لطافت آنها می شود. در غزل زیر سعدی نهایت استفاده را از عوامل موسیقی زای زبان برده است، بی آن که سخنش رنگ تکلف و تصنع به خود بگیرد. تکرارهای هنرمندانه ی کلمات، هم حروفی ها و وزن مناسب شعر و همچنین لحن عاطفی و تعزلی کلام سعدی را چون شربتی شیرین و گوارا به جان خواننده می ریزد:

 

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست

باز آ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سری است با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینْت بوالعجب

نه روی آنکه مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

 

طنز و ظرافت:  طنز و ظرافت جایگاه ویژه ای در ساختار سبکی آثار سعدی دارد. البته خاستگاه این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می گردد. طنز سعدی، سرشار از روح حیات و سرزندگی است. سعدی به یاری لحن طنز، خشکی را از کلام خود می گیرد و شور و حرکت را بدان باز می گرداند. با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می کند. طنز، نیش همراه با نوش است؛ زخمی در کنار مرهم. سالها بعد، لسان الغیب، حافظ شیرازی ابعاد عمیق دیگری به طنز شاعرانه بخشید و از آن در شعر خود استفاده ها برد:

با محتسب شهر بگویید که زنهار                     در مجلس ما سنگ مینداز که جام است

 یا

 کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی                به نقد اگر نکُشد عشقم، این سخن بکش

 

 

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

یكی از بزرگترین شعرای ایران است كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال 606 ه.ق در شهر شیراز میباشد .

خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدی نیز از همان دوران كودكی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران كودكی پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادری خود قرار گرفت .او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت كه این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود .او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد كه در همین شهر بود كه به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد می كند . پس از چند سال كه او در بغداد به تحصیل مشغول بود شروع به سفرهای طولانی خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پای پیاده به حج رفت . سعدی سفرهای خود را تقریبا در سال 620-621 آغاز و حدود سال 655 با بازگشت به شیراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهایی كه شیخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ،‌هندوستان ،‌غزنین ، تركستان و آذربایجان و بیت المقدس و یمن و آفریقای شمالی كه ذكر كرده اند و اكثر این مطالب را از گفته های خود شیخ استنباط نموده اند ولیكن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمی توان اطمینان كرد بخصوص اینكه بعضی از آن گفته ها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست . شیخ شیراز دوستی محكمی با دو برادر معروف به صاحب دیوان یعنی شمس الدین محمد و علاء الدین عطا ملك جوینی وزرای دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شیخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شاید در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنین گفته اند كه محلی كه امروز مقبره او می باشد خانقاهش بوده است .نكته مهمی كه باید ذكر شود شهرت بسیاری است كه این شاعر بزرگ هم در حیات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته این نكته تازگی نداشته و در مورد شعرای دیگری نیز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است این است كه معروفیت سعدی فقط مختص به ایران نبوده حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان ،آسیای صغیر نیز رسیده بود و خودش در چند جا به این شهرت اشاره داشته كه این شهرت سعدی معلول چند خاصیت است اول اینكه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ، دوم اینكه او شاعری جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده و هم چنین وی در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكایات دلپذیر استفاده نموده است و دیگر اینكه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب می كند و همه اینها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گردیده است .شیخ شیراز در دوران شاعری خود افراد معدودی را مدح كرده كه بیشتر اتابكان سلغری و وزراء فارس و چند تن از رجال معروف زمانش می باشد و بزرگترین ممدوح سعدی از میان سلغریان اتابك مظفر الدین ابوبكر بن سعد بن زنگی است كه سعدی در روزگار این پادشاه به شیراز بازگشته بود و ممدوح دیگر سعد بن ابوبكر می باشد كه سعدی گلستان را در سال  656  ه. ق به او تقدیم می كند و دو مرثیه نیز در مرگ این شخص نیز سروده است و از میان ممدوحان ، سعدی ، شمس الدین محمد و برادرش علاءالدین عطا ملك جوینی را بیش از همه مورد ستایش قرار داده كه مدایح او هیچ شباهت به ستایشهای دیگر شاعران ندارد چون نه تملق می گوید و نه مبالغه می كند . بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش می كند و ممدوحان خود را به دادرسی و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیه توشه آخرت و بدست آوردن نام نیك تشویق و ترغیب می كند .این شاعر بزرگ در زمانی دار فانی را وداع گفت كه از خود شهرتی پایدار به جا نهاد . سال وفات او را بعضی 691 ه. ق ذكر كرده اند و گروهی معتقدند كه او در سال 690 ه. ق وفات یافته كه مقبره او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد .

   ویژگیهای آثار سعدی

آنچه که بیش از هر ویژگی دیگر آثار سعدی شهرت یافته است، «سهل و ممتنع» بودن است. این صفت به این معنی است که اشعار و متون آثار سعدی در نظر اول «سهل» و ساده به نظر می رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن های مختلف، همه ی خوانندگان به راحتی با این آثار ارتباط برقرار کرده اند. اما آثار سعدی از جنبه ی دیگری، «ممتنع

» هستند و کلمه ی «ممتنع» در اینجا یعنی دشوار و غیرقابل دسترس. وقتی گفته می شود شعر سعدی «سهل و ممتنع» است یعنی در نگاه اول، هر کسی آثار او را به راحتی می فهمد ولی وقتی می خواهد چون او سخن بگوید می فهمد که این کار سخت و دشوار و هدفی دست نیافتنی است. بعضی دیگر از ویژگی های آثار سعدی عبارتند از:

 نکات دستوری : نکات دستوری در آثار سعدی به صحیح ترین شکل ممکن رعایت شده است. عنصر وزن و موسیقی، منجر به از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی شود و سعدی به ظریف ترین و طبیعی ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده این کار برمی آید.

 

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست

گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست

نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد

قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست

یا

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت، که سر زخاک برآرم

به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم

حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم

 

ایجاز: ایجاز یعنی خلاصه گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی. دوری از عبارت پردازی های بیهوده ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر بلکه از زیبایی کلام نیز می کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه ای دارد. از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق های ظریف تخیلی و تغزلی می شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می کند. در شعر سعدی هیچ کلمه ای بدون دلیل اضافه یا کم نمی شود.

 

گفتم آهن دلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

 به دلت کز دلم به در نکنم

سخت تر زین مخواه سوگندی

ریش فرهاد بهترک می بود

گر نه شیرین نمک پراکندی

کاشکی خاک بودمی در راه

تا مگر سایه بر من افکندی ...

 

 ایجاز سعدی، ایجاز میان تهی و سبک نیست، بلکه پراز اندیشه و درد است. در دو حکایت زیر از «گلستان» به خوبی مشاهده می شود که سعدی چه اندازه از معنی را در چه مقدار از سخن می گنجاند:

حکایت:

 پادشاهی پارسایی را دید، گفت: «هیچت از ما یاد آید؟» گفت: «بلی، وقتی که خدا را فراموش می کنم.»

حکایت:

 یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.»

 

موسیقی  : سعدی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز در سبک و زبان اشعارش سود می جوید. وی اغلب از اوزان عروضی استفاده میکند. علاوه بر اوزان عروضی، شاعر به شیوه مؤثری از عواملی بهره می برد که هر کدام به نوعی موسیقی کلام او را افزایش می دهند؛ عواملی همچون انواع جناس، هم حروفیهای آشکار و پنهان، واج آرایی، تکرار کلمات، تکیه های مناسب، موازنه های هماهنگ لفظی در ادبیات و لف و نشرهای مرتب و ... استفاده از این عناصر به گونه ای هنرمندانه و زیرکانه صورت می گیرد که شنونده یا خواننده شعر او پیش از آن که متوجه صنایع به کار رفته در شعر او شود، جذب زیبایی و هماهنگی و لطافت آنها می شود. در غزل زیر سعدی نهایت استفاده را از عوامل موسیقی زای زبان برده است، بی آن که سخنش رنگ تکلف و تصنع به خود بگیرد. تکرارهای هنرمندانه ی کلمات، هم حروفی ها و وزن مناسب شعر و همچنین لحن عاطفی و تعزلی کلام سعدی را چون شربتی شیرین و گوارا به جان خواننده می ریزد:

 

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست

باز آ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سری است با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینْت بوالعجب

نه روی آنکه مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

 

طنز و ظرافت:  طنز و ظرافت جایگاه ویژه ای در ساختار سبکی آثار سعدی دارد. البته خاستگاه این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می گردد. طنز سعدی، سرشار از روح حیات و سرزندگی است. سعدی به یاری لحن طنز، خشکی را از کلام خود می گیرد و شور و حرکت را بدان باز می گرداند. با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می کند. طنز، نیش همراه با نوش است؛ زخمی در کنار مرهم. سالها بعد، لسان الغیب، حافظ شیرازی ابعاد عمیق دیگری به طنز شاعرانه بخشید و از آن در شعر خود استفاده ها برد:

با محتسب شهر بگویید که زنهار                     در مجلس ما سنگ مینداز که جام است

 یا

 کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی                به نقد اگر نکُشد عشقم، این سخن بکش

 

 

رهبری

www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir  

ضرب المثل " سر شاخه نشسته و بيخش را مي برد."

*** ضرب المثل امروز :
"
سر شاخه نشسته و بيخش را مي برد."
ماجرا از اين قرار است که روزي دزدي وارد باغي شد . از خلوتي باغ استفاده کرد و از درختي بالا رفت و شروع به چيدن ميوه هاي آن کرد . در همين موقع ، باغبان وارد باغ شد و دزد را بالاي درخت و در حال دزدي ميوه هاي باغ ديد . زير درخت رفت و فرياد زد : اي نامرد بالاي درخت چه مي کني ؟ دزد که نمي دانست او صاحب باغ است گفت : مگر نمي بيني ؟ مشغول کار هستم . باغ خودم است و بالاي درختش هستم.
صاحب باغ تا اين حرف را شنيد ، چوبي برداشت و شروع به زدن پاهاي دزد که از درخت آويزان بود کرد و گفت از کي تا حالا اين باغ مال تو شده ؟
دزد با خودش گفت نکند اين مرد صاحب باغ باشد ؟ شايد هم صاحب باغ بغلي است . فوراً پاهايش را جمع کرد که چوب صاحب باغ به او نرسد . بعد چاقويي از جيبش در آورد و مشغول بريدن شاخه اي شد که روي آن نشسته بود و به صاحب باغ گفت : " مزاحم کارم نشو . صاحب باغ گفته که شاخه هاي اضافي درخت را ببرم."
صاحب باغ از اين حرف دزد خنده اش گرفت و به او گفت : " خجالت بکش و اينقدر دروغ نگو . صاحب باغ منم . من کي به تو پول دادم که شاخ و برگ اضافي درختهاي باغم را ببري ؟ "
دزد بيچاره که به دام افتاده بود ، خواست دروغ ديگري بگويد . صاحب باغ به او گفت : بيا پايين . عقل هم خوب چيزي است ، تو داري ته همان شاخه اي را مي بري که رويش نشسته اي . اگر کمي ديگر اين کار را ادامه بدهي ، شاخه مي شکند و از آن بالا به زمين مي افتي . اگر تو اهل اين کارها بودي ، مي دانستي که شاخه هاي اضافي را چگونه مي برند.
دزد که به اشتباه خود پي برده بود و خجالت زده بود ، از درخت پايين آمد و منتظر بود که صاحب باغ او را تنبيه کند . اما صاحب باغ چيزي نگفت . او هم سرش را از خجالت پايين انداخت و رفت.
از آن روز به بعد ، هر وقت کسي به کاري دست بزند که نتيجه اش ضرر به خودش اوست ، از زبان مردم خواهيد شنيد که :
"
سر شاخه نشسته و بيخش را مي برد."
--------------------------
این قسمت را با سخني از سعدي شاعر پرآوازه ايران ، به پايان مي بريم. ***
(
هركه با داناتر از خود بحث كند تا بدانند كه دانا است ، بدانند كه او نادان است.)

 

حکايت  خداوند کسي را که خشم خود را فرو بخورد و از خطاي مر, دوست دارد

*** آورده اند که:
در روزگاران گذشته ، پادشاهي دو وزير داشت . يکي مهربان و پاکدل ، ديگري حسود و بدکردار بود . وزير حسود و بد زبان از وزير مهربان خوشش نمي آمد و هر روز به دنبال فرصتي مي گشت تا به او ضربه بزند و موقعيت او را پيش پادشاه خراب کند. اما وزير مهربان ، تمام بدجنسي هاي او را مي ديد و از توطئه هاي او با خبر بود و سکوت مي کرد .
از قضا ، روزي از روزهاي خوب خدا ، مردي را دست بسته به نزد پادشاه آوردند ، وقتي که علت را جويا شدند ، سرکرده سربازان گفت که : اين مرد از پادشاه بدگويي کرده و در کوچه و بازار از ظلم و ستم پادشاه انتقاد کرده است . پادشاه بسيار عصباني شد و دستور داد تا گردن مرد بيچاره را بزنند . هر دو وزير نزديک مرد دستگير شده ايستاده بودند . وقتي يکي از سربازها رفت که جلاد را صدا بزند ، مرد محکوم به مرگ ، زير لب شروع به بد گفتن از پادشاه کرد.
پادشاه که دورتر از مرد بيچاره ايستاده بود ، سخنان او را نمي شنيد ، رو به وزير پاکدل کرد و پرسيد : " اين مرد زير لب چه مي گويد ؟ نکند باز هم از ما بد مي گويد ؟"
وزير مهربان و پاکدل ، نگاهي به چهره دردمند و رنجور مرد بيچاره انداخت و آنگاه رو به پادشاه کرد و گفت : " اي پادشاه دادگستر ! اين مرد بيچاره دارد به جان شما دعا مي کند و زير لب مي گويد خداوند کسي را که خشم خود را فرو بخورد و از خطاي مردم درگذرد ، دوست دارد."
پادشاه وقتي چنين شنيد ، خوشحال شد و خشمش فرو نشست و از گناه آن مرد بينوا درگذشت و او را بخشيد.
اما بشنويد از وزير حسود . او حرفهاي آن مرد بيچاره را شنيده بود و مي دانست که او زير لب به پادشاه دشنام مي داده و وزير پاکدل ، خلاف آن را براي پادشاه بيان کرده است . با خود انديشيد : " حالا بهترين فرصت براي انتقام گرفتن از وزير است . اگر دروغ او را فاش کنم ، پيش پادشاه خوار و زبون خواهد شد و شايد پادشاه دستور دهد که او را مجازات کنند."
وزير بدجنس رو به پادشاه کرد و گفت : " درست نيست که در حضور پادشاه غير از راستي سخني گفته شود . اي پادشاه اين مرد به شما دشنام داد و ناسزا گفت."
پادشاه بسيار ناراحت شد و با عصبانيت به وزير بد دل نگاه کرد . وزير بدجنس گمان کرد که پادشاه به خاطر دروغي که وزير مهربان گفته خشمگين شده است ، اما اشتباه مي کرد . پادشاه پس از اندکي سکوت ، رو به وزير بد نهاد کرد و گفت : آن دروغ براي من پسنديده تر از اين راستي بود که تو بيان کردي . چرا که او با نيت خير آنگونه گفت و تو از روي خباثت و بددلي اين سخن را گفتي . نشنيده اي که خردمندان گفته اند : " دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز"
وزير بد جنس از شدت شرم و پشيماني سر به زير افکند . پادشاه گفت : وزير از روي مهرباني و به منظور کمک به جان اين مرد بينوا اينگونه سخن گفت . او با اين کار خود هم اين مرد را از مرگ نجات بخشيد و هم احترام مرا نگه داشت . اما تو نيت بد داشتي . مي خواستي آن مرد بينوا کشته شود و هم اينکه به من بي احترامي کردي . تو حرف زشتي را که آن مرد بر زبان آورده بود ، بر زبان آوردي و احترام مرا نگه نداشتي.
پادشاه دستور داد آن مرد بيچاره را رها کنند تا به سر کار و زندگيش برود . به وزير مهربان و پاکدل پاداش داد و وزير بدجنس و حسود را از کار برکنار کرد . آري چه خوب گفته اند که اگر کسي چاهي براي ديگري بکند ، نخست خود در آن چاه مي افتد .
( باز نويسي شده از گلستان سعدي)


" من الان دُهُل می زنم ، ولی فردا صدایش بلند می شود!"

" من الان دُهُل می زنم ، ولی فردا صدایش بلند می شود!"
حکایت کرده اند که در شهری خانه ای بود که اموال با ارزش و گران قیمتی در آن بود. دزدی که از این مسأله باخبر بود، قصد کرد که به داخل آن خانه راهی پیدا کند . چند روز دور و بر خانه گشت . ولی از ترس مردم نمی توانست وارد خانه شود . او می دانست که چند روزی خانه خالی است. این بود که با خودش قرار گذاشت که یک شب ، نیمه شب دیوار خانه را سوراخ کند و وارد خانه شود. یکی از شبها بیل و کلنگی برداشت و دور از چشم مردم خود را به آن خانه رساند. دزد با ترس و لرز نگاهی به دور و برش انداخت و مشغول کار شد. دیوار خانه سنگی و سخت بود . به همین دلیل کار دزد هم رنج آور و نفس گیر بود . دزد با کلنگ به دیوار سنگی می کوبید و صدای بلندی ایجاد می شد. در آن وقتی که دزد سرگرم سوراخ کردن دیوار بود ، ناگهان یک نفر در تاریکی از خواب بلند شد. او چشمهایش را می مالید و از سر و صداها هم تعجب کرده بود . آن مرد ، فقیر بی سر و سامانی بود که جایی برای زندگی نداشت.
مرد فقیر که نمی دانست چه خبر شده، خسته و خواب آلود خود را به نزدیکی دزد رساند . دزد با دیدن او بیل و کلنگ را رها کرد و به گوشه ای فرار کرد. ولی وقتی دید او آدم گرفتار و بینوایی است، دوباره خود را به کنار دیوار رساند.
دزد پرسید:" این وقت شب این جا چه می کنی؟ مگر خانه و زندگی نداری؟"
مرد فقیر گفت : " اگر خانه و زندگی داشتم که این جا نبودم، بگو خود تو این جا چه می کنی؟"
( دزد ) : من کاری دارم که این جا هستم. مثل تو که بیکار نیستم.
( فقیر ) : کمک نمی خواهی؟
( دزد) : نه . تو نمی توانی به من کمک کنی...
( فقیر ) : مگر تو چکار می کنی ؟
( دزد ) : من دُهُل * می زنم...
( فقیر ) : برای چه دُهُل می زنی؟
( دزد ) : تو که از هیچ چیز خبر نداری؟
مرد فقیر خیلی آرام گفت :" مگر چه خبر شده که من خبر ندارم."
( دزد ) : فردا این جا عروسی است... من هم دارم خودم را برای عروسی آماده می کنم...
( فقیر ) : عروسی توست؟
( دزد ) : نه مرد نادان . کار من دُهُل زنی است. از حالا دارم دُهُل می زنم و خودم را آماده می کنم تا فردا توی عروسی دُهُل بزنم.
مرد فقیر کمی به دیوار و کمی به دزد نگاه کرد و گفت:" خیلی خُب، این چه جور دُهُل زدن است که صدا ندارد؟ "
دزد گفت :" دُهُل من با دُهُلهای دیگر فرق دارد. « من الان دُهُل می زنم، ولی فردا صدایش بلند می شود!"
اگر بخواهند به کسی بگویند نتیجه کاری را که انجام می دهم ، بعدا" می بینی، این ضرب المثل حکایت حال اوست که :" من الان دُهُل می زنم، ولی فردا صدایش بلند می شود!"

* دُهُل= طبل بزرگ که در جشنها، عروسیها و جنگهای قدیم از آن استفاده می شد و هنوز هم در برخی از قریه های ایران در عزا و عروسی کاربرد دارد.

داستان ضرب المثل: "خر ما از کره گی دم نداشت ! "

روزی و روزگاری مردی از کسی پولی طلب داشت ، به سراغ مرد بدهکار رفت و گفت : « زود باش بدهی ات را بده ، وگرنه خودت می دانی !»
مرد بدهکار گفت : « ندارم و نمی دهم ! » و بعد پا به فرار گذاشت . صاحب پول هم با عده ای به دنبال او دویدند. مرد بدهکار از دیوار کوتاهی بالا رفت و خود را به بام خانه ای رساند . در حیاط آن خانه پیرمرد بیماری در سایه خوابیده بود و نزدیکان و فرزندانش دور او نشسته بودند . مردی که بالای بام بود ناخواسته و ناگهانی به پایین افتاد و روی پیرمرد بیمار افتاد و او را کشت . مرد که تنها به فکر نجات خودش بود بدون توجه به اتفاقی که افتاده است از آن خانه فرار کرد و در کوچه ها شروع به دویدن نمود . این درحالی بود که طلبکار و دوستانش هم هنوز به دنبال او می دویدند .
مرد فراری که به دنبال رهایی خودش بود ، هنگام فرار به بیابانی رسید. در بیابان می دوید که صدای چند نفر را شنید : « مرد ، کمک کن و آن اسب را بگیر ! »
اسبی در حال فرار بود و چون مرد فراری خوب می دوید صاحبان اسب از او کمک خواستند. اما مرد نمی توانست دنبال اسب بدود ، چرا که می ترسید او را بگیرند. پس سنگی برداشت و به طرف اسب انداخت تا شاید حیوان بایستد. سنگ به چشم اسب خورد و یکی از چشمان اسب را نابینا کرد . در این حال صاحبان اسب هم به دنبال مرد فراری دویدند.
مرد که دنبال کنندگان خود را نزدیک می دید ، راهش را عوض کرد و دوباره به شهر برگشت تا شاید راه نجاتی پیدا کند . او همین طور که می دوید ، عده ای را دید که دارند الاغی را از روی زمین بلند می کنند.
الاغ نشسته بود و از جایش تکان نمی خورد . مرد فراری در حال گذشتن از کنار آنها بود که صاحب الاغ گفت : « کجا می روی مرد ، بیا کمک کن ! »
مرد ، خسته و نفس زنان برای کمک کردن دم الاغ را گرفت و کشید و دم الاغ کنده شد . در این وقت صاحب الاغ و همراهانش هم به دنبال مرد فراری دویدند و چون او خسته شده بود . در جایی گرفتارش کردند و دستهایش را بستند و پیش قاضی بردند.
قاضی مرد درست کاری نبود . مرد بدهکار نگاهی به او انداخت و اشاره ای کرد . یعنی این که اگر به من کمک کنی ، من هم مزد تو را می دهم .
قاضی رو به شکایت کنندگان کرد و گفت : « بگویید این مرد بینوا چه کرده که او را به این روز انداخته اید ؟»
طلبکار گفت : « جناب قاضی ، مدتها پیش این مرد از من پولی گرفته و نمی دهد . »
- آیا کسی دیده که به او پول داده ای ؟
- نه ، کسی ندیده ، چون ما آشنا هستیم .
- آیا سندی داری که این را ثابت کند؟
- نه هیچ چیزی ندارم .
- پس برو که هیچ حقی هم نداری .
مرد طلبکار رفت . صاحب اسب جلو آمد و گفت : « جناب قاضی به داد ما برس ! من و خویشانم به این مرد گفتیم که نگذار اسب فرار کند ، این مرد با سنگ زد و یکی از چشمهای اسب را کور کرد. »
قاضی گفت : « این هم چاره ای دارد . باید اسب را از وسط نصف کنیم . قیمت آن نصفی را که سالم است با آن نیمه که سالم نیست مقایسه کنیم و او جریمه اش را بدهد. »
صاحب اسب و همراهانش شکایت خود را پس گرفتند و رفتند .
پسران پیرمردی که مرده بود جلو آمدند و گفتند : « جناب قاضی ، پدر ما بیمار بود . این مرد از روی بام روی او افتاد و پدر ما فوت شد. حالا ما دیه می خواهیم ! »
قاضی پرسید : « پدرشما چند سال داشت ؟ »
- هفتاد سال
- این مرد سی سال دارد. چهل سال صبر کنید و بعد از او دیه بگیرید !
آنها پشیمان شدند و گفتند : « حالا ما اگر از حق خودمان بگذریم چه می شود؟ »
- آزادید ! می توانید به دنبال زندگی تان بروید .
بعد از این قاضی رو به مردی که دم الاغش کنده شده بود کرد و پرسید : « خب تو چه می خواهی ؟ اگر حرفی داری بزن تا حق تو را هم از این مرد بگیرم ! »
صاحب خر که دید اگر حرفی بزند ، ممکن است بدهکار هم بشود ، گفت : « زنده باشی جناب قاضی ! من هیچ طلبی از این مرد ندارم . راستش را بخواهید خر ما از کره گی دم نداشت ! »
او این را گفت و زود از پیش قاضی رفت .
اگر کسی به دنبال گرفتن حق خود از دیگری برود ، ولی نه تنها به حق نرسد ، بلکه بدهکار هم بشود ، این ضرب المثل حکایت حال او می شود و می گویند : « خر ما از کره گی دم نداشت.»

 

بوستان سعدی) داستان ضرب المثل

 

: « پول دود کباب، صدای سکه است. »
روزی و روزگاری مرد بینوایی در بازار شهر می رفت. ظهر بود. مرد گرسنه بود و هوس خوردن غذای خوبی به سرش زده بود. تکه نانی در دست داشت. لقمه ای از نان را خورد، ولی نان خالی به دلش نچسبید. از دور بوی کباب می آمد. بوی خوش کباب او را به سوی خود کشید.
مرد گرسنه رفت و رو به روی دکان کبابی ایستاد. نگاهی به آنها که توی دکان بودند انداخت. چند نفر با لذت نان و کباب می خوردند. دود ناشی از پختن کباب که از دکان بیرون می آمد به سر و صورت مرد گرسنه خورد. در این حال ناگهان فکری به سرش زد .کمی جلو رفت و لقمه نانی را در میان دود کباب گرفت. نان کمی بوی کباب گرفت.
مرد بینوا نان را خورد و کم کم احساس کرد در حال خوردن کباب است. نان با دود کباب، غذای آن روز او را دلچسب کرده بود. او در این حال خوش بود که یک دفعه دستی به شانه اش خورد : « چه می کنی مرد ؟»
مرد بینوا گفت : « می بینی که دارم نان با دود کباب می خورم ! »
- با اجازه کی این کار را می کنی ؟
مرد بینوا تعجب کرد و گفت : « مگر این کار هم اجازه می خواهد ؟ دود در هوا می رود ، من هم نان خودم را با آن بو می دهم . »
صاحب کبابی گفت : « کار بدی می کنی ! من این جا کار می کنم و زحمت می کشم آن وقت تو بی آن که حتی یک سکه بدهی، نان و کباب می خوری ! »
- چه حرفها می زنی ! کدام نان و کباب؟ من نان و دود کباب می خورم، دود هم که در هواست ! »
-من این حرفها را نمی فهمم ! یا پول کبابی را که خورده ای بده یا پیش قاضی شهر از تو شکایت می کنم .
- شکایت کن ، مرا از چه می ترسانی ؟ من اگر پول داشتم که می آمدم خود کباب را می خوردم نه دود کباب را.
مرد کباب فروش و مرد بینوا پیش قاضی شهر رفتند. آنها هر چه را که گفته بودند و شنیده بودند، برای قاضی تعریف کردند. قاضی مدتی فکر کرد، بعد از مرد کباب فروش پرسید : « تو نمی خواهی از حق خودت بگذری ؟ »
مرد کباب فروش گفت: « چرا بگذرم جناب قاضی ؟ این مرد کباب خورده ، باید پول آن را بدهد.»
قاضی رو به مرد بینوا کرد و گفت : « تو چه می گویی ؟ آیا حاضری پول کباب این مرد را بدهی؟ »
- من برای کدام کباب پول بدهم؟
- برای آن کبابی که با نان خورده ای! حالا بگو چند سکه داری؟
- همه دار و ندار من سه سکه است.
- آن سه سکه را به من بده تا حق این مرد را به او بدهم.
مرد بینوا، با نگرانی و اندوه سه سکه را به قاضی داد. قاضی از همان جا که نشسته بود، سکه ها را روی زمین انداخت و به مرد کباب فروش گفت : « پول دود کباب را بردار !
کباب فروش به سوی سکه ها رفت که قاضی به او گفت : « پول دود کباب سکه نیست ، پول دود کباب ، صدای پول است ! »
مرد کباب فروش گفت: « یعنی چه جناب قاضی ؟ مگر این مرد نباید پول کباب را به من بدهد ؟ »
قاضی گفت : « بله درست می گویی ، ولی " پول دود کباب ، صدای سکه است ". پس تو به حق خودت رسیدی، این مرد هم بدهکاری خودش را به تو داد.»
از آن پس اگر کسی بخواهد برای کاری که نکرده و چیزی که نفروخته است ، پولی بگیرد ، این ضرب المثل حکایت حال اوست و به او می گویند : « پول دود کباب ، صدای سکه است.»

چند حکایت کوتاه از تذکره الاولیاء

 

● روسیاهی
«جنید» را در بصره مریدی بود. روزی در خلوت، اندیشه گناهی کرد و در آینه نگریست و روی خود سیاه دید. متحیر شد. هر حیله که کرد، سود نداشت. از شرم، روی به کس ننمود.
چون سه روز برآمد، آن سیاهی پاره پاره کم شد. ناگاه یکی در زد. گفت؛«کیست؟»
گفت؛«از جنید نامه آورده ام».
نامه برخواند. نوشته بود؛« چرا در حضرت عزت با ادب نباشی؟ سه شبانه روز است که گازری ]شست و شو[ می کنم تا سیاهی رویت به سپیدی بدل شود!»
● روزگرم
جنید با مریدی به بادیه فرو شد. گوشه جیب مرید پاره بود و آفتاب برگردن او می تافت، تا بسوخت. بر زبان مرید رفت که ؛«امروز، روزی گرم است!»
شیخ، به هیبت در وی نگریست و گفت؛«برو، که تو اهل صحبت نیستی!»
● از نگاه دیگران
«نوری» ]ابوالحسین نوری[ در ابتدا، چنان بود که هر روز بامداد از خانه بیرون می آمد که«به دکان می روم» و نانی چند برمی داشت و در راه بخشش می کرد و در مسجد می رفت و نماز می گزارد، تا نماز پیشین. و آنگاه به دکان می آمد.
اهل خانه می پنداشتند که به دکان چیزی خورده است و اهل دکان گمان می بردند که به خانه چیزی خورده است. بیست سال، اینگونه، معاملت می کرد که کسی بر احوال او مطلع نشد.
● آموختن
«شبلی» پیش «نوری» رفت. او را دید به مراقبت نشسته، چنان ساکن، که مویی بر تن او حرکت نمی کرد. گفت؛«مراقبتی چنین نیکو از که آموختی؟»
گفت؛ «از گربه که بر سوراخ موش می ایستد!»
● حیرت
یک روز «نوری»، مردی را دید که در نماز، با محاسن، حرکت می کرد. گفت؛«ای مرد، دست از محاسن حق بدار!»
این سخن به خلیفه رسانیدند و فقه دانان گفتند که «او، با این سخن، کافر شد!»
او را پیش خلیفه بردند. خلیفه گفت؛«این سخن را تو گفتی؟»
گفت؛«بلی». گفت؛«چرا گفتی؟» گفت؛«بنده، از آن کیست؟»
گفت؛«از آن خدایی». گفت؛«محاسن از آن کیست؟» گفت؛«از آن کسی که بنده از آن اوست».
و متحیر شد!

شتر دیدی؟ ندیدی!

اگر یک نفر از رازی خبردار باشد و بروز دادن آن باعث زحمت و گرفتاری خودش یا دیگری بشود، به او می گویند: ”شتر دیدی؟ ندیدی!“
می گویند سعدی از دیاری به دیاری می رفت و در راه چشمش به زمین افتاد. جای پای یک مرد و یک شتر را دید که از جلو او رد شده بودند. بعد در یک طرف راه، مگس و طرف دیگر، پشه دید.“
پیش خود گفت: ”یک لنگه بار این شتر، عسل بوده و لنگهٔ دیگرش روغن.“
باز نگاهش به خط راه افتاد. دید علف های یک طرف جاده خورده شده.“
پیش خود گفت: ”یک چشم این شتر کور بوده، یک چشم بینا.“
از قضا خیال های سعدی همه درست بود و ساربانی که از جلوی گذشته بود، به خواب می رود و وقتی که بیدار می شود، می بیند شترش رفته.
او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: ”شتر مرا ندیدی؟“
سعدی گفت: ”یک چشم شترت کور نبود؟“
مرد گفت: ”چرا!“
گفت: بارش عسل و روغن نبود؟“
مرد گفت: ”چرا!“
سعدی گفت: ”من ندیدم!“
مرد ساربان که نشانی ها را درست شنید، اوقاتش تلخ شد و گفت: ”شتر مرا تو دزدیدی. همهٔ نشانی هایش را هم درست می دهی.“
بعد با چوبی که در دست داشت، شروع کرد به زدن سعدی. سعدی تا آمد بگوید من از روی جای پا و علامت ها فهمیدم و این ها را گفتم، چند تائی چوب ساربانی خورده بود. وقتی مرد ساربان باور کرد که او شتر را ندزدیده، راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه کرد. گفت:
سعدیا چند خوری چوب شترداران را
تو شتر دیدی؟ نه! جا پاشم ندیدی

منبع: ”تمثیل و مثل“ ، پژوهش گر: ”ابوالقاسم انجوی“
به انتخاب: مهدی آب حیات

جوامع الحکایات سدیدالدین عوفی

چنین گویند که در روزگار کسری لقب عمومی پادشاهان سامانی، سالی باران از آسمان باز ایستاد و در زمین «اصطخر» قحطی عظیم افتاده و مردمان ولایت درمانده گشتند، و از رنج گرسنگی قصه نوشتند، و صورت حال به بهرام بازنمودند. بهرام بر پشت قصه توقیع کردفرمان نوشت؛«چون دست پادشاه به بخشیدن مال سخی بود، بخیلی کردن آسمان به باران باریدن زیانکار نبود، فرمان دادیم تا شکستگی های شما را جبر کنندبرای پریشانی حال شما چاره کنند و مایحتاج درویش و توانگر و خاص و عام از بیت المال اطلاق کنند بپردازند.فپس بفرمود تا انبار خانه ها را خالی کردند و از نرخ روز به ده پانزده کم فروختند از نرخ روز ارزان تر فروختند.
و چون رعیت آن کرم و بذل بدیدند دست به عمارت آبادانی و زراعت برگشودند، و ولایت آبادان شد و رعیت دلشاد گشت، و کار بدانجا رسید که صاحب خبر غآنکه اخبار را رساندف قصه نوشت که «عامل اهواز پنج هزار درم از زواید عمل و توفیرغاز راه اضافه مالیات ها و افزودن مقدار آنف از مال رعیت در بیت المال نهاده است. و اضعاف این، به خویشان و پیوستگان خود داده.»بهرام بر پشت قصه توقیع کرد که «آب هایی که در جوی رود، نخست جوی خورد، آنگاه به کشت مردمان رسد. فرمان بر آن جملت استغ چنین فرمان می دهمف که مال به خداوندان باز دهد، و بیت المال ما را از اموال رعیت پر نکند که توانگری رعیت، توانگری پادشاه باشد.» از رعیت شهی که مایه ربود بن دیوار کند و بام اندود
● هوشیاری منصور خلیفه عباسی
آورده اند که وقتی روزگاری یکی از صرافان بغداد به امیر منصور، قصه مرافعت کرد و باز نمود شکایت نامه داد و در آن چنین اظهار داشت که «مردی صرافم، و اندک سرمایه ای داشتم که بدان سرمایه اسباب معیشت من منظم بودی.
آن را در صندوقچه ای نهاده بودم، و از خانه من غایب گم و ناپیدا شده است و من مفلس بمانده ام. امید می دارم که امیر در باب بنده نظر فرماید، تا مگر از حضیض محنت به اوج راحت برآیم.»امیر چون این قصه بر خواند، فرمان داد تا به وقت خلوت صراف را حاضر کردند و از وی سوال کرد که؛ «در خانه تو هیچ نشانه و اثری قوی هست؟قراین و نشانه های کافی که بر مال گم شده دلالت کند وجود دارد؟آن مرد گفت؛«نیست.»
امیر گفت؛«در خانه تو با تو که می باشد؟» گفت؛«عیال من.» گفت؛«جوان است یا زال؟» گفت؛«جوان.» امیر منصور دانست که آن، کار زن بود. چون آن صراف مردی کهل میانه سالف بود و جمالی لایق نداشت. گفت؛«اندیشه نباید کرد که آن مال به دست تو آید، و ما در آن باب فرمان دهیم تا تفحص جست وجو و تدارک کنند.» آنگاه بفرمود تا او را غالیه غبوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر به رنگ سیاه که موی را بدان خوشبوی می کردند دادند و آن غالیه در بغداد کس دیگر را مسلم نشدی که به کاربری کس دیگر نمی توانست آن را مصرف کند.
پس آن مرد را بازگردانید و سرهنگان را، که بر دروازه بغداد و سرهای محلت غدر مرکز محله ها و کوچه هاف نشستندی، فرمان داد که متفحص باشند مراقب باشندف و از هر کس که بوی غالیه شنوند، او را به حضرت ما آرند.بعد از چند روز جماعتی از سرهنگان جوانی را بیاوردند که از وی بوی غالیه می آمد. امیر او را بفرمود که «آن غالیه از کجا آوردی؟» مرد متحیر گشت و از جواب فرو ماند.امیر گفت؛«صندوقچه صراف بازده، تا به جان امان یابی». آن مرد گفت؛«یا امیر مرا صندوقچه که داد؟» گفت؛«همان زن که غالیه داد.»
مرد دانست که انکار سود نخواهد داشت. صندوقچه برسانید و توبه کرد که بر هیچ ناشایست بعد از این اقدام ننماید. امیر، صراف را بخواند و صندوقچه به وی داد و فرمود که آن زن را طلاق ده که تو را نشاید. و بدین اهتمام، که در باب آن بیچاره تقدیم نمود، آن مسکین از زیربار محنت برون آمد.

جوامع الحکایات سدیدالدین عوفی

دو حکایت از سیرالملوک

 

 

● اندر ترتیب بار دادن خاص و عام
بار دادن ]اجازه حضور دادن[ را ترتیبی باید. اول خویشاوندان درآیند، پس از آن معروفان حشم، پس از آن دیگر اجناس مردمان. چون همه به یکجا درآیند میان وضیع ]دون پایه[ و شریف ]بلندپایه[ فرقی نباشد. و نشان بار آن باشد که پرده بردارند و نشان آنکه بار نبود جز کسی را که خوانند علامتش آن بود که پرده فرو گذارند تا بزرگان و سران سپاه چون کس به درگاه فرستند بدین علامت بدانند که بار هست یا نه.
اگر به خدمت باید آمدن بیایند و اگر نباید آمدن نیایند که بر بزرگان و سران هیچ سخت تر از آن نباشد که به درگاه آیند و پادشاه را نادیده بازگردند. و چون بارها بیایند و پادشاه را نبینند بر پادشاه بدگمان شوند و بدسگالیدن ]بداندیشی[ آغازند و از تنگ باری ]کم باردادن[ پادشاه کارهای مردم فروبسته شود و مفسدان دلیر شوند و احوال ها پوشیده بماند و لشکر آزرده شود و رعیت در رنج افتد. و هیچ ترتیبی پادشاه را بهتر از فراخ باری ]بسیار بار دادن[ نیست.
و چون بار بدهد صاحب طرفان ]مرزداران[ و امرا و سادات و ائمه که در آیند خدمت کنند، از بیرونیان ]کسانی که از خارج از کشور آمده اند[ شرط آن است که چون پادشاه را بدیدند ایشان و کسان ایشان جمله بازگردند و خاصگیان ]نزدیکان[ چون آنجا بمانند غلامانی که با ایشان به خدمت آیند نیز بازگردند تا آنجا خواص بمانند و غلامان کاردار ]ماموران کار معین و مشخص[ چون سلاح دار و آب دار و چاشنی گیر ]سرآشپز[ و مانند این که لابد ایشان را حاضر باید بود.
چون چند کرت ]بار[ بر این جمله فرموده شود عادت گردد و هم بر این قاعده بماند و آن زحمت برخیزد و به پرده انداختن و در بستن حاجت نیفتد و اگر جز این کنند، رضا ندهند.
● اندر تربیت غلامان سرای
هنوز در روزگار سامانیان این ترتیب برجای بود و به تدریج بر اندازه خدمت، هنر و شایستگی، غلامان را درجه می افزودند چنان که غلامی را بخریدندی یک سال او را پیاده در رکاب ]پیاده در کنار اسب[ خدمت فرمودندی با قبایی زندنیجی ]منسوب به نام قریه ای[ و موزه و این غلام را فرمان نبودی ]دستور نداشت[ که پنهان و آشکارا در این یک سال بر اسب نشستی و اگر معلوم شدی او را مالش دادندی ]تنبیه کردند[ و چون یک سال خدمت کردی وثاق باشی ]سرپرست گروهی از غلامان که در یک وثاق (اتاق) بودند[ با حاجب بگفتی و حاجب را معلوم کردی، آنگاه او را اسبکی ترکی فرمودندی با زینی در خام ]چرم دباغی شده[ گرفته و لگام و دوال ]تسمه اسب[ ساده و چون یک سال با اسب و تازیانه خدمت کردی سیم سال او را قراجوری ]کمربندی[ دادند تا بر میان بستی و سال چهارم کیش ]تیردان[ و قربان ]کمان دان[ فرمودندی تا به وقت برنشستن بربستی و سال پنجم زینی بهتر و لگامی مکوکب ]ستاره نشان[ و قبایی روداری ]مناسب صاحب منصب[ و دبوسی ]گرز آهنی[ که در دبوس حلقه آویختی و سال ششم ساقیی ]ساقی گری[ فرمودندی و قدحی به وی دادنی تا در میان آویختی و سال هفتم جامه داری و سال هشتم خیمه ای یک سری و شانزده میخی بدادندی و سه غلام نو خریده در خیل ]گروه سوار[ او کردندی و او را وثاق باشی لقب دادندی و کلاهی نمدین سیاه سیم کشیده و قبایی گنجه ای در پوشانیدندی. چون شایستگی و هنرها و شجاعت او همه کس را معلوم شدی و کارهای بزرگ از دست او برآمدی و مردم دار و خداوند دوست بودی آنگاه او را تا سی وپنج ساله نشدی امیری ندادندی و به ولایت نامزد نکردندی.

چند حکات از سعدی

● جهل
یکی را از حکما شنیدم که می گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند.
● غرور
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای کریوه ای غخرپشتهف سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی آمد و گفت چه نشینی که نه جای خفتن است گفتم چون روم که نه پای رفتن است. گفت این نشنیدی که صاحبدلان گفته اند رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
● دل آزرده
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم. دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟
● هنر
حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است. هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
● اجل
دست و پا بریده ای هزار پایی بکشت. صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.
● صید
صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت. دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت ای برادران چه توان کردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد.

از قصیدهٔ ایوان مدائن خاقانی

هان ای دل عبرت‌بین ازدیده نظر کن هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف بدهان آرد گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وزدیده زکاتش ده گر چه لب دریا هست از دجله زکاة استان
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر از دیده گلابی کن درد سرما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما بر قصر ستمکاران گوئی چه رسد خذلان
گوئی که نگون کرده است ایوان فلک‌وش را حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان

باباطاهر

.

بابا طاهر معروف به «عریان» عارف و شاعر ایرانی قرن 5 هجری قمری. در مورد سال تولد و وفات، نحوه معاش و علم و دانش و معرفت و مسلک عارفانه او از منابع قدیم هیچ اطلاع روشن و دقیقی بدست نیامده تا جائی که بعضی ها او را شخصیت مرموز می خوانند. نام پدر او مشخصا معلوم نیست ولی صاحب «لذریعه» او را "فریدون" گفته است. این شاعر صوفی منش اهل همدان در ایران است، در همانجا زندگی می کرد و در همانجا فوت کرد. قدیمی ترین مأخذی که در تاریخ است، ملاقات و گفتگوی طغرل سلجوقی و بابا طاهر است که این پادشاه لشگر خود را در مقابل و ملاقات او، متوقف کرد و

بوسه بر دستان او زد و توصیه اش را اجابت کرد و سخن عتاب آلود او را برتافت.
القاب باباطاهر
لفظ بابا در تمام منابع قدیم و متاخر، به عنوان پیشنام او، آورده شده است. این لقب حتما به خاطر تفحیم و تنظیم است، زیرا بابا معادل پیر، شیخ و مرشد می باشد و این لقب معمولا به پیران کامل و مرشدان اطلاق می شد. خودش در 3 غزل که به وزن دو بیتی است طاهر گفته و در یک غزل "بابا طاهر" تخلص کرده است. ولی لقب "عریان" در هیچیک از منابع قدیم و حداقل تا اواسط قرن نهم همراه نام او نیست. به احتمال بسیار، این صفت "عریان" بیانگر دوری او از علائق دنیوی است. اگر چه گاهی این فکر پیش آمده که او سر و پا برهنه بوده و یا در معابر عمومی برهنه شده است. در برخی مأخذ هم از او با صفت شیفته گونه، دیوانه، دیوانه فرزانه، یاد شده است. ولی در حافظه بیشتر ایرانیها، باباطاهر همدانی، او را می دانند.

باباطاهر و اهل حق
پیروان آیین یارسان= اهل حق، باباطاهر را از بزرگان خودشان می دانند و او را از یاران هم عقیده و همراز "شاه خوشین لرستانی" که از بزرگان "اهل حق" بوده می گویند، البته منابعی هم درباره ارتباط او با "شاه خوشین" هست.

اشعار باباطاهر
بیشتر شهرت او به خاطر دو بیتی های عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتی (و ترانه) به این نوع شعر، در قرن اخیر بیشتر رایج شده است و ایرانی ها مخصوصا در نواحی مرکزی و غرب کشور، همیشه به این نوع شعر ساده، بیشتر گرایش داشتند. بعضی ها گویش اشعار او را محلی می دانند. مضامین اشعار او را با عناصر طبیعت، کوه و صحرا و گل و گیاه، عواطف لطیف و احساسات رقیق، غم غربت و درد دلتنگی، درویشی و قلندری و ملامتی، اندوه بی سامانی و حسرت وصال، شکوه از ناپایداری ها و بی وفایی ها، اعتراف به گناه و پوزش از خدا، مویه هایی حاصل هجران، شور و جذبه های عشق افلاطونی و ... تشکیل می دهند.

 در مورد سال تولد و وفات، نحوه معاش و علم و دانش و معرفت و مسلک عارفانه او از منابع قدیم هیچ اطلاع روشن و دقیقی بدست نیامده تا جائی که بعضی ها او را شخصیت مرموز می خوانند. نام پدر او مشخصا معلوم نیست ولی صاحب «لذریعه» او را "فریدون" گفته است. این شاعر صوفی منش اهل همدان در ایران است، در همانجا زندگی می کرد و در همانجا فوت کرد. قدیمی ترین مأخذی که در تاریخ است، ملاقات و گفتگوی طغرل سلجوقی و بابا طاهر است که این پادشاه لشگر خود را در مقابل و ملاقات او، متوقف کرد و

بوسه بر دستان او زد و توصیه اش را اجابت کرد و سخن عتاب آلود او را برتافت.
القاب باباطاهر
لفظ بابا در تمام منابع قدیم و متاخر، به عنوان پیشنام او، آورده شده است. این لقب حتما به خاطر تفحیم و تنظیم است، زیرا بابا معادل پیر، شیخ و مرشد می باشد و این لقب معمولا به پیران کامل و مرشدان اطلاق می شد. خودش در 3 غزل که به وزن دو بیتی است طاهر گفته و در یک غزل "بابا طاهر" تخلص کرده است. ولی لقب "عریان" در هیچیک از منابع قدیم و حداقل تا اواسط قرن نهم همراه نام او نیست. به احتمال بسیار، این صفت "عریان" بیانگر دوری او از علائق دنیوی است. اگر چه گاهی این فکر پیش آمده که او سر و پا برهنه بوده و یا در معابر عمومی برهنه شده است. در برخی مأخذ هم از او با صفت شیفته گونه، دیوانه، دیوانه فرزانه، یاد شده است. ولی در حافظه بیشتر ایرانیها، باباطاهر همدانی، او را می دانند.

باباطاهر و اهل حق
پیروان آیین یارسان= اهل حق، باباطاهر را از بزرگان خودشان می دانند و او را از یاران هم عقیده و همراز "شاه خوشین لرستانی" که از بزرگان "اهل حق" بوده می گویند، البته منابعی هم درباره ارتباط او با "شاه خوشین" هست.

اشعار باباطاهر
بیشتر شهرت او به خاطر دو بیتی های عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتی (و ترانه) به این نوع شعر، در قرن اخیر بیشتر رایج شده است و ایرانی ها مخصوصا در نواحی مرکزی و غرب کشور، همیشه به این نوع شعر ساده، بیشتر گرایش داشتند. بعضی ها گویش اشعار او را محلی می دانند. مضامین اشعار او را با عناصر طبیعت، کوه و صحرا و گل و گیاه، عواطف لطیف و احساسات رقیق، غم غربت و درد دلتنگی، درویشی و قلندری و ملامتی، اندوه بی سامانی و حسرت وصال، شکوه از ناپایداری ها و بی وفایی ها، اعتراف به گناه و پوزش از خدا، مویه هایی حاصل هجران، شور و جذبه های عشق افلاطونی و ... تشکیل می دهند.

آثار
علاوه بر دوبیتی های او، رساله ای عرفانی مشتمل بر اشارات یا کلمات قصار به زبان عربی به باباطاهر منسوب است که با اختلاف بین بیست و سه یا پنجاه باب، تدوین شده است. این رساله همیشه مورد توجه صوفیه بوده است و بر آن کلمات، شروحی نوشته شد. شرحی دیگر با عنوان "الفتوحات الربانیه فی فرج الاشارات الهمدانیه"، دو شرح دیگر از کلمات او به وسیله سلطان علیشاه، تالیف شده است. یکی به زبان فارسی و دیگری به زبان عربی با عنوان های «توضیح» و «ایضاح». با مطالعه کلمات قصار او، معلوم می شود که او نه اینکه فردی عامی نبوده بلکه دانشمندی است که در باب مسائلی چون علم و معرفت، عقل و نفس، دنیا و عقبی، اشاره و وجد و سماع، مشاهده و مراقبه، زهد و توکل و رضا، سکر و محبت، فقر و فنا، و ...، در واقع از جزئی ترین اصول فقه و شریعت تا پیچیده ترین مسائل فلسفه، عرفان و تصوف، احاطه کامل داشته و در واقع پس از طی مراحل علم به گفته برتلس بعد به جرگه تصوف در آمده است و عارف کامل و مرشد زمان خودش بوده است.

آرامگاه باباطاهر
آرامگاهش بر فراز تپه ای در شمال غربی همدان، مقابل قله الوند و از سوی دیگر مقابل بقعه امام زاده حارث (هادی) بن علی علیه السلام ساخته شده است. آرامگاه قدیمی اش به صورت برج آجری 6 ضلعی ساخته شد که در اوایل قرن 14 شمسی در معرض خرابی بود که سال 1317 شمسی تجدید بنا شد ولی ناتمام ماند. بار دیگر در سال 1329 - 1331، بازسازی شد و در سالهای 1346 - 1349 ش، کامل شد. در جوار آرامگاه او، مقبره مشاهیر بزرگ همدان، قرار دارد.

 
 

حافظ شیرازی، شمس الدین محمد




تصویر


زندگی نامه


حافظ شیرازی، شمس الدین محمد

(سال و محل تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز)

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.

با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.

اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت.

خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.

او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.

دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.

دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.

حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.

پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.

امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود

لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.

اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.

سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.



تصویر
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.

مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.

نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.

در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت

حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.

وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.

نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.

شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.

ویژگی های شعر حافظ


برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:

1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی

رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.
چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها


2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات

این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:

ز شوق نرگس مست بلند بالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست
کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم


3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها

ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

***

من و انکار شراب این چه حکابت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

***

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

4- طنز

زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.
پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام، ولی به ز مال او قافست

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد


5- ایهام و ابهام

شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.
نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.

سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:

دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست


ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان"

دل دادمش به مژده و خجلت همی برم
زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست


ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"

عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما


ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"

تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.

جهان بینی حافظ


از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟

من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست
که از آن دست که او می کشدم می رویم

2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد


عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد


3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.

آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست


تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش


4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی

به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق


فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن


5- انتظار و طلب موعود،

انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:



تصویر
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که از انفاس خوشش بوی کسی می آید


***

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی


***

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


***

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند



 جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران  

ذوالنور:
انحراف جدید از همه انحراف های تاریخ شیعه خطرناک تر است
انحراف جدید از همه انحراف های تاریخ شیعه خطرناک تر است
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران تاکید کرد که انحراف جدید از همه انحراف های تاریخ شیعه و حتی از انجمن حجتیه خطرناک تر است.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران تاکید کرد که انحراف جدید از همه انحراف های تاریخ شیعه و حتی از انجمن حجتیه خطرناک تر است.

مجتبی ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص هشدار رهبر انقلاب در مورد جریان های الحادی گفت: فرقه سازی و انحراف اعتقادی و تضعیف دین به عنوان عنصر واقعی انقلاب اسلامی از طریق تکثر مذاهب خود ساخته امروز در دستور کار جدی دشمن قرار دارد.

وی به شکل گیری جریان انحرافی اشاره کرد و اظهار داشت: جریان اخیر انحرافی به دنبال تضعیف پایه های نظام اسلامی است.

ذوالنور تاکید کرد: معتقدم انحراف جدید خطرناک تر از همه انحراف های تاریخ شیعه است و حتی از انجمن حجتیه خطرناک تر است.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با بیان اینکه انجمن حجتیه مبنایش این است که هر پرچم حکومتی قبل از دوره امام زمان برداشته شود باطل است، گفت: این انجمن به حکومت اسلامی در دوران غیبت اعتقاد ندارد و از این رو نمی توانند بر مصادر قدرت دست بیاندازند اما جریان انحرافی با وجود همان اعتقادات انجمن حجتیه و افراطی گری بیشتر و از سوی دیگر نفوذ در مراکز قدرت بسیار خطرناک تر از انجمن حجتیه است.

وی اظهار داشت: خطر جریان انحرافی از اصلاح طلبان هم بیشتر است، زیرا اصلاح طلبان به صورت شفاف با مظاهر دینی و اعتقادی درگیر می شدند، در تریبونهای خود اعلام می کردند که نظام اسلامی ناکارآمد است و هر روز علیه تفکرات دینی در روزنامه های زنجیره ای موضع صریح اتخاذ می کردند، اما جریان انحرافی نقاب نفاق مذهب را به چهره آویزان کرده و به قدرت و ثروت نیز دسترسی دارد لذا از آن جریان نیز خطرناک تر است.

ذوالنور با بیان اینکه روسای جریان انحرافی با رئیس جمهور گره خورده اند، گفت: امیدواریم این گره باز شود اما بسیار سخت است که به این زودی ها شاهد این تفکیک باشیم.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه بیان کرد: زمانی می توانیم این موضوع را بپذیریم که راس فتنه جدید توسط رئیس جمهور حذف شود و لذا تا وقتی این افراد در دولت وجود دارند نمی توان انحراف اخیر را از دامان دولت پاک کرد.

خبرگزارى مهر (www.mehrnews.com)

حضور «نصرالله» در ایران قبل از جنگ 33 روزه + تصاویر منتشر نشده

حضور «نصرالله» در ایران قبل از جنگ 33 روزه + تصاویر منتشر نشده برای اولین بار گزارش تصویری از تشرف دبیرکل حزب الله لبنان و هیات همراه به آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی ـ علیه السلام ـ و زیارت این مکان مقدس توسط ایشان منتشر می شودبه گزارش «تابناک»، سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان چندی قبل از آغاز جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی علیه لبنان در سفر به ایران و دیدار با مقامات کشورمان، به آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی ـ علیه السلام ـ مشرف شد و به زیارت و اقامه نماز در حرم مطهر پرداخت









کنفرانس خبری رئیس جمهورسایت الف

۱۹ خرداد ۱۳۹۰

جنبش عدالتخواهی

در کنفرانس خبری رئیس جمهور و در جریان پاسخ‌های ایشان به سوالات خبرنگاران رسانه‌های مختلف مسائلی بیان شد که لازم دیدیم برخی نکات را نسبت به آن یادآور شویم.
 
1. مسئله اولی که لازم است نسبت به ایشان تذکر داده شود راجع به مسئله‌ی برگردانده شدن کشور به مسیر انقلاب در دولت نهم است. ایشان در این مورد می‌فرمایند:”رهبر انقلاب فرمودند به جز ده سال اول انقلاب و این دوره حرکت انقلاب در مسیر خودش نبوده است معنایش این است که دولت نهم انقلاب را در مسیر اصلی هدایت کرده و آن را به مسیر اصلی بازگردانده است.” هر چند که به راحتی با رجوع به سخنان رهبر معظم انقلاب این نقل قول از ایشان نادرست می‌نماید اما مطرح کردن این جملات تصورات نادرستی را در ذهن‌ها می‌پروراند و تأثیرات نامناسبی بر ذهنیت مردم کشور از سی سال جمهوری اسلامی باقی خواهد گذاشت. هر چند که نمی‌خواهیم منکر تمایزات دولت نهم و دهم با دیگر دولت‌ها و مطرح شدن شعارهایی نظیر عدالت بشویم اما تعبیر اینکه دولت نهم خط را به مسیر اصلی برگردانده باعث می‌شود مردم نسبت به حاکمیت بیست سال از کشور و نیز مدیریت رهبر معظم انقلاب دچار شک و شبهه شوند. نگاهی به سخنان رهبری انقلاب نشان دهنده این است که با وجود برخی مشکلات در نظام اسلامی اما هیچگاه نظام ازمسیر اصلی خودش خارج نشده است. مردم ایران به خوبی به یاد دارند که قبل از اینکه فردی به نام احمدی نژاد و دولتی به نام دولت نهم و دهم در کشور مطرح بشود این رهبری نظام اسلامی بود که پرچمدار آرمانهای انقلاب اسلامی نظیر عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض بودند و همواره مسئولین و دانشجویان را به این سمت فراخوانده‌اند. و خلاصه اینگونه جملات اجحاف در حق مدیریت آیت الله خامنه‌ای است. چرا که ایشان مسئول هدایت کلی جمهوری اسلامی مطابق قانون اساسی می‌باشند. رهبر انقلاب در خطبه‌های تاریخی خویش و پیرامون مناظرات و فضای قبل از انتخابات میفرمایند :”در مواردى انسان میدید که در این مناظره‌ها جنبه‌ى منطقى مناظره ضعیف میشد؛ جنبه‌ى احساساتى و عصبى پیدا میکرد؛ جنبه‌ى تخریبى غلبه پیدا میکرد؛ سیاه‌نمائى وضع موجود به شکل افراطى در این مناظره‌ها دیده شد؛ سیاه‌نمائى دوره‌هاى گذشته هم در این مناظره‌ها مشاهده شد؛ هر دو بد بود. اتهاماتى مطرح شد که در جائى اثبات نشده است؛ به شایعات تکیه شد، بى‌انصافیهائى احیاناً دیده شد؛ هم بى‌انصافى نسبت به این دولت با این همه حجم خدمت، و هم بى‌انصافى نسبت به دولتهاى گذشته و دوران سى ساله”
 
2. مسئله دوم که از جهتی به اهمیت مسئله اول نیست در مورد مواجهه ایشان با قیامهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا است. هر چند که پاسخهای ایشان در قبال برخی مسائل بین المللی نظیر مسئله فلسطین و تلاشهای سلطه آمریکائی‌ها و صهیونیزم بین المللی و همچنین تلاشهای امریکا برای فریب کشورها حاوی نکات مثبت بسیاری بود اما قیام‌های منطقه و بیداری اسلامی آنگونه که باید در سخنان ایشان عیان نبود. همچنین ایشان در جایی با اشاره به مسئله بحرین توصیه میکنند که :”مثلاً در بحرین، حاکم این کشور باید با مردم خود بنشیند و گفت‌وگو کند، چرا که نمی‌شود حاکم اختیارات گسترده و نامحدود داشته باشد و این در هیچ کجای دنیا پذیرفته نیست”. نکته مهمی که در این بین برداشت می‌شود این است که رئیس جمهور دعوت به آشتی و مصالحه بین ظالم سفاکی همچون حاکم بحرین و مردم مستضعف و مظلومی همچون مردم بحرین می‌کنند. اما یادمان نرود که امام خمینی این نکته را به ما گوشزد کرده بود که میانجیگری میان ظالم و مظلوم خود ظلمی بزرگتر است. همچنین رئیس جمهور در جواب سوالی که از ایشان پیرامون اقداماتی که در سطح بین المللی برای حمایت از ملتهای مظلوم منطقه پرسیده شده بود، جملاتی نظیر اینکه ماجرای این کشورها با هم متفاوت است و یا اینکه به جز یک جلسه شورای عالی امنیت در مورد لیبی جلسه دیگری نبود است را به کار بردند. باید یادآور شد که دستگاه‌های سیاست خارجه صرفا نباید منتظر این باشند که جلسه و برنامه‌ای پیرامون قیام‌های کشورهای منطقه شکل بگیرد تا از آن استفاده کنند. بلکه باید با رویکرد روبه جلو خود ظرفیت سازی کرده و خواسته‌های به حق ملتها را فریاد کنند. چرا که مطمئنا نهادهایی که در چنگال عده‌ای مستکبر هستند هیچ گاه قدمی در راه خدمت به ملت له شده زیر چکمه‌های مستضعفین بر نمیدارند.

آدامسی که وزارت خارجه و پلیس را بهم ریخت

۱۹ خرداد ۱۳۹۰

وزارت خارجه انگلیس، پلیس اسكاتلندیارد را به خاطر گم شدن یك بسته آدامس در این وزارتخانه فرا خواند.
به گزارش برنا به نقل از سایت عربستانی مفكره الاسلام، مسئولان وزارت خارجه انگلیس تاكید كردند: بعد از وقوع چند تخلف كوچك در ساختمان وزارت خارجه درمنطقه وایتهال در لندن پلیس احضار شد تا در این خصوص تحقیق كند.

این منابع اعلام كردند: ‌از دیگر تخلفات، مفقود شدن یك مقدار انگور و دو بسته سس چیلی بود اما پلیس لندن مورد آخر را درلیست تحقیقات خود قرارنداد چون پیدا كردن آن سخت بود.

فراخواندن پلیس در خصوص گم شدن یك بسته آدامس موجب تعجب پارلمان این كشور شده است. یك وزیر سابق این كشور گفت: آیا وزارت خارجه هیچ كار مهمتر از پیدا كردن آدامس ندارد كه پلیس را به خاطرش فراخواند.

این در حالی است كه منابع دولتی از اقدام وزارت خارجه دفاع كردند و گفتند: مساله تنها یك بسته آدامس نیست بلكه شكایتهایی است كه كارمندان وزارت خارجه به پلیس ارائه كرده‌اند.

بازداشت عاملان جنایت دهشتناک در اصفهان

بازداشت عاملان جنایت دهشتناک در اصفهان

چهارشنبه گذشته چند خانواده‌ در یکی از باغ های اطراف اصفهان بدون رعایت موازین شرعی و عرفی ، میهمانی را برگزار کرده بودند که عده ای از اراذل و اوباش این منطقه با اطلاع از این میهمانی و با همدستی دوستان خود ضمن ورود به داخل باغ ، زنان و دختران این میهمانی را مورد اذیت و آزار جنسی قرار داده بودند .

5 نفر از عوامل جنایت در یکی از باغ های اطراف اصفهان بازداشت شدند .

به گزارش واحد مرکزی خبر ، سرپرست اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی استان اصفهان گفت : چهارشنبه گذشته چند خانواده‌ در یکی از باغ های اطراف اصفهان بدون رعایت موازین شرعی و عرفی ، میهمانی را برگزار کرده بودند که عده ای از اراذل و اوباش این منطقه با اطلاع از این میهمانی و با همدستی دوستان خود ضمن ورود به داخل باغ ، زنان و دختران این میهمانی را مورد اذیت و آزار جنسی قرار داده بودند .

مصطفی صادقیان گفت : تاکنون 5 نفر از این خلافکاران بازداشت شده اند و تحقیق برای بازداشت همدستان آنان ادامه دارد .

بر اساس شنیده ها خلافکاران این ماجرا بیش از20 نفر از اراذل و اوباش سابقه دار بوده اند که 2 نفر از آنان با کمک مردم محل و 3 نفر دیگر نیز با تلاش ماموران انتظامی بازداشت شده اند .

سید محمد جواد ابطحی نماینده مردم خمینی شهر در مجلس شورای اسلامی در این زمینه گفت : با توجه به اهمیت این حادثه ، موضوع در شورای تامین استان مطرح شده است .

دادستان عمومی و انقلاب اسلامی خمینی شهر نیز به اهالی این شهر اطمینان داد عاملان این جنایت به اشد مجازات می رسند .

حجت الاسلام حسین رضایی با اشاره به دستور ویژه رئیس قوه قضاییه برای رسیدگی به این پرونده گفت : 12 نفر از عاملان این جنایت شناسایی شده اند .

غلامرضا انصاری رئیس کل دادگستری اصفهان نیز گفت : این پرونده در دادگاه کیفری به صورت فوق العاده پیگیری می شود .

 

 

دستگیری نفر دوم ضاربان حجت الاسلام فروزش

۱۸ خرداد ۱۳۹۰
فرمانده انتظامی تهران بزرگ از دستگیری نفر دوم ضاربان حجت الاسلام فروزش توسط ماموران انتظامی تهران بزرگ خبر داد و گفت: متهم دوم ساعت 20:30 دقیقه امشب دستگیر شد.
سردار حسین ساجدی نیا با اعلام این خبر افزود: نفر اول نیز پس از شناسایی و تعقیب ماموران فرماندهی تهران بزرگ در شهرستان لنگرود از توابع استان گیلان دستگر شد.
 
وی اضافه کرد: با تکمیل پرونده، این دو متهم به مقامات قضایی برای رسیدگی بیشتر تحویل داده خواهد شد.
 
بر اساس این گزارش حجت الاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران که 2 شب گذشته برای نجات یک دختر جوان از چنگال 2 نفر از اراذل و اوباش از جان‌گذشتگی کرد، در آستانه نابینایی چشم راست خود قرار گرفت ولی با عمل جراحی چشم در بیمارستان رسول‌ اکرم(ص) خطر تخلیه چشم او برطرف شد. شدت می گیرد

شاگرد عجول

شاگرد عجول

شاگرد معمار، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است.

روزی برای سلمانی به راه افتاد دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند .

فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند. به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد ...

مرد که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت آیا چون هنر داری دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند ؟!

جوان گفت: آری

مرد تنومند دستی به موهای سفیدش کشید و گفت: اگر هنر تو نقش زیبای کاشانه ایی شود پولی گیری در غیر اینصورت با گدای کوچه و بازار فرقی نداری ...

چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید : او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت؟

استاد خندید و گفت : سالار ایرانیان، ابومسلم خراسانی.

جوان لرزید و گفت: آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم...

ابومسلم خراسانی با این حرف به آن جوان آموخت هنر بدون کار هیچ ارزشی ندارد و هنرمند بیکار و بی ثمر هم با گدا فرقی ندارد...

از زندگی فرار نکن

از زندگی فرار نکن

 

روزی شاگردی به استاد خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟

استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟

شاگرد گفت: بله با کمال میل.

استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد.

استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند، برد.

استاد گفت : خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.

مکالمات بین کودکان به این صورت بود : الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
- نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی !
- اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل...

استاد ادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.انسان نیز این گونه است. او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد. تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم: تلاش برای فرار از زندگی...

ارزش شادی از نگاه خیام نیشابوری

ارزش شادی از نگاه خیام نیشابوری

روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : (کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند) .
و هم او در جایی دیگر می گوید : (آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند) .
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم .

بررسی برنامه های هسته ای رژیم صهیونیستی

نماینده دائم مصر در آژانس بین المللی انرژی اتمی، از بررسی برنامه های هسته ای رژیم صهیونیستی در ماه سپتامبر آینده خبر داد.

به گزارش مهر به نقل از خبرگزاری الشرق الاوسط، "ایهاب فوزی" گفت : اخبار مربوط به تلاش گروه عربی برای درج بررسی برنامه هسته ای اسرائیل در جدول برنامه های آژانس بین المللی انرژی اتمی نادرست است.

وی افزود: مصر که هم اکنون ریاست جنبش عدم تعهد(نم) را بر عهده دارد زمان بررسی برنامه های هسته ای اسرائیل را در ماه سپتامبرمی داند، زیرا هنگام برگزاری اجلاس سالانه آژانس است.

شایان ذکر است که با وجود بی اعتنایی رژیم صهیونیستی به معاهدات بین المللی و در اختیار داشتن دویست کلاهک هسته ای، غربی ها به ویژه آمریکا همچنان در برابر این فعالیتهای خطرناک سکوت می کنند، این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران با وجودی که برنامه هسته ای صلح آمیز خود را تحت نظارت آژانس دنبال می کند، در معرض ظالمانه ترین فشارهای غربی ها و همپیمانان آنها قرار دارد و متاسفانه نهادهایی همچون شورای امنیت و حتی آژانس به ابزاری برای پیشبرد اهداف غیر قانونی و خصمانه آمریکا و متحدانش تبدیل شده است.

مدیرعامل سابق ایران خودرو دستگير شد

 مدیرعامل سابق ایران خودرو دستگير شد
۱۶ خرداد ۱۳۹۰
يك مقام آگاه از دستگيري منوچهر غروي و جمعي از مديران اسبق ايران خودرو از روز دوشنبه هفته گذشته خبر داد.

اين مقام آگاه در گفت‎وگو با فارس اظهار داشت: منوچهر غروي مديرعامل اسبق ايران خودرو و جمعي از همدستانش به‎اتهام جعل و خيانت در امانت از روز دوشنبه هفته گذشته دستگير شده‌اند و هم‎اكنون در بازداشت به‎سر مي‌برند.  

 

خاطراتی از سید حسن خمینی

 سیدحسن خمینی در مراسم تجدید میثاق نمایندگان با آرمان‌های امام راحل:
وی با بیان این که قراین بسیاری دارم که امام در زندگی فردی و اجتماعی، پا روی ادب نگذاشتند، خاطرنشان ساخت: این یک درس برای ماست که باید در جامعه پیاده شود و لزومی ندارد، اگر ما با یکدیگر اختلاف داریم، پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم، زیرا آنچه جامعه را به تکامل می رساند، ادب و احترام متقابل است.
سرویس مجلس ـ نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، در مراسم تجدید میثاق نمایندگان مجلس شورای اسلامی با آرمان‌های امام خمینی، به همراه بیان خاطراتی از ادب‌ورزی ایشان، تأکید کرد: اگر با هم در جامعه اختلاف داریم، لزومی ندارد پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم.

به گزارش «تابناک»، سید حسن خمینی امروز (سه شنبه) در مراسم تجدید میثاق نمایندگان مجلس ـ که در مرقد مطهر امام خمینی برگزار شد ـ با ذکر صلوات و فاتحه به روح امام راحل، فرزندان امام و شهدای انقلاب و دفاع مقدس، به بیان خاطراتی از بنیانگذار جمهوری اسلامی پرداخت و گفت: روزی ما در منزل امام خمینی، میزبان رهبر معظم انقلاب بودیم که ایشان در جمله‌ای حکیمانه عنوان کردند، برای ما همین قدر بس که خداوند توفیق داد، در روزگاری زندگی کنیم که امام زندگی می‌کرد و لطفی از الطاف خدا نسبت به همه ما بود.

نوه امام خمینی اظهار کرد: اگر ما سال ها بعد زندگی و برایمان تعریف می‌کردند، چنین مردی در گذشته در ایران بوده، غبطه می‌خوردیم که چرا در آن زمان که او تنفس کرد، نبودیم و در فضایی که او رهبری کرد، پیرو او نبودیم.

وی بزرگترین دستاورد و میراث امام خمینی (ره) را جمهوری اسلامی برشمرد و اظهار کرد: شاکله حکومت و نظام اسلامی در قانون اساسی، در قالب تئوری معروف امام خمینی که ولایت فقیه است، شکل گرفته و دارای رکن و جوهر عصر خود است که همه آن را می‌دانیم.

سید حسن خمینی، با اشاره به این که در تاریخ شمسی وفات پیامبر اسلام در دهه نخست خرداد رخ داده، به حدیثی از آن حضرت در باب اخلاق اشاره کرد و گفت: علت غایت حضور انبیا در جامعه و تشکیل حکومت دینی آن است که دین و حکومت اساسا برای تمام کردن مکارم اخلاق است و جمهوری اسلامی که دستاورد بزرگ امام خمینی است، همانند اصل دین و بعثت به گسترش اخلاق در جامعه نظر داشته است.

وی با تأکید بر این که همواره باید خود را با این علت غایی بسنجیم و رصد کنیم، افزود: یکی از مکارم اخلاق، ادب است و همه کسانی که با امام نشست و برخاست داشته‌اند، ایشان را به شدت انسانی مودب و مبادی آداب می‌دانستند و به شدت به ادب اجتماعی، ادب حضور و ادب فردی معتقد بودند.

نوه امام راحل، با آوردن خاطراتی از موارد ادب‌ورزی امام خمینی (ره) تصریح کرد: با توجه به آن که ما ده سال در خانه امام زندگی می کردیم، ایشان یک بار هم به من «تو» نگفتند و حتی وقتی می‌خواستند از رئیس جمهور آمریکا، یاد کنند، وی را آقای ریگان خطاب می‌کردند.

وی با بیان این که قراین بسیاری دارم که امام در زندگی فردی و اجتماعی پا روی ادب نگذاشتند، خاطرنشان ساخت: این یک درس برای ماست که باید در جامعه پیاده شود و لزومی ندارد، اگر ما با یکدیگر اختلاف داریم، پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم، زیرا آنچه جامعه را به تکامل می رساند، ادب و احترام متقابل است.

«علی عبدالله صالح» دیکتاتور یمن به عربستان

یک مقام سعودی بیان کرد؛
این مقام ارشد عربستانی که نخواست نامش فاش شود در ادامه افزود: اولین عمل جراحی برای خارج کردن ترکش های موجود در سینه «علی عبدالله صالح» انجام شد و در عمل جراحی دوم گردن وی که به شدت آسیب دیده مورد درمان قرار گرفت. قرار است طی چند روز آینده یک عمل دیگر بر روی رئیس جمهور یمن انجام شود که...
 یک مقام ارشد سعودی در اظهاراتی خبر رسیدن «علی عبدالله صالح» دیکتاتور یمن به عربستان را تأیید کرده و گفت: رئیس جمهور یمن به محض رسیدن به خاک عربستان، به بیمارستان منتقل شد و تاکنون دو بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است.

به گزارش صفحه عربی «تابناک»، این مقام ارشد عربستانی که نخواست نامش فاش شود در ادامه افزود: اولین عمل جراحی برای خارج کردن ترکش های موجود در سینه «علی عبدالله صالح» انجام شد و در عمل جراحی دوم گردن وی که به شدت آسیب دیده مورد درمان قرار گرفت. قرار است طی چند روز آینده یک عمل دیگر بر روی رئیس جمهور یمن انجام شود که عمل زیبایی برای ترمیم محل آسیب دیده است.

این مقام سعودی همچنین افزود: «علی عبدالله صالح» پس از انجام عمل جراحی سوم یعنی حدود دو هفته دیگر به کشورش باز می گردد!

گفتنی است پس از سفر دیکتاتور یمن به عربستان برای درمان، «عبد ربه منصور هادی» مسئول اجرایی ریاست جمهوری یمن، جانشین «علی عبدالله صالح» شد و زمام امور را در دست گرفت.



این در حالی است که پس از خروج دیکتاتور یمن از کشورش، موج شادی شهرها و مناطق مختلف یمن را فراگرفت و مردم ساعت ها به جشن و شادی به سبک محلی مانند تیراندازی هوایی، پرداختند.

در همین حال کارشناسان مسائل سیاسی یمن معتقدند در حال حاضر اوضاع جاری در این کشور بدترین زمان را می گذراند و هر لحظه احتمال کودتای نظامی توسط ارتش وجود دارد.

با وجود اینکه مقامات ارشد حزب حاکم یمن طی 24 ساعت گذشته بارها و بارها اعلام کرده اند که «علی عبدالله صالح» به کشورش باز خواهد گشت، اما بررسی ها و نظرسنجی های انجام شده در این کشور نشان می دهد اکثر یمنی ها معتقدند که بازگشت دیکتاتوری که از کشورش فرار کرده، محال است.

گفتنی است خبر فرار «علی عبدالله صالح» طی دو روز گذشته در رسانه های عربی مورد توجه قرار گرفت و کارشناسان مسائل عربی آن را به منزله سقوط سومین دیکتاتور عربی دانسته اند.

این کارشناسان معتقدند سقوط دیکتاتور یمن راه را برای سقوط دیگر دیکتاتورهای عربی هموارتر خواهد کرد و حرکت موج بیداری ملت های منطقه و تلاش آنان برای ساقط کردن دیکتاتورهای حاکم در کشورهایشان شدت خواهد یافت. این کارشناسان پیش بینی کرده اند که سقوط «علی عبدالله صالح» در تسریع سقوط رژیم «معمر قذافی» دیکتاتور لیبی نیز بی تأثیر نخواهد بود و اوضاع عربستان را نیز به تحت تاثیر قرار خواهد داد.

هلالی

دانلود سبک جدید حاج عبدالرضا هلالی

چرا اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد آمریکا است؟

چرا اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد آمریکا است؟ چاپ ارسال به رفقا
۱۴ خرداد ۱۳۹۰
بخش خبری الف
 
زمان آن فرا رسیده که با واقعیت‌ها روبرو شویم. اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد آمریکا است. حقیقت این است که اقتصاد چین مشکلات آمریکا را در عرصه اقتصادی دوچندان کرده است. باید بپذیریم که چین در یک شطرنج اقتصادی با آمریکا در حال شکست دادن واشنگتن است.
 
به گزارش الف به نقل از پایگاه اینترنتی اَمریکن دریم، می توان قاطعانه این موضوع را اثبات کرد که اقتصاد چین در حال پشت سر گذاشتن اقتصاد آمریکا و تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان است. حتی برخی از کارشناسان پیش بینی کرده‌اند که تا اواسط قرن حاضر اقتصاد چین سه برابر بزرگتر از اقتصاد آمریکا خواهد شد. دلایل کافی وجود دارد که اثبات می کند برتری اقتصاد آمریکا در جهان رو به پایان است و جالب آنجاست که اکثر مردم آمریکا هنوز نمی دانند چه بر سر اقتصاد کشورشان آمده است.
 
چند دهه پیش شرکتهای بزرگ در آمریکا با این استراتژی حرکت می کردند که اگر از شرکتهای خارجی کالاهای بیشتری خریداری شود این هم به نفع مردم آمریکاست و همچنین کالاهای ارزان‌تر وارد آمریکا خواهد شد اما مقامات آمریکا به هیچ وجه به فکر این نبودند که اقتصاد چین در یک مسیر سریع توسعه رو به جلو حرکت می کند و آمریکا عملا در راستای توسعه اقتصاد چین گام برمی دارد. ناگهان نرخ بیکاری در آمریکا افزایش یافت و مقامات آمریکایی مشاهده کردند که استراتژی‌های اقتصادی آمریکا در راستای منافع اقتصادی چین بوده است. چین از دو دهه گذشته روند تبدیل شدن به قدرت اقتصادی را آغاز کرد و در این مسیر سرعت قابل توجه‌ای داشته است. در زمانی که اکثر کشورهای جهان در زمان بحران اقتصادی با بحران مواجه شدند، چین به رشد اقتصادی خود ادامه داد.
 
حال به  نشانه‌هایی که اثبات می کند اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد آمریکا است، اشاره می شود:
 
1. اقتصاد چین طی دهه گذشته هفت برابر سریع‌تر از اقتصاد آمریکا رشد داشت.
 
2. براساس اعلام صندوق بین المللی پول، چین در سال 2016 به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و آمریکا را پشت سر می گذارد.
 
3. براساس اعلام یک اقتصاددان برجسته، اقتصاد چین پیشتر به سطح قدرت خریدی که اقتصاد آمریکا داشته، دست یافته است.
 
4. پیشتر اقتصاد آمریکا بیش از 20 درصد و اقتصاد چین کمتر از 10 درصد تولید ناخالص داخلی اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده بودند اما در این بُرهه زمانی این آمار برای اقتصاد چین به طور چشمگیری افزایش و برای اقتصاد آمریکا کاهش یافته است.
 
5. رابرت فاگل برنده جایزه نوبل اقتصادی از دانشگاه شیکاگو پیش بینی کرده است که اگر روند فعلی ادامه داشته باشد، اقتصاد چین در سال 2040 سه برابر اقتصاد آمریکا خواهد شد.
 
6. براساس اعلام  "اِد لازار" استاد اقتصاد دانشگاه استن‌فورد، اگر اقتصاد آمریکا و چین در سطح فعلی به روند خود ادامه دهند، ظرف 30 سال میانگین شهروندان چینی ثروتمندتر از شهروندان آمریکایی خواهند شد.
 
7. طی سال 2010 آمریکا 365 میلیارد دلار در کالاها و خدمات از سوی چین هزینه کرد در حالی که چینی‌ها 92 میلیارد دلار در کالاها و خدمات آمریکایی‌ها هزینه کردند.
 
8. از سال 2005 آمریکایی‌ها در کل 1.1 تریلیون دلار در کالاها و خدمات چینی‌ها هزینه کردند اما چینی‌ها فقط 272 میلیارد  دلار هزینه کردند.
 
9. از سال 2001 زمانیکه چین به سازمان تجارت جهانی پیوست، آمریکا به طور میانگین ماهانه 50 هزار شغل تولیدی از دست داد و اینکه کسری بودجه آمریکا اکنون 27 برابر چین است.
 
10. از سال 2001 و پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی، کسری بودجه آمریکا در مقایسه با کسری بودجه چین به طور میانگین هر ساله 18 درصد افزایش یافته است.
 
11. براساس گزارش اخیر موسسه سیاست‌های اقتصادی، بین سالهای 2001 تا 2008 آمریکا حدودا 2.4 میلیون شغل به دلیل کسری بودجه فزاینده در مقایسه با چین از دست داد.
 
12. آمریکا برای حدود یک قرن اولین مصرف کننده امور انرژی در جهان بود اما تابستان گذشته آمریکا جای خود را به چین داد.
 
13. چین سال گذشته 19.8 درصد از تمامی کالاهای مصرف شده در دنیا را تولید کرد این در حالی است که آمریکا فقط 19.4 درصد را تولید کرد.
 
14. چین سال گذشته 11 برابر آمریکا فولاد تولید کرد.
 
15. از زمانی که چین به سازمان تجارت جهانی پیوست، حدود 46 هزار کارخانه از آمریکا به آسیا انتقال یافت.
 
16. چین در حال حاضر سریع‌ترین قطار جهان و بزرگترین شبکه ریلی با سرعت بالا جهان را در اختیار دارد.
 
17. چین در حال حاضر بزرگترین تولیدکننده انرژی‌های بادی و خورشیدی جهان است.
 
18. در سال 1970 ، 25 درصد از شغل‌ها در آمریکا شغل‌های تولیدی بودند اما امروز فقط 9 درصد این شغل‌ها در آمریکا تولیدی هستند.
 
19. از سال 2000 آمریکا حدودا 32 درصد از شغل‌های تولیدی خود را از دست داد.
 
20. چین در حال حاضر سریع‌ترین سوپرکامپیوتر جهان را در اختیار دارد.
 
21. در سال 1998 آمریکا 25 درصد از بازار صادرات محصولات مدرن مربوط به امور تکنولوژی را در اختیار داشت و چین 10 درصد این صادرات را به خود اختصاص داده بود . 10 سال بعد آمریکا کمتر از 15 درصد و چین 20 درصد از بازار صادرات این محصولات مدرن را به خود اختصاص دادند.
 
22. اشتغال‌زایی تولیدی در صنعت کامپیوتر آمریکا در سال 2010 کمتر از سال 1975 بود.
 
23. طی 15 سال گذشته چین از مکان چهاردهم در انتشار مقاله‌های تحقیقاتی- علمی به مکان دوم صعود کرده است.
 
24. صادرات شماره یک چین به آمریکا تجهیزات کامپیوتری است.
 
25. چین و روسیه اعلام کرده اند که تصمیم گرفته‌اند دیگر از دلار استفاده نکنند و به جای واحد پول آمریکا از واحد پولی مشترک برای تجارت با یکدیگر بهره ببرند.
 
26. براساس نظرسنجی انجام شده توسط روزنامه واشنگتن پست و شبکه ای. بی.سی مشخص شده که 61 درصد از مردم آمریکا از چین به عنوان تهدیدی برای شغل و امنیت اقتصادی آمریکا یاد کرده‌اند.
 
27. چین بزرگترین ذخیره ارز خارجی را در کل جهان در اختیار دارد( 3.04 تریلیون دلار).
 

آرامش پیش از طوفان سعودی ها؛

دو کشور بحرین و یمن در شرایط کنونی به عنوان عمق استراتژیک ریاض در دوسو محسوب می شوند. به همین دلیل است که عربستان به بحرین لشکر کشی کرده و علی عبدالله صالح را از همه لحاظ سیاسی و لجستیکی ومالی پشتیبانی می کند./وجود پادشاهی بیمار با نزدیک به 90 سال سن که هر لحظه امکان مرگش وجود دارد بزرگترین پاشنه آشیل سعودی ها محسوب می شود. این موضوع آنگاه اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم همگان از اختلافات گسترده سیاسی در میان خاندان حاکم در عربستان اطلاع داشته...
سرویس بین الملل ـ شاید به هیچ وجه خانم پلیس تونسی تصور نمی کرد که، نواختن سیلی او به صورت مهندس جوانی که از سر ناچاری و بی کاری به دست فرشی روی آورده بود دومینوی تغییر را در جهان عرب کلید خواهد زد. مصر، لیبی، یمن و بحرین به لطف سیلی خانم پلیس بزرگترین حرکت های انقلابی تاریخ خود را تجربه کردند و کشورهایی چون؛ اردن،مراکش، الجزایر، سوریه و مهمتر از همه عربستان سعودی سایه تغییر را بر سر خود احساس کردند.

به گزارش «تابناک»، حرکت مهار نشدنی ملت های عرب علیه حاکمان مستبدشان واقعیت انکار ناپذیری است که گویی تا تغییر تمام حکومت های استبدادی در این کشورها فروکش نخواهد کرد. این حرکت هرچند با تاخیر اما به یقین همه کشورهای عربی دارای ساختار استبدادی را فرا خواهد گرفت، این موضوعی است که حتی کشور پادشاهی چون عربستان سعودی به خوبی آن را درک کرده است اما این روزها سران این پادشاهی عربی از هر وسیله ای برای مصون نشان دادن خود از این موج اعتراضی استفاده می کنند.

پشتیبانی مقطعی غرب، رسانه های متعدد منطقه ای و پول خرج کردن های بی حد و حصر، پشتوانه های سعودی ها برای سرپوش گذاردن بر التهاب روبه فزونی جامعه شکننده شان محسوب می شود. البته همه این پشتوانه را می توان در یادداشت اخیر مجله آمریکایی «فارن پالیسی» دید. نشریه ای که راهبردش تامین منافع جهانی ایالات متحده بوده و به سبب سابقه و اهمیتش نزد متخصصان سیاست بین الملل تاثیر زیادی در فضا سازی های بین المللی دارد. این نشریه آمریکایی در مقاله اخیر خود با عنوان «چرا تنها در عربستان، آب از آب تكان نخورد؟»، هر چند تلاش کرده است موضعی بی طرفانه را اتخاذ نماید و از مشکلات موجود در کشور پادشاهی سعودی نیز موضوعاتی را مطرح کند اما در نهایت نتیجه گیری می کند که، عربستان سعودی به این زودی ها شاهد جریانی انقلابی نخواهد بود.

اما به واقع آیا عربستان سعودی از فراگیر شدن انقلاب در کشورش مصون خواهد بود؟ هر چند در علوم انسانی و به ویژه علوم سیاسی نمی توان به قطعیت از وقوع حوادث سخن گفت اما، بررسی شرایط موجود نشان می دهد که سعودی ها به ناگزیر حرکت های گسترده انقلابی را در آینده ای بسیار نزدیک تجربه خواهند کرد.

یکی از واقعیت های موجود پوشش گسترده رسانه های وابسته به سعودی ها مانند «العربیه» و «الشرق الاوسط» و رسانه های بین المللی غربی است که با تزریق پول سعودی ها وضعیت را به گونه ای جلوه می دهند که جامعه عربستان آرام بوده و زمینه های اعتراض گسترده در آن نیست که یادداشت اخیر «فارن پالیسی» نمونه بارزی در این خصوص است. اما توجه به چند رویداد در حال وقوع نشان می دهد که واقعیت به گونه دیگری است.

نخست اینکه، عربستان سعودی از نظر وجود نهادهای سیاسی و مدنی و همچنین جریان های مخالف مذهبی از تمام کشورهای عربی دیکتاتوری منطقه مانند مصر، تونس، بحرین و یمن فضای بسته تری داشته است به همین سبب شکل گیری جریان های قدرتمند مخالف نیاز مند گذر زمان و الگوبرداری از د یگر جوامع عربی بود که با تحولات اخیر این زمینه ایجاد شده است. عربستان تا پیش از این هیچ حزب یا نهاد مدنی مخالفی نداشته و تنها با گروه های متشکل و البته محدود شیعی مواجه بوده است که شواهد نشان می دهد اکنون این گروها قدرتمند تر و متشکل تر شده و باورشان به امکان تغییر افزایش چشمگیری داشته است. نمونه این تغییر را می توان در تظاهرات متوقف نشدنی شیعیان در مناطق شرقی از حدود سه ماه پیش تا کنون دانست.

دوم اینکه، دو کشور بحرین و یمن در شرایط کنونی به عنوان عمق استراتژیک ریاض در دوسو محسوب می شوند. به همین دلیل است که عربستان به بحرین لشکر کشی کرده و «علی عبدالله صالح» را از همه لحاظ سیاسی و لجستیکی ومالی پشتیبانی می کند. سعودی ها به خویی می دانند سقوط حکومت های «عبدالله صالح» و «آل خلیفه» زمینه های نقوذ گسترده انقلاب در درون مرزهای این کشور پادشاهی را فراهم خواهد کرد.

سوم اینکه، حکومت پادشاهی سعودی از نظر توان نظامی و امنیتی قدرتمند ترین کشور عربی است به همین سبب در شرایطی که جامعه جهانی در برابر قتل عام های «آل خلیفه» و «عبدالله صالح» موضع قاطعی نمی گیرد مردم عربستان بهتر آن می دانند تا در شرایط کنونی در اندیشه گسترش اعتراضات نباشند بلکه منتظر پیروزی دیگر کشورهای عربی از جمله بحرین و یمن هستند تا در صورت توسعه اعتراضات از حمایت و توجه بیشتری در برابر حکومت آل سعود برخوردار باشند.

اما مهمتر از همه «آل سعود» نباید فراموش کنند که تا پیش از نواختن سیلی یک پلیس زن بر صورت یک جوان تونسی هیچ یک از مردم تونس حتی تصور کوچکترین تغییر در رفتار حکومت «بن علی» را نمی کردند لذا دور از ذهن نیست که یک اقدام کوچک که بتواند سبب تحریک عواطف عمومی شود می تواند عربستان را با خشم مردم به آتش بکشد.

و در نهایت اینکه، وجود پادشاهی بیمار با نزدیک به 90 سال سن که هر لحظه امکان مرگش وجود دارد بزرگترین پاشنه آشیل سعودی ها محسوب می شود. این موضوع آنگاه اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم همگان از اختلافات گسترده سیاسی در میان خاندان حاکم در عربستان اطلاع داشته و یقین دارند جنگ خونین قدرت در صورت مرگ «عبدالله» در کشور عربستان به راه خواهد افتاد.

پس به رغم تلاش سعودی ها و رسانه های غربی برای غیر محتمل جلوه دادن اعتراضات گسترده در عربستان، اتفاقا سعودی ها شکننده ترین وضعیت را در شرایط کنونی دارند.

فرار دیکتاتور یمن به کشور عربستان

"من چند روز دیگر بر می گردم" چاپ ارسال به رفقا
۱۵ خرداد ۱۳۹۰
در حالی که منابع موثق همراه شدن تعداد زیادی از نزدیکان و اعضای خانواده با دیکتاتور یمن در فرار به عربستان را دلیلی بر پایان سه دهه حکومت وی می دانند، منابعی در حزب حاکم مدعی شدند عبدالله صالح تا چند روز دیگر بر می گردد.

به گزارش مهر، شبکه تلویزیونی العربیه که از فرار دیکتاتور یمن به کشور عربستان پناهگاه دیکتاتورهای فراری سرخورده شده است، ادعا کرد عبدالله صالح طی روزهای آینده به یمن باز خواهد گشت.

این شبکه به نقل از آنچه یک منبع در حزب حاکم یمن خوانده، مدعی بازگشت دیکتاتور فراری به کشور طی روزهای آینده شده است.

العربیه همچنین به نقل از منبع یمنی خود ادعا کرد فرزندان صالح و رهبران دیگر در یمن هستند.

شبکه الجزیره هم اعلام کرد : فرماندهان نیروهای مسلح و پسر عبدالله صالح در یمن هستند.

این شبکه از حمله دهها فرد مسلح به کاخ ریاست جمهوری در تعز خبر داد.

از سوی دیگر معاون دیکتاتور فراری یمن در گفتگو با العربیه خبر توافق با سفیر آمریکا در صنعا برای انتقال قدرت را تکذیب کرده است.
 
این در حالی است که منابع وابسته به رژیم حاکم بر یمن در تلاش برای پرونده سازی علیه مخالفان مدعی دست داشتن القاعده در حمله به کاخ ریاست جمهوری یمن و زخمی شدن دیکتاتور فراری شدند.

سلب امنیت بخشی از جامعه به بهانه انقلابی‌گری انحراف از مکتب امام است       

سلب امنیت بخشی از جامعه به بهانه انقلابی‌گری انحراف از مکتب امام است چاپ ارسال به رفقا
۱۴ خرداد ۱۳۹۰
 
در بيست و دومين سالروز فراق امت و امام، ملت مومن و قدرشناس ايران، امروز حرم مطهر روح خدا را، به عرصه تجلي وفاداري عميق ايرانيان به راه و مکتب امام تبديل کرد و با ابراز پرشورترين احساسات، بارديگر با جانشين خلف خميني کبير، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، پيمان هوشياري، بصيرت و استقامت بست.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع عظيم و نوراني قشرهاي مختلف مردم سراسر کشور، با تبيين ويژگي‌هاي بيداري اسلامي ملت‌هاي منطقه به عنوان تحقق پيش بيني مبارک امام، معناي حقيقي ارادت عميق و ستايش برانگيز ملت را به امام راحل عظيم الشان، پذيرش و پايبندي ملي به مکتب و راه آن بزرگوار خواندند و با تبيين "معنويت، عقلانيت و عدالت"، به عنوان ابعاد اصلي مکتب منسجم و چندبعدي امام تاکيد کردند: برکت وفاداري به اين ميراث گرانقدر امام خمینی، عزت، پيشرفت و تعالي همچون گذشته نصيب ملت ايران خواهد بود.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي 14 خرداد هر سال را فرصتي براي تجديد خاطرات شيرين ملت با امام خميني(ره) دانستند و با اشاره به تقارن مبارک اين روز با آغاز ماه نوراني رجب خاطرنشان کردند: سالگرد رحلت امام امسال با حماسه بيداري اسلامي ملتهاي منطقه نيز همراه شده است و تفضل پروردگار، صحت پيش‌بيني آن مرد الهي را به اثبات رسانده است.

رهبر انقلاب اسلامي، مکتب امام خميني را ذخيره گرانقدر ملت ايران برشمردند و افزودند: مردم ايران با تکيه بر همين سرمايه عظيم توانسته اند گذرگاه‌هاي دشوار 32 سال اخير را با موفقيت پشت سرگذارند و در آينده نيز چنين خواهد بود.

ايشان با اشاره به امواج پرطراوت احساسات و عواطف ملت نسبت به خميني روح خدا، خاطرنشان کردند: ارادت عميق مردم ايران به امام در اين عواطف زيباي قلبي خلاصه نمي شود بلکه مفهوم اين ارادت سرنوشت ساز، پذيرش و پايبندي به مکتب امام به عنوان راه و خط روشن حرکت همگاني ملت است.

رهبر انقلاب اسلامي، مکتب امام را، راهنماي نظري و عملي مردم و مسئولين دانستند و خاطرنشان کردند: مکتب امام يک بسته کامل و داراي ابعاد مختلفي است که بايد اين ابعاد را، باهم و به موازات هم، مورد توجه و عمل قرارداد تا در مسير پيمودن راه امام، انحرافي و خطايي ايجاد نشود.
ايشان معنويت، عقلانيت و عدالت را ابعاد اصلي مکتب امام خواندند و با اشاره به توجه همزمان امام به اين ابعاد در حرف و در عمل، خاطرنشان کردند: امام اهل سلوک معنوي و ذکر، خضوع و خشوع بود و اتکال و اميد او به پروردگار، پاياني نداشت اما در همه احوال "خرد، تدبير، محاسبه و عقلانيت" را مورد ملاحظه کامل قرار مي‌داد و عدالت را نيز همچون معنويت و عقلانيت از متن دين و قرآن پيگيري مي‌کرد.

رهبر انقلاب اسلامي انتخاب مردمسالاري ديني را به عنوان بستر اصلي نظام سياسي کشور، بارزترين نمونه عقلانيت امام دانستند و افزودند: تکيه بر آراي ملت و نهادينه کردن حضور و انتخاب ملت، آن هم در کشوري که قرنها استبداد و ديکتاتوري بر آن حاکم بوده است، نشان مي‌دهد عقلانيت در اداره کشور، از ابعاد اساسي مکتب حيات بخش و سعادت آفرين امام است.

حضرت آيت الله خامنه‌اي، شناخت دشمنان و هوشياري و استقامت کامل در مقابل آنان را از ديگر مظاهر خرد و هوشمندي امام خميني(ره) دانستند و افزودند: برخلاف کساني که کوتاه آمدن در مقابل دشمنان را در برخي مواقع، اقتضاي عقل مي‌دانند، امام با تکيه بر خرد پخته خود، عقب نشيني و نرمش در قبال دشمنان را، دادن فرصت پيشروي به آنان مي‌دانست و به همين علت، در تمام حيات پربرکت خود، همچون کوه در مقابل دشمنان ايستاد.
تزريق "روح اعتماد به نفس در ملت" از ديگر نمودهاي تکيه امام بر عقل و خرد بود که رهبر انقلاب به آن پرداختند.

ايشان با اشاره به تلاش بي‌وقفه مستکبران و عوامل داخلي آنها در دوران قاجار و پهلوي براي القاي احساس حقارت و ناتواني در اذهان ملت ايران افزودند: امام به چنين ملتي، روح اعتماد به نفس و خوداتکايي را تزريق کرد و شعار "ما مي توانيم" را در اعماق جان آنها قرارداد.

حضرت آيت الله خامنه‌اي در همين زمينه، پيشرفت خيره کننده جوانان دانشمند کشور را در عرصه‌هاي مختلف علمي، فناوري و صنعتي، نتيجه ملموس تلاش‌هاي خردمندانه امام براي احياي  "توانايي" در ملت ايران برشمردند.
رهبر انقلاب اسلامي، روند تدوين قانون اساسي را نمونه ديگري از فکر روشن و عقلانيت بارز بنيانگذار جمهوري اسلامي خواندند و افزودند: امام با محاسبات دقيق، هم انتخاب تدوين کنندگان قانون اساسي را برعهده راي مردم نهاد و هم قانون اساسي تدوين شده را به همه‌پرسي ملت گذاشت.
رهبر انقلاب اسلامي، مردم را در مکتب امام "صاحبان مملکت" خواندند و خاطرنشان کردند: امام با تکيه بر عقلانيت راهگشاي خود، به مردم تفهيم کرد که آنها صاحب و مالک کشورند نه ديکتاتورها و مستبداني که در رژيم ستم شاهي،‌خود را صاحب کشور مي دانستند.

ايشان در جمع بندي اين بخش از سخنانشان افزودند: امام بزرگوارما، با اينگونه اقدامات خردمندانه، ابعاد حقوقي، اجتماعي و سياسي کشور را آنچنان مستحکم، پايه گذاري کرد که مي توان، تمدن عظيم اسلامي را بر اين قاعده محکم بنانهاد.

سخنراني رهبر انقلاب اسلامي در اجتماع عظيم مردم در سالگرد عروج امام راحل عظيم الشأن با بررسي و تبيين "معنويت" به عنوان يکي از ابعاد اصلي مکتب امام ادامه يافت.

حضرت آيت الله خامنه اي، "اخلاص" را مظهر معنويت مثال زدني امام دانستند و خاطر نشان کردند امام از ابتداي مبارزه براساس احساس تکليف عمل کرد و مسئولين را نيز به اداي تکليف و کار براي خدا توصيه مي‌کرد.

رهبر انقلاب اسلامي، رعايت اخلاق را نمود برجسته معنويت در مکتب امام خواندند و تاکيد کردند: دوري از "گناه ، تهمت، غيبت ، سوءظن ، بددلي ، غرور و اينگونه مسائل" ، مظهر معنويتي است که امام به آن پايبند بود و مردم و مسئولين را نيز به آنها دعوت مي کرد.

حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: امام همواره به مسئولين گوشزد مي کرد، خود را بالاتر از مردم و عاري از عيب و انتقاد ندانيد و آماده شنيدن انتقادات و بيان اشتباهات خود باشيد.

رهبر انقلاب اسلامي ، اشارات امام به برخي اشتباهات صورت گرفته را ناشي از عظمت روح آن عزيز عرش دانستند و افزودند درس بزرگ معنويت امام به همه مسئولين اين است که خود را از خطا و اشتباه مصون ندانند.

حضرت آيت الله خامنه اي، در تبيين "عدالت" به عنوان بعد ديگري از مکتب امام خميني، به توجه ويژه امام به محرومين اشاره کردند و افزودند: امام ، همواره بر رسيدگي به طبقات ضعيف، اصرار و تاکيد داشتند، و با تکرار تعابيري نظير پابرهنگان و کوخ نشينان، مسئولين را به پرهيز از اشرافيگري و کمک به طبقات محروم فرا مي خواندند که اين درسهاي بزرگ، نبايد در هيچ شرايطي فراموش شود.

رهبر انقلاب اسلامي، توجه مسئولين به رفاه شخصي و تلاش آنان براي جمع آوري ثروت را آفتي بسيار بزرگ برشمردند و خاطر نشان کردند امام از اين آفت بکلي برکنار بود و مي خواست مسئولين با مردم سراسر کشور انس و ارتباط نزديک داشته باشند.

ايشان با اشاره به اصرار امام مبني بر انتخاب مسئولين از متن مردم افزودند: امام، وابستگي به فاميل و شخصيت ها را ملاک تصدي مسئوليتها نمي دانست و با حساسيت ويژه درباره تسلط هزار فاميل در دوران قاجار و پهلوي، تکيه بر قدرت و ثروت را براي گرفتن مسئوليت، از خطرهاي بزرگ مي دانست.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي پايبندي به مکتب امام خميني را موجب عزت ملي و شرافت بين المللي ملت خواندند و با تاکيد مجدد بر ضرورت نگاه جامع و همزمان به ابعاد مختلف مکتب امام افزودند: اگر کسي يا جرياني بخواهد بنام عقل گرايي از ارزشها عدول کند و با غفلت از خدعه و نقشه پيچيده دشمن،در مقابل او کوتاه بيايد، اين عمل، انحراف و خيانت است.

ايشان بي توجهي به بعد معنوي و اخلاقي امام خميني را زير "پوشش عدالت‌خواهي و انقلابي‌گري"، انحراف ديگري از مکتب امام خواندند و خاطرنشان کردند: اگر برادران مومن و کساني را که به اصل نظام و اسلام معتقدند اما از لحاظ فکري با ما مخالفند مورد اهانت و ايذاء و آزار قرار دهيم از خط امام منحرف شده‌ايم.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در همين زمينه خاطرنشان کردند: اگر به اسم انقلابي گري، امنيت را از بخشي از مردم سلب کنيم، اين هم از مصاديق انحراف از خط امام عزيزمان است.

رهبر انقلاب با اشاره به وجود آراء و عقايد مختلف در جامعه افزودند: اگر عنوان مجرمانه‌اي بر حرکتي منطبق شود دستگاه هاي مسئول موظف به پيگيري هستند اما اگر کسي دنبال براندازي و اجراي دستور دشمن نيست ولي با مذاق و تفکر سياسي ما مخالف است نبايد عدالت و امنيت را از او سلب و او را زيرپا له کنيم چرا که به فرموده قرآن مخالفت با يک قوم، نبايد موجب بي تقوايي و بي عدالتي شود و همه بايد در اين زمينه ها هوشيار و مراقب باشند.

رهبر انقلاب اسلامي، ملت ايران را اهل معنويت و توسل و ارتباط با خدا دانستند و در عين حال افزودند: اين معنويت، همواره با احساس مسئوليت انقلابي و اجتماعي همراه بوده است و اگر کساني با عنوان کردن دين و معنويت، دنبال سياست زدايي از جوانان و مردم هستند دچار انحراف و خطا شده اند.

حضرت آيت الله خامنه اي با تاکيد بر وفاداري کامل ملت عزيز ايران بر راه و خط امام، و استقامت و اداي مسئوليت ملت در حفظ و تقويت ارزشها افزودند: دشمن تصور مي کرد با رحلت امام فروپاشي نظام اسلامي آغاز مي شود اما حضور يکپارچه ملت در تشييع پيکر امام و احساسات عظيم مردم در حمايت از تصميم خبرگان، آنها را مايوس کرد و به فکر برنامه ريزي هاي ده ساله انداخت.

ايشان حوادث سال 1378، يعني ده سال پس از رحلت امام را مورد اشاره قرار دادند و افزودند: آحاد مردم در 23 تير 78 توطئه اي را که دشمن ده سال براي آن برنامه ريزي کرده بود باطل کردند.

حضرت‌آيت الله‌خامنه‌اي به دومين برنامه ريزي 10 ساله دشمن اشاره کردند و افزودند: آنها تصور مي کردند در سال 88 برخي زمينه‌ها آماده شده و باتوجه به مطالباتي که "مردم وفادار به نظام" دارند مي توانند نقشه خود را عملي سازند اما بعد از دو، سه ماه تلاطم در تهران، مردم در روز قدس و روز عاشورا باطن و عمق خواسته‌هاي اصلي آنان را فهميدند و در حماسه نهم دي ماه به آن غائله پايان دادند و در آينده نيز به توفيق الهي ملت با همين هوشياري، عزم و ايمان و اراده به راه نوراني خود ادامه خواهد داد.

رهبر انقلاب اسلامي، حضور مردم در صحنه ها را موجب امنيت کشور و خنثي شدن توطئه ها دانستند و با اشاره به کارهاي زيربنايي فراواني که در کشور انجام شده است افزودند: انشاء الله مردم ثمرات اين کارها را در کوتاه مدت و بلندمدت احساس خواهند کرد.

حضرت آيت الله خامنه اي، حضور جوانان دانشمند ايران در رده هاي برتر رشته هاي پيشرفته علمي جهان را يکي از ثمرات همدلي و اعتماد متقابل مردم و مسئولان دانستند و افزودند: هر چقدر حضور تعيين کننده ملت و اعتماد مردم و مسئولان ادامه يابد تحقق آرمانهای امام خمینی و پيشرفت کشور، سرعت خواهد گرفت.

بخش دوم سخنان رهبر انقلاب اسلامي در اجتماع ملت وفادار در بيست و دومين سالگرد ارتحال امام به بررسي مسايل منطقه اختصاص يافت.
ايشان بيداري عظيم اسلامي در شمال آفريقا و منطقه را حوادثي بسيار مهم و تاريخ ساز خواندند و افزودند: حوادث مصر، تونس، ليبي، يمن و بحرين هر کدام حکم و تحليل خود را دارد اما وقتي ملتي بيدار شد و احساس قدرت و توانايي يافت هيچ چيز مانع پيروزي او نخواهد شد.

ايشان افزودند: نظام سلطه، شيطان بزرگ و صهيونيست هاي خونخوار ، تلاش مي کنند پيروزي نهايي ملتها تحقق نيابد اما اگر ملتهاي بيدار شده به نداي قرآني صبر و استقامت پايبند و به وعده هاي الهي مطمئن باشند، بدون ترديد پيروز خواهند شد.

حضرت آيت الله خامنه اي سياست غرب در ليبي را ايجاد کشوري ضعيف و بي رمق داشتند و افزودند: ليبي کشوري مهم و داراي منابع سرشار نفت است و در يک قدمي اروپا قرار دارد و غرب مي خواهد با ايجاد جنگ داخلي، آن را ضعيف کند تا بعد بطور مستقيم يا غيرمستقيم کنترل آن را بدست گيرد.

ايشان اوضاع يمن را هم مشابه ليبي دانستند و درباره بحرين افزودند: مردم بحرين در مظلوميت مطلق بسر مي برند و غرب و همدستانش مي خواهند با اطلاق حرکت شيعي، حرکت مردم بحرين را طائفه اي جلوه دهند البته اکثريت مردم بحرين در طول تاريخ شيعه بوده اند اما مسئله بحرين، مسئله شيعه و سني نيست بلکه اين ملت مظلوم خواهان حقوق اوليه خود يعني حق راي و نقش آفريني در تشکيل دولت و حکومت است.

حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: آمريکاييهاي دروغگو و خدعه گر با همه ادعاي طرفداري از حقوق بشر و دموکراسي، در سرکوب مردم بحرين فعال هستند البته آنها مي گويند سعودي ها به بحرين رفته اند اما همه مي دانند که سعودي ها بدون چراغ سبز آمريکا نمي توانستند اين کار را بکنند به همين علت آمريکايي ها هم در قضاياي بحرين مسئولند.

رهبر انقلاب اسلامي، اسلامي بودن، "ضدآمريکايي و ضدصهيونيستي" و مردمي بودن را سه شاخص عمده حرکتهاي مردمي در منطقه خواندند و افزودند: اين ويژگي ها، بخصوص در انقلاب درخشان ملت مصر کاملا آشکار است.

ايشان تاکيد کردند: جمهوري اسلامي هر جا حرکتي را با اين شاخص ها مشاهده کند با آن همراه خواهد بود اما اگر ببينيم که تحريک آمريکا و صهيونيست ها در کارست با آن حرکت همراهي نمي کنيم چراکه مطمئنيم شيطان بزرگ و همدستانش به نفع ملتها، کار نخواهند کرد.
حضرت آيت الله خامنه اي، ملتهاي منطقه و شمال آفريقا را به هوشياري در مقابل تحرکات غرب فراخواندند و افزودند: کمک هاي به ظاهر دوستانه آمريکا از راههاي تسلط بر ملتهاست و مردم منطقه بخصوص ملت مصر با آن ميراث غني اسلامي - فرهنگي بايد مراقب باشند که دشمني که از در بيرون رفته است از پنجره بازنگردد.

ايشان حرکت عظيم مردم مصر در مسئله فلسطين و غزه و گذرگاه رفح را بسيار با ارزش خواندند و افزودند: لازم است اينگونه حرکات ادامه يابد تا به فضل الهي، اهداف انقلاب مصر، کاملاً تحقق يابد.

رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به ضرورت هوشياري در مقابل تلاش نظام سلطه براي ايجاد فاصله ميان ملتهاي منطقه و ملت ايران افزودند: در برخي کشورها از جمله مصر، تکفيري ها و وهابي ها در تلاشند ميان مردم نيز اختلاف بياندازند که بايد هوشيار بود.
ايشان در پايان سخنانشان درباره مسئله فلسطين تاکيد کردند: فلسطين تجزيه پذير نيست و يکپارچه متعلق به مسلمانان است و بدون ترديد به آغوش اسلام بازخواهد گشت.

حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: راه حل هاي آمريکايي در قضيه فلسطين به نتيجه نخواهد رسيد و راه حل اين مسئله همان پيشنهادي است که جمهوري اسلامي ايران چند سال قبل ارائه کرد و براساس آن، نوع رژيمي که بر کل فلسطين حکومت خواهد کرد براساس همه پرسي از مردم اين سرزمين مشخص خواهد شد.

ايشان افزودند: پس از برقراري حکومت مورد نظر ملت فلسطين در کل اين سرزمين، مردم  فلسطين درباره صهيونيست هايي که از خارج به اين کشور آمده اند تصميم گيري خواهند کرد.

قطعه ای زیبا از قیصر امین پور در رابطه با امام رضا (ع)

قطعه ای زیبا از قیصر امین پور در رابطه با امام رضا (ع)

چشمه های خروشان ترا می شناسند
موجهای پریشان ترا می شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی جوابی
ریگ های بیابان ترا می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران ترا می شناسند

هم تو گلهای این باغ را می شناسی
هم تمام شهیدان ترا می شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی
ای که امواج طوفان ترا می شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن ترا می شناسند

گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان ترا می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان ترا می شناسند

کاش من هم عبور ترا دیده بودم
کوچه های خراسان ترا می شناسند

اي دو كوهه نغمه غم ساز كن



اي دو كوهه نغمه غم ساز كن
قصه نام آوران آغاز كن

قصه پر غصه لاهوتيان
باز خوان از بهر ما ناسوتيان

اي دوكوهه با سكوت نعره وار
ياد كن از مستي و از عشق و يار

ياد باد آن روزگاران ياد باد
روز وصل دوستداران ياد باد

اي دوكوهه راوي پير مني
بغض پنهان گلوگير مني

اي دوكوهه طور سيناي مني
جلوه گاه يار زيباي مني

ياد باد آن خلوت و سوز و گداز
باد پيمايي به شبهاي دراز

اي كه گشتي داغدار لاله ها
ياد كن از ندبه آلاله ها

اي دوكوهه عشق را تقرير كن
ناله هاي سنگ را تفسير كن

صبحگاهت شامگاهان غرق نور
فرش را تا عرش مجراي عبور

اي دوكوهه رفته يارانت ز دست
سنگ هجران شيشه هايت را شكست

سنگ هجران بال ما را هم شكست
اي دوكوهه رفته تدبيرم زدست